سلامت نیوز: روانشناسان و روانپزشکان از بروز و تشدید افسردگی در میان مردان به دلیل فشارهای اقتصادی میگویند.آبانماه بنزین خود را تا نرخ سههزار تومانی بالا کشید تا تورم، اجارهخانههای بالا، هزینههای بالای پزشکی و تحصیل و نبود امنیت شغلی و... مردان را بیش از گذشته ناامید و افسرده کند.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه شهروند ،نرخ بنزین سههزار تومان اعلام شد تا کالاهای ضروری دوی ماراتنی را شروع کنند و ارز و سکه هم برای عقبنماندن از این رقابت، روزانه رقمی را به نرخ خود بیفزایند و آینده نهچندان دور را مقابل چشمان مردان تیره و گنگ کنند. تورم و اقتصاد بیمار داستان یکشبه نیست اما نامهربانی مخارج با درآمدها این روزها، مردان را به این باور رسانده که تلاشهایشان برای مدیریت خانواده بیتأثیر بوده است، احساس گناهی که اضطراب و افسردگی و بیپناهی را برای آنان به ارمغان آورده و زنگ خطر افزایش آسیبهای اجتماعی را به صدا درآورده است. احمد محیط، روانپزشک و مسئول سابق بهداشت روان منطقه مدیترانه شرقی، سازمان جهانی بهداشت در اینباره میگوید:
«در جوامعی که مردان تأمینکننده اقتصادی خانوادهها هستند، افزایش فشارهای اقتصادی مردان را در کنار سایر مسائل و مشکلات دچار احساس گناه میکند. مردانی که به این باور میرسند تلاشهایشان برای تأمین خانواده کافی نیست و مانند گذشته توانایی فراهمآوردن زندگی شایسته برای خانوادهشان را ندارند.» محیط معتقد است این احساس گناه زمینههای بروز افسردگی و تشدید آن را مهیا میکند. «افرادی که به دلایل خاصی مانند فشار اقتصادی و... دچار احساس گناه میشوند برای غلبه بر این احساس ممکن است به سمت مواد مخدر بروند یا خشونت در آنها مشاهده شود.» این روانپزشک راهکار این اختلال را تشخیص و درمان درست عنوان میکند:
«راهکارهای روانپزشکی به تنهایی نمیتوانند اثرگذار باشند و در کنار آنها باید راهکارهای اجتماعی و اقتصادی مد نظر قرار بگیرند. درواقع راههای مبارزه با این بیماریهای همهگیر مبارزه با علل اصلی یعنی مشکلات اقتصادی در سطح اجتماع است.» در ادامه تعدادی از روانشناسان این موضوع را تأیید میکنند که افسردگیهای ناشی از فشارهای اقتصادی ماههای اخیر به طور محسوسی در میان مردان بیشتر شده است.
نانآوران رهاشده
مدیریت خانواده و بر عهدهگرفتن مسئولیت مالی نقش تعریفشده جوامع برای مردان است.نقشی که جوامع مردسالار و فرهنگهای جنسیتزده برای مردان قایل شدهاند تا جایی که مردان خواسته یا ناخواسته از دوران کودکی و نوجوانی این نقشها را پذیرفته و در قالب آن قرار میگیرند. رابعه موحد به عنوان روانشناس تقسیمبندی جنسیتی نقشها را موضوعی جهانی و همهگیر میداند. او در کنار مردان زنان سرپرست خانوار را هم در این نقش میبیند میگوید:
«مدیریت و مهار مشکلات و مسائل خانواده در ایران به عهده مردهاست؛ اگر چه زنان سرپرست خانواده به اجبار شرایط یا انتخاب اختیاری در چنین نقشی قرار میگیرند. نقشی مدیریتی که مردان را چه در شرایط عادی، چه موقعیتهای بحرانی مانند تورم و شرایط اقتصادی بیمار پشت سکان هدایت خانواده قرار میدهد اما در این میان کمتر کسی به بار سنگین روانی این مسئولیت توجه میکند.» زندگی اجتماعی شیوهای پذیرفتهشده از گذشتههای دور است و شهروندان برای سهولت این نوع از زندگی مسئولیتهای مختلف زندگی اجتماعی را میان سازمانها و وزارتخانهها تقسیم کردهاند.
نهادهایی که با تکیه بر قوانین و دستورالعملها موانع را از سر راه شهروندان برمیدارند اما پرسش اصلی این است در شرایط فعلی اقتصادی ایران کدامیک از سازمانها و نهادهای مسئول پشتیبان مردان هستند؟ موحد در پاسخ به این سوال مردان ایرانی را در این میدان تنها میبیند.
«واقعیت اقتصاد امروز ایران تورم بالا، درآمدهای پایین و ناکافی، نبود شغل و امنیت شغلی را به تصویر میکشد و مردان جنگجویان تنهای این میدان هستند و انتخاب با آنهاست که زیر بار این فشار افسرده شوند، به خود یا خانواده آسیب برسانند و.... متأسفانه واقعیت امر این است که شرایط اقتصادی تأثیر منفی بسیاری بر سلامت روان مردان دارد و این در حالی است که نانآوران رها شدهاند.»استرس و اضطراب بخش لاینفک زندگی شهری است اما تصویر به نمایش درآمده از زندگی شهری ایرانی ناامیدی، وادادگی و بیاعتمادی است که تا حدودی همهگیر شده و به خشمها، استرسها و اضطرابها دامن میزند تا جایی که شاهد خشونت سیستماتیک در جامعه هستیم.
خشونتی که به صورت سلسله مراتبی اعمال میشود و مقصد نهاییاش به خانواده میرسد و این زنان و کودکان هستند که باید آن را تاب بیاورند. در چنین شرایطی گفتن از خشونت علیه زنان و خشونتهای خانگی کمی خندهدار به نظر میرسد. ما از مردان میخواهیم تمام ناعدالتیها، استرسها و اضطرابهای ناشی از مسئولیتی که بر عهده دارند را تاب بیاورند و پشت در خانه جا بگذارند؟ عملا چنین چیزی امکانپذیر نیست. موحد هم بر این باور است که خانواده آخرین مقصد تحمل تنشهاست.
«خشونت و اضطراب مکرر تکرار میشود و شهروندان بر این باورند به این شرایط عادت کردهاند در حالی که سیستم روانی چیزی تحت عنوان عادت ندارد. تحمل شرایط استرسزا درنهایت فرد را به مرز انفجار میرساند و بشخصه معتقدم ما به این مرز رسیدهایم. متأسفانه باید گفت در حال حاضر حالت عادی روانی در جامعه وجود ندارد.»
بیمسئولیتی، روآوردن به مصرف مواد مخدر، افزایش نزاعهای خیابانی و خشونتهای خانگی و... از پیامدهای افسردگی در مردان است؛ به عنوان مثال بررسیها نشان میدهد که میزان خودکشی در میان مردان افسرده سه تا چهار برابر زنان مبتلا به افسردگی است. موحد در کنار راهکارهای انتخابی مردان افسرده و مضطرب – افزایش خشونت، گرایش به مصرف مواد- بیمسئولیتی و فرار از مسئولیتها را زنگ خطر جدیدی برای خانوادهها میداند.
«در حادثهای مانند زلزله چقدر میتوان از افراد انتظار داشت قبل از اندیشیدن به نجات خود به فکر نجات دیگران باشند؟ شرایط اقتصادی حال حاضر سببشده خانوادهها نیازهایشان را تا جایی محدود کنند که بقایشان به خطر نیفتد. سفرها، اقدامات پزشکی و حتی خوراک و پوشاک جزو این محدودیتها هستند. وقتی صحبت از بقا میشود نخستین گزینه انسانها خودشان هستند، واکنشی که در علم روانشناسی اثبات شده است در چنین شرایطی افراد در گام اول به فکر نجات خود خواهند بود، واقعیتی که در جامعه ایران شروع شده و این احتمال را قوت بخشیده که مردانی که توان ماندن زیر این بار مسئولیت را نداشته باشند، خانواده را رها کنند.»
تعداد مراجعهکنندگان مرد به مطب و کلینیکها برای گرفتن مشاوره بالا رفته و شکایت از حملات ترس یکی از دلایل اغلب مراجعهکنندههاست، نکتهای که موحد براساس تجربیاتش در ماههای اخیر به آن اشاره میکند. «در هیچ دورهای مراجعهکنندگانی که تا این حد احساس بیپناهی و ناامیدی کنند، نداشتیم و این در حالی است که تعداد مردان هراسان و پریشان مراجعهکننده هم افزایش داشته است. مردان مستأصلی که یک سوال دارند، چه کنیم؟ متأسفانه شکایت از حملات ترس هم بالارفته است -لحظهای فرد حالت ترس و وحشت میکند- و اینها علائمیاند که به ما گوشزد میکنند کنترل روانمان از ناخودآگاهمان خارج شده است.»
مردان مضطرب و خانههای پرتنش
23.6درصد مردم ایران دچار یکی از اختلالات روانیاند. آماری که آخرین مطالعات ملی وزارت بهداشت بر آن تأکید دارد. این مطالعات نشان میدهد12.7 درصد جمعیت پانزده تا شصتوچهار ساله ایرانی دچار افسردگی میشوند. بیماریای که شیوع آن در میان مردان 10.7درصد تخمینزده شده است.
سمیرا طاووسی با تکیه بر تجربیات روانشناسیاش، سلامت روان مردان را در خطر میبیند و با توجه به تجربه مراجعهکنندگانش خطر پایین آمدن تابآوری جامعه را گوشزد میکند. او فشارهای اقتصادی ماههای اخیر را عامل تشدید مشکلات روانی میداند میگوید: «مشکلات اقتصادی و تورم مدتهاست شروع شده و بر سلامت جسم و روان شهروندان تأثیر گذاشته اما در ماههای گذشته فشارهای اقتصادی به اندازهای بوده است که بیشک باعث تشدید مشکلات روانی شده است. نقشهای جنسیتی موضوعی جهانی است و مردان همیشه تأمینکننده منابع مالی خانوادهها بودهاند اما واقعیت تلخ این است مردان امروز، مردان یک سال پیش نیستند و فشارهای افسارگسیخته اقتصادی از آنها مردانی بیحوصله، عصبی و خشمگین ساخته است.»
ورزش و تفریحات سالم، سفررفتن و با دوستان و خویشاوندان وقت گذراندن از الزامات زندگی پرتنش امروزی است اما متأسفانه شرایط اقتصادی حاکم این موارد را از زندگی اغلب مردان حذف کرده است، بنابراین ما مردانی خشمگین، عصبانی، پرخاشگر، ناامید، بیانگیزه، افسرده و مضطرب را میبینیم. علی شیخالاسلامی، عضو هیأت علمی دانشکده علوم تربیت و روانشناسی دانشگاه محقق اردبیلی، در اینباره به ایسنا گفته بود: «در جامعه امروز مشکلات اقتصادی باعث شده مردان فشار کاری، استرس شغلی، اختلال خواب، اضطراب و... بیشتری را تجربه کنند که در بلندمدت سلامت جسم و روانشان را تحت تأثیر قرار خواهد داد.»
فرهنگی که به مردان آموخته احساسات و مطرحکردن اختلالات روانی ویژگیای زنانه است«تو قوی هستی» جملهای کلیشهای و تکراری که از تفکری سنتی ریشه میگیرد و باعث میشود اغلب مردان احساسات و مطرحکردن اختلالات روانی را ویژگیای زنانه بدانند، بنابراین کمتر از مشکلات روانی و روحیشان حرف میزنند و بیشتر مواقع آنها را انکار میکنند.
طاووسی یکی از عواقب این انکار را بالارفتن تعارضات زناشویی میداند؛ علامتی که به خطر افتادن سلامت روان مردان را هشدار میدهد: «مردان در مقایسه با زنان کمتر به روانشناس مراجعه میکنند اما در ماههای اخیر مشاوران زوجین از افزایش تعارضات زناشویی خبر میدهند. مردان مانند همه انسانها ظرفیت مشخصی دارند اما این روزها این ظرفیت لبریز شده یا به مرز سرریزی رسیده است. در گذشته خرج و دخل خانوادهها با هم همخوانی داشت اما حالا شاهد تفاوت فاحشی هستیم و همین امر باعث شده ظرفیتها پایین بیاید.»
طاووسی گرانیهای اخیر را در تشدید افسردگی مردان دخیل میداند. «مردان به تناسب زنان کمتر به ما مراجعه میکنند اما نگاه به چهره مردانی در شهر گواه این تأثیرگذاری است. چهره یک راننده تاکسی به عنوان نانآور خانواده را نگاه کنید؛ بیاعصاب و کلافه است. حتی سرزدن به دادسراها هم بر این موضوع صحه میگذارد. آمار بالای دعواهای خیابانی گواه پایینآمدن تابآوری شهروندان بهخصوص مردان است. مردانی که جایی برای بروز خشم ندارند و هر بهانه سادهای باعث میشود با دیگران گلاویز شوند. مردان خیلی تحت فشارند؛ حتی برای تأمین مواد اولیه و روزمره زندگی.»
موفقیت همیشگی، سرسختبودن، شجاعبودن، غرنزدن و گریهنکردن و... انتظاراتی است که فرهنگ جامعه به پسربچهها تلقین میکند تا این ویژگیها در بزرگسالی و حتی پیری بخشی از شخصیتشان باشد. ویژگیهای فرهنگی که زمینهساز علائم افسردگی مردان میشوند، مردانی که ترجیح میدهند افسردگیشان را با عصبانیت و خشونت نشان دهند که به گمان خود با ویژگیهای مردانه بیشتر جور درمیآید. طاووسی معتقد است که اتفاقات و حوادث اجتماعی و اقتصادی اخیر سلامت روان جامعه را تحتالشعاع قرار دادهاند.
«سلامت روان جامعه به راحتی تحت تأثیر قرار میگیرد همانطور که اتفاقات و حوادث اجتماعی و اقتصادی اخیر سلامت روان جامعه را تحتالشعاع قرار دادهاند. تابآوری جامعه پایین آمده و علائم آن را بهزودی شاهد خواهیم بود؛ اگر اتفاق مثبتی نیفتد. بخش تلخ ماجرا این است اگر مردان به این نتیجه برسند که تلاشهایشان گرهای از مشکلات اقتصادی خانواده باز نمیکند، درمانده شده و احتمال سوق پیدا کردنشان به مواد مخدر بالا میرود یا منزوی میشوند یا حتی از طرف آنها احتمال ترک خانوادهشان وجود دارد.اگر فشارهای اقتصادی افزایش بیابد، احتمال رهاکردن خانواده بالا میرود؛ هر میزان که پیوندهای عاطفی عمیق باشد.»
ماشه اقتصاد بیمار بر شقیقه سلامت روان مردان
ناصر قاسمزاده، مدیرعامل جمعیت حمایت از سلامت، بهداست و روان جامعه، یکی از فاکتورهای سلامت در بُعد جسم و روان را پاسخگویی به نیازهای اولیه جسم و نیازهای عاطفی میداند. او معتقد است مسائل اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی رابطه مستقیمی با سلامت فرد در بُعد روان و جسم دارد و میگوید: «بخشی از مسائل روزمرهمان وابسته به داشتن ثبات اقتصادی، عاطفی، هویتی و امنیت اجتماعی است.
طبیعتا به هر کدام از این فاکتورها اگر درست پاسخ داده نشود، تعادل سلامت جسم و روان را مختل خواهد کرد. در این میان مسائل اقتصادی فاکتور اساسی هستند که میتوانند در این تعادل نقشآفرینی کنند. حوادث و وقایع اخیر افسارگسیختگیای را در بحث اقتصاد و تورم به وجود آوردهاند تا جایی که تلاشهای دولت در ابعاد مختلف نتوانسته تأثیرگذاری مد نظر را تا به امروز داشته باشد.»قاسمزاده با اشاره به اینکه ٧٠درصد جامعه را حقوقبگیران تشکیل میدهند و با شرایط فعلی نرخ ارز و سکه و... روزبهروز سبد معیشتی این بخش از جامعه در حال کوچکشدن است، میگوید: «همه این عوامل یک معنا دارد؛ تشدید استرس و اضطراب شهروندان بهخصوص مردان.
به عنوان مثال بعد از نرخ سههزار تومانی بنزین صحبت از یارانه معیشتی ٥٠هزار تومانی خانوادهها به میان آمد، راهکاری که حتی پاسخگوی نیاز ٢٠درصدی خانواده چهارنفره نیست و در چنین شرایطی طبیعتا مردان فشار بیشتری تحمل میکنند. در جامعه کشاورزی ایران مردان نانآور خانهاند برای همین از قدیمالایام پسردارشدن برای خانوادهها نوید تأمینکننده اقتصادی برای پدرومادرها بوده است. در شرایط کنونی اقتصادی نانآور خانواده زیر بار تورم و گرانی کمر خم کرده و طبیعتا ادامه این رویه زمینهساز تشدید یا بروز اضطراب، تنش، استرس و تنشهای ناشی از اقتصاد بیمار برای مردان خواهد بود.»
گشتی در شهر
«افسردگی؟! مثل ربات شدهام.چیزی حس نمیکنم. مغزم خودکار دنده عوض میکند و روی این پدالهای لامصب فشار میآورد، شاید این لَکَنته آبرویم را پیش زن و بچه بخرد.» ماسک را تا نزدیک چشمانش بالا کشیده و کمی رو به شیشه جلویی خم شده. چشمهایش خوب نمیبیند. با احتیاط پایش را روی پدال گاز فشار میدهد. خطوط ریز و عمیق دور چشم و رگهای متورم روی دستش حکایت از عبور از مرز شصتسالگی دارد.
«بازنشستهام اما مخارج بالاست و مجبورم روزی ١٣-١٤ ساعت با این ابوقراضه کار کنم. کوه هم که باشی زیر بار این همه مسئولیت و گرانی کمر خم میکنی. ما مُردههای متحرکیم.» به هر مقصدی که میرسد، پاهای لاغرش را روی ترمز فشار میدهد و برای مسافر آرزوی سلامتی دارد و دوباره چشم به شیشه جلویی میدوزد و زیر لب چیزهایی میگوید. «حوصله خود را هم ندارم. حتی اعصاب غرزدن به زمانه را هم ندارم.
شبها عین جنازه میرسم خانه. نه حرفی، نه کلامی، چیزی میخورم و میخوابم. به نظرم همانی که گفتی شدهام؛ افسرده.»رضا تنها انگیزه ادامه زندگیاش را دخترش میداند و به خاطر اوست که زیر مشکلات کمر خم کرده اما ادامه میدهد. «دخترم نبود، خودم را خلاص میکردم. اضطراب بخشی از زندگیام شده. با اضطراب میخوابم. با استرس بیدار میشوم. اضطراب اجاره خانه، استرس خوراک و پوشاک بچهها. واهمه از فرادیی که معلوم نیست بدبختتر از حالا باشیم یا نه.»
بستههای قرص را روی هم میچیند و شیشههای شربت را در قفسهها جلو چشم میگذارد. «پدر که میشوی، خودت فراموش میشوی. دوتایی- من و زنم- صبح تا شب میدویم اما همیشه گیریم. به بچه نمیشود گفت نخور، نپوش، مدرسه نرو و.... بعضی اوقات در آینه که نگاه میکنم، یک غریبه مقابلم ایستاده. جسم متحرکی که خیلی وقت است روح از بدنش رفته.» بلندقامت است و سی و چند بهار بیشتر ندیده. موهای جوگندمیاش با پوست رنگپریدهاش همخوانی ندارد. صورتش گچی و یخزده است و هیچ حسی را منتقل نمیکند. مات و سرد به قفسهها و مشتریها چشم میدوزد.
«هیچ چیزی برای کرونا نداریم. نه ماسک، نه ژل و نه الکل.» دوباره میخکوب قفسهها میشود. «روانشناسرفتن پول میخواهد وگرنه تا الان امینآباد بستری شده بودم. عصبی که میشوم پوست کنار ناخنهایم را میکَنم. هرازگاهی هم از این قرصهای ضداسترس و اضطراب از داروخانه برمیدارم برای استفاده.» سرماخوردگی و تنگی نفس مسعود را به درمانگاه کشانده. لباس یکدست سرمهایاش خبر از کارکردنش در اداره برق میدهد. یک جا بند نیست. سالن را بالا و پایین میکند و مضطرب است.
آزمایش سنجش سطح ایمنی داده. مشکوک به کروناست. «با مثبتبودنش، مشکلی ندارم. خوبی کرونا این است مدتی دور از همه چیز در قرنطینه میمانی. کرونا نَکُشد، گرانی راهی آن دنیایم میکند. از وقتی خودم را شناختم، کار میکنم آخرش شده خانه ٥٠متری آخر کرج. از اجارهخانه دادن البته بهتر است.» دفترچه بیمه تأمین اجتماعی را میان دستانش به هم میفشارد. سعی میکند به هر زحمتی است لبخند را بر لبانش تحمیل کند اما لبخند هیچ سنخیتی با گره پیشانی و دستهای گرهخوردهاش ندارد. «سه ماه میشود فهمیدهام، قرار است پدر شوم اما بیشتر از اینکه خوشحال باشم، مضطربم.
با این قیمتها که شب میخوابی، صبح بالا رفته و حقوقهایی که از جایش تکان نخورده چطور مخارج زندگی را بدهم. هر شب قرص زیرزبانی میخورم. نداری، دردی نیست که بتوان به کسی گفت. مثل خوره میافتد به جانت و تا زمانی که نفست را نَبُرد دستبردار نیست. استرس از این بالاتر که در سیوپنج سالگی لرزش دست گرفتهام؟!»
نظر شما