روزهای کارگران تیره است. مردد در سایه‌روشن چرخ کم‌رمق تولید نشسته‌اند. جدال نابرابر آنها با بیکاری و دستمزد اندک همچنان ادامه دارد، اما این روزها پای رقیب قدرتری به میان آمده؛ «آشوب تورم و گرانی ساعتی».

طبقه‌ای که از زیرخط فقر گذشت

سلامت نیوز:روزهای کارگران تیره است. مردد در سایه‌روشن چرخ کم‌رمق تولید نشسته‌اند. جدال نابرابر آنها با بیکاری و دستمزد اندک همچنان ادامه دارد، اما این روزها پای رقیب قدرتری به میان آمده؛ «آشوب تورم و گرانی ساعتی».

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه همشهری ،تنگدستی برای روزمزدها، چاقویی است که از استخوان هم گذشته. آنها معتقدند طبقه کارگر در آستانه نابودی است:« مسلخ دور نیست. صف سلاخی طولانی شده، امروز این کارگر زندگی‌اش از هم می‌پاشد، فردا من، پس‌فردا دیگری و... کارگر نه امید دارد نه ناجی. قبلا ما طبقه پایین و فقیر بودیم، الان بی‌طبقه‌ایم!»


گزارش روز کارگر را باید خوشبینانه نوشت، باید روشن دید و سفید نوشت؛ به سبک همان توصیه نخ‌نمای همیشگی که سنگ نیمه‌پرلیوان را به سینه می‌زند. قلب تهران شاید مقصدی باشد برای دیدن نیمه پرلیوان کارگری؛ خیابان سعدی، لاله‌زار و کمی پایین‌تر از آن یعنی بازار بزرگ پایتخت که هنوز در هوایش می‌توان ته‌مانده‌های رونق را استشمام کرد.

سری‌دوزها، چرخی‌ها، باربرها، خدماتی‌ها، وردست‌ها، کارگاهی‌ها، ساختمانی و فصلی‌ها، قراردادی‌ها، روزمزدها و خلاصه از اغلب طیف‌های مختلف کارگری در این مناطق مشغول به‌کار هستند. در واقع می‌توان این نمونه کوچک را با کمی احتیاط تعمیم داد به جامعه بزرگ کارگری. اما این نمونه خوشبینانه نیز نشان می‌دهد روزگار کارگران، زمستانی است.

کارگری، نان، حسرت
حمید از روز متنفراست! دلش می‌خواهد همیشه دنیا تاریک باشد و خورشید هیچ‌وقت بیرون نیاید. 28سالش است، مجرد و دیپلمه. در خانه پدرش زندگی می‌کند. تا چشم بازکرده مستأجر بوده و نان کارگری خورده. کارگر ساختمانی است. اطراف میدان جمهوری ایستاده و امروز کار پیدا نکرده. تلخ می‌خندد و زبانش گزنده است: «هر روز سخت‌تر می‌شود.

هر چی می‌دویم به گرد گرانی هم نمی‌رسیم. با درآمد روزمزد 70هزار تومانی که گاهی هست و گاهی نیست، به سختی می‌توان زنده ماند چه برسد به اینکه بتوان زندگی کرد. من از روز متنفرم، از دغدغه‌هایش، از فکرهای ناتمام و بیهوده‌ای که هر روز ذهنم را به‌خودش مشغول می‌کند بیزارم. می‌دانم هیچ‌وقت نمی‌توانم ازدواج کنم، ماشین بخرم، خانه بخرم و... کارگری می‌کنم تا نان بخرم، زنده بمانم و حسرت بکشم...»


قادر دنیا دیده‌تر از حمید است. سرد و گرم چشیده، اما دیگر امانش بریده. او می‌گوید: «دست زیاد شده. قبلا روزها اطراف میدان شوش، خراسان و جمهوری کارگران ساختمانی و خدماتی جمع می‌شدند. آن هم فقط صبح‌ها. اغلب‌شان تا ظهر کاری پیدا می‌کردند و می‌رفتند اما حالا سر هر چهارراه و میدان بقچه به‌دست کارگر ایستاده و تا پایان روز به انتظار می‌نشینند.

دستمزدها همان است که بود، اما خرج زندگی سر به فلک کشیده. از 50هزار تا 80هزار تومان روزمزدها متغیر است. خوش‌شانس باشی در‌ماه 10تا 12روز مشغول به‌کار می‌شوی. باقی روزها باید بنشینی در همین پیاده‌رو‌ها و ماشین‌ها را بشماری. بیشتر آدم‌های بقچه به دستی که اینجا می‌بینی زن و بچه دارند، اجاره‌خانه و... سخت می‌گذرد. من هم یکی از همین آدم‌ها هستم. با 45سال سن. من اینجا می‌ایستم، پسر 18ساله‌ام هم اطراف میدان خراسان. 2 نفر کارگری می‌کنیم اما الان 4‌ماه است که اجاره خانه‌مان عقب افتاده.»

رشد حاشیه‌نشینی و زاغه‌نشینی در طبقه کارگر
تورم اخیر، پایش را روی گلوی کارگران و مزدبگیران گذاشته، این قشر نه‌تنها برای تأمین مایحتاج زندگی‌شان مشکل جدی دارند، این اواخر در زمینه مسکن نیز با بحران سختی مواجه شده‌اند؛ بحرانی که بی‌تردید در بازه زمانی کوتاهی به حاشیه‌نشینی دامن می‌زند و به‌زودی این موج بی‌سابقه که از اسکان‌های غیرقانونی در اطراف شهرها حکایت دارد نمود پیدا خواهد کرد.


 گزارش میدانی همشهری از کارگران مرکز تهران حاکی از آن است که کارگران ساکن جنوب شهر به‌علت گرانی اجاره‌بها، به اطراف تهران کوچ کرده و برخی از آنها به سکونتگاه‌های غیرقانونی و حاشیه شهر پناه برده‌اند.

آقای خانی یکی از کارگران باربر بازار تهران است که چند روز پیش از شهرری به اطراف تهران کوچ کرد و به حاشیه‌نشینی روی آورد: «پارسال ماهانه 700هزار تومان اجاره‌خانه می‌دادم اما امسال صاحبخانه گفت اجاره‌ات 2میلیون  و500هزار تومان است! چاره‌ای نداشتم مجبور شدم با دو بچه قد و نیم قد در حاشیه شهر ری یک آلونک اجاره کنم.

حالا ماهانه برای زندگی در حلبی‌آباد 450هزار تومان اجاره می‌دهم!» کارگران بسیاری مانند آقای خانی حاشیه‌نشین شده‌اند. باقی نیز با فرا رسیدن موعد تمدید قرارداد خانه‌شان، احتمالا چاره‌ای جز این نخواهند داشت.


 این روزها کارگران خدماتی نیز روزگار سختی را سپری می‌کنند. آنها که بیش از همه از تعطیل شدن کارگاه‌های تولیدی و بیکارشدن کارگران شاکی هستند به سیاست‌هایی که باعث شده جمعیت کارگران خدماتی افزایش یابد به‌شدت معترض‌اند.


خانم معتمدی که سال‌هاست به همراه یک گروه خدماتی در امور نظافت منازل و ساختمان‌ها مشغول به‌کار است در این باره می‌گوید: «کارگرانی که در کارگاه‌های تولیدی مشغول به‌کار بودند و حالا بیکار شده‌اند، برخی تحصیل‌کرده‌های بیکار دانشگاه‌ها، کارگران فصلی، کارگران ساختمانی، رانندگان تاکسی، دستفروش‌ها، برخی اغذیه‌فروش‌ها (فلافل‌فروش، جگرکی‌های سیار و...) و اغلب افرادی که به اینگونه مشاغل مشغول بودند به کار خدماتی روی آورده‌اند.

قبلا فقط بعضی از زنان سرپرست خانوار و عده خاصی به نظافت منازل می‌پرداختند اما حالا حتی برخی بازنشسته‌ها هم به میدان آمده‌اند. این شرایط باعث افت شدید درآمد و میزان سفارش کار در این حرفه شده است؛ مثلا در حرفه سرایداری، قبلا به سرایدار مکانی برای اقامت و علاوه بر آن حقوق ماهانه تعلق می‌گرفت اما حالا با گران شدن اجاره‌خانه‌ها و افزایش متقاضی، یا محل اقامت برای سرایدار‌ها درنظر نمی‌گیرند و یا حقوق ماهانه او را حذف می‌کنند!»


 چرخ‌هایی که نمی‌چرخد

یکی از قشرهای پرجمعیت کارگری در قلب تهران، سری‌دوزها و راسته‌دوزها هستند؛ افرادی که در کارگاه‌های خیاطی تولید پوشاک فعالیت می‌کنند. مقدار دستمزد این قشر بستگی به مهارت و سرعت عمل بالای آنها دارد. اغلب آنها بدون قرارداد کار هستند و برخی هم به‌صورت روزمزد با کارگاه‌ها همکاری می‌کنند.

میثاق، کارگر 38ساله‌ای است با سابقه 20ساله در خیاطی. او تا سال گذشته برای خودش کار می‌کرد. اما افزایش اجاره‌بهای مغازه و کاهش درآمد باعث شد خیاط کهنه‌کار همه‌‌چیزش را از دست بدهد و در آخر مجبور شود برای گذران زندگی در یکی از تولیدی‌های پوشاک، کارگری کند.

میثاق ابتدا در سری‌دوزی کار کرد اما چون احساس می‌کرد درآمدش در راسته‌دوزی بیشتر است به این کار مشغول شد: «روزی 10ساعت کار پشت چرخ‌خیاطی از آدم یک روبات درب و داغان می‌سازد. سرعت و عملکرد من در سری‌دوزی فوق‌العاده بالاست. با وجود این بابت 26روز کار یعنی 260ساعت کار طاقت‌فرسا در‌ماه حدودا 2میلیون و500 هزار تومان دریافت می‌کنم. بیمه نیستم و قرارداد هم ندارم. با درآمد دو و نیم میلیونی در ماه، در شهر تهران زندگی می‌کنم. من 2 کودک دبستانی دارم. فقط ماهی 700هزار تومان هزینه سرویس بچه‌ها می‌شود.

ایاب‌ و ذهاب خودم هم بماند. نمی‌دانم چه کار کنم. همیشه جلوی خانواده و اقوام خجالت‌زده‌ام.» خانم مهروزی یکی دیگر از کارگران راسته‌دوز است که در یکی از تولیدی‌های پوشاک زنانه اطراف چهارراه مخبرالدوله مشغول به‌کار است.

او مادر یک کودک سه‌ساله است و سال گذشته در یک سانحه تصادف همسرش را از دست داده: «راننده تاکسی بود. وسع‌مان نمی‌رسید بیمه پرداخت کنیم. به‌همین‌خاطر بعد از فوت آن مرحوم بار زندگی به دوش من افتاد. ماهانه بین یک میلیون و  600تا یک میلیون و 800هزار تومان درآمد دارم. به‌خاطر یک سوئیت 30متری در پایین شهر، 50میلیون رهن و یک میلیون اجاره می‌دهم. واقعا باورنکردنی است اما ما با باقیمانده این حقوق زندگی می‌کنیم و هیچ منبع درآمد دیگری نداریم.»

 کارگران مرکز تهران حاکی از آن است که کارگران ساکن جنوب شهر به‌علت گرانی اجاره‌بها، به اطراف تهران کوچ کرده و برخی آنها به سکونتگاه‌های حاشیه شهر پناه برده‌اند

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha