به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه اعتماد،این کارزار توسط دبیران شورای صنفی دانشگاههای علوم پزشکی همدان، کاشان، شوشتر، گیلان، خراسان شمالی، بندرعباس، آبادان، توانبخشی تهران، زاهدان، شهرکرد و یاسوج تنظیم شده و دربخشی از متن این کارزار که تا 24 مهر مهلت امضا دارد و تا عصر دیروز، بیش از 3300 نفر از دانشجویان به آن ملحق شدهاند، خطاب به رییس پیشین دانشگاه علوم پزشکی تهران و سازمان نظام پزشکی کشور آمده است: «افزایش ظرفیت دانشگاهها متناسب با افزایش امکانات و زیرساختها نبوده و، بسیاری از دانشگاهها از ارایه خوابگاه به دانشجویان شانه خالی میکنند و خود را فاقد هرگونه تعهد در ارایه خوابگاه میدانند.
کار به جایی رسیده که علاوه بر نودانشجویان، دانشجویانی که تا سال گذشته در خوابگاههای ملکی دانشگاه اقامت داشتند، حال باید به دنبال اسکان در خوابگاههای خصوصی و استیجاری باشند. مملو کردن اتاقها با جمعیتی فراتر از گنجایش و ظرفیت استاندارد و تجمیع دانشجویان نیز موجب رفع نیاز دانشگاهها به خوابگاه نشده و دانشگاهها برای پر کردن خلأ موجود و رفع کمبودها به تنظیم قرارداد با خوابگاههای خودگردان روی آوردهاند که نرخ بالا و نامتناسب خوابگاههای خودگردان، اسکان دانشجویان را با مشکل روبهرو کرده است. »
موضوع این کارزار، تنها بخش کوچکی از عواقب مصوبه سال 1400 شورای عالی انقلاب فرهنگی درباره افزایش ظرفیت پذیرش دانشجوی پزشکی است. دی 1400 شورای عالی انقلاب فرهنگی با مصوبهای که موافقت رییس دولت سیزدهم و حمایت تعدادی از نمایندگان مجلس را به همراه داشت، مقرر کرد که در فاصله سال 1401 تا 1405 ظرفیت پذیرش دانشجوی پزشکی هر ساله به میزان 20درصد و تا سقف 16 هزار و 500 نفر افزایش یابد.
از زمان تصویب این مصوبه جمع قابلتوجهی از کارشناسان حوزه سلامت نسبت به عواقب این مصوبه هشدار دادند و بابت افت جدی کیفیت آموزش پزشکی و به خطر افتادن جان بیماران ابراز نگرانی کردند. نکته مهم این بود که مخالفان، سمت و سوی سیاسی خود را نادیده گرفته و اصولگرا و اصلاحطلب در هشدار و ابراز نگرانی نسبت به تبعات این مصوبه همصدا شده بودند. دلیل این همصدایی این بود که این مصوبه بدون آنکه بودجهای برای تامین زیرساختها و ازجمله، فضای آموزشی و اسکان درنظر گرفته شود و بدون آنکه برای افزایش تعداد اعضای هیات علمی و کادر آموزش تمهیدی اندیشیده شود به مرحله اجرا رسیده بود.
یکی از مخالفان این مصوبه، علیرضا مرندی؛ وزیر بهداشت در دهههای 1360 و 1370 و از شاخصترین چهرههای اصولگرا بود که آبان 1400 و پیش از تصویب این تصمیم، نامه مفصلی خطاب به رییس دولت سیزدهم نوشت که در بخشهایی از این نامه آمده بود: «... اینگونه تصمیمها میبایست با شواهد علمی متقن و کارشناسی دقیق توسط متخصصین امر و تولیت یعنی وزارت بهداشت صورت پذیرد.
تربیت دانشجوی پزشکی هزینه بالایی دارد و افزایش دانشجو، منابع زیادی را نیاز خواهد داشت که فقط در صورت تامین منابع مالی قابلتوجهی میتوان به ایجاد زیرساختها، تامین هیات علمی موردنیاز و تجهیزات و زیرساختهای دیگر که زمانبر است و هزینه بسیار نیاز دارد، پرداخت و از این رو فقط با یک مصوبه ناگهانی طی یک سال امکان ندارد ظرفیت آموزش پزشکی را افزایش داد....»
تصویب افزایش 20درصدی پذیرش دانشجوی پزشکی در شورای عالی انقلاب فرهنگی به فاصله کمتر از 2 ماه بعد از این نامه نشان میدهد که به هشدارهای مرندی هیچ توجهی نشد. انتقاد به کمبود خوابگاه، انتقاد از کمبود جدی و بحرانی اعضای هیات علمی برای تدریس، انتقاد از کمبود شدید و بحرانی فضای آموزشی و بالینی برای دانشجویان، تامین نشدن اعتبارات مورد نیاز برای ایجاد زیرساختهای متناسب با این مصوبه، طی دو سال اخیر بارها مطرح و البته با بیتوجهی دولت سیزدهم مواجه شد.
هفته گذشته، مرندی بار دیگر در هشدار نسبت به تبعات جبرانناپذیر این مصوبه به خبرگزاری ایسنا گفت که بدترین نتیجه این تصمیم، ترویج بیسوادی در آموزش پزشکی بوده و افزود: «افزایش ظرفیت پذیرش دانشجوی پزشکی، کارشناسی نشده است. یکی از اشکالاتی که در شورای عالی انقلاب فرهنگی وجود دارد، این است که ما در این شورا عضو پزشک نداشتیم؛ اگرچه اخیرا با دستور رهبری، وزیر بهداشت به عنوان عضو به این شورا اضافه شد؛ اما این امر کافی نیست. وظایف شورای عالی انقلاب فرهنگی، بیشتر مسائل فرهنگی است که به این موضوعات کمتر پرداخته میشود.
در حال حاضر مسائل فرهنگی زیادی در جامعه داریم از جمله رسیدگی به نخبگانی که نگران مهاجرت آنها هستیم، وقتی تصمیمی کارشناسی نشده باشد آسیبهایی را به همراه خواهد داشت. در حال حاضر دانشکدهها و دانشگاههای علوم پزشکی جا ندارند که این تعداد دانشجویان پزشکی را سر کلاس پذیرش کنند. بهطور مثال در پارکینگ پذیرش میکنند. این شرایط اهانت به علم و دانشجوست.
حتی در بسیاری دانشگاهها استاد به اندازه کافی برای پذیرش این تعداد دانشجوی پزشکی وجود ندارد. در نتیجه کیفیت آموزش مناسب نیست. بنابراین ما بیسوادی را برای عوامفریبی ترویج میکنیم. امیدوارم رییسجمهور و وزیر بهداشت نیز این تلاشها را ادامه دهند.»استادان دانشگاههای علوم پزشکی ایران و شهید بهشتی و یکی از پزشکان استان اصفهان هم در گفتوگو با «اعتماد» از تبعات دو ساله اجرای این مصوبه گفتند.
دکتر بابک زمانی
افزایش ظرفیت پذیرش دانشجوی پزشکی، مشکل نیست بلکه بحران و فاجعه است. پیش از مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی و تا سال 1400 که به این وضع بحرانی در تراکم پذیرش دانشجوی پزشکی نرسیده بودیم، نسبت اعضای هیات علمی به رزیدنت در ایران، برعکس این نسبت در امریکا بود. در دانشگاههای علوم پزشکی امریکا به ازای 30 عضو هیات علمی 5 رزیدنت مشغول به تحصیلاند درحالی که در کشور ما، به ازای 5 عضو هیات علمی 30 رزیدنت پذیرش میشوند.
این معضل، پیش از مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی هم وجود داشت و آن زمان البته یک روال معمول بود و به چشم مسوولان نمیآمد چون خودشان هم در دوره رزیدنتی با همین وضع مواجه بودند و این یک روال معمول در نظام آموزشی ما بود که دستیاران کار کنند و چون مزد نمیگیرند و چون دانشجو هستند، نظامی شبیه به بردهداری رایج باشد و شبکه بهداشت و درمان کشور هم به مفت و به رایگان با این شیوه اداره شود درحالی که روال صحیح این است که چند برابر تعداد دستیاران، اعضای هیات علمی داشته باشیم و حداقل 30 عضو هیات علمی در یک مرکز درمانی آموزشی به صورت شبانهروزی و تماموقت کار کنند و دستیاران در کنار این استادان آموزش ببینند.
روال صحیح این است که پرداختی نظام سلامت به اعضای هیات علمی در حدی باشد که زندگی متعارف این استادان اداره شود و تنها در چنین زمانی میتوان انتظار داشت که اعضای هیات علمی، به صورت تماموقت و از صبح تا شب در یک بیمارستان مشغول به کار باشند، چون میدانند که با این حقوق دریافتی، آینده و زندگیشان تامین میشود.
در کشور ما، حتی پیش از مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی هم اعضای هیات علمی علوم پزشکی به صورت تماموقت در یک مرکز درمانی آموزشی حضور نداشتند چون چارهای جز این نداشتند و زندگی با حقوق دریافتی هیات علمی زندگی ممکن نبود. حالا با افزایش ظرفیت پذیرش دانشجوی پزشکی، تمام دانشگاههای علوم پزشکی و به خصوص، دانشگاههای مادر همچون دانشگاه علوم پزشکی تهران و ایران با مشکل کمبود هیات علمی مواجهند چنانکه در دانشگاه علوم پزشکی ایران، در یکی از بخشهای تخصصی فقط 2 الی 3 عضو هیات علمی باقی ماندهاند و بقیه مهاجرت کردهاند یا از دانشگاه رفتهاند درحالی که پیش از مصوبه افزایش ظرفیت پذیرش دانشجو، تعداد اعضای هیات علمی در این بخش حدود 8 نفر بود. امروز با یک بحران در آموزش پزشکی مواجهیم و البته این بحران روز به روز در حال وخامت است و البته بحران در رشتههای داخلی همچون مغز و اعصاب به مراتب شدیدتر از بخشهای جراحی است، آنهم درحالی که امروز، تاسیس یک دانشکده پزشکی از تاسیس یک سوپرمارکت آسانتر شده چون ظاهرا آموزش پزشکی، دیگر نیازی به مهارت و کارورزی ندارد.
استاد بازنشسته مغز و اعصاب دانشگاه علوم پزشکی ایران
دکتر لیلا افشار ،در زمینه زیرساخت برای دانشجویان دانشگاه با مشکل مواجهیم. یک بخش از این مشکل به دلیل افزایش ظرفیت در پذیرش دانشجویان بومی دانشگاه است و بخشی دیگر هم به دلیل حضور دانشجویانی است که به اسم دانشجوی بینالملل یا شهریهپرداز در دانشگاه و در فضای آموزشی متعلق به دانشجویان بومی دانشگاه پذیرش شده و مشغول به تحصیل هستند. اگرچه که دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، در ظاهر، پردیس بینالملل هم دارد ولی دانشجویان این پردیس هم از همین فضای آموزشی متعلق به دانشجویان بومی دانشگاه استفاده میکنند و بنابراین فشار مضاعفی بابت تعداد دانشجو به دانشگاه وارد شده است.
افزایش ظرفیت دانشجو، به جهت تامین کلاس و آزمایشگاه مشکلساز شده و حتما در زمانی که این دانشجویان برای آموزشهای تخصصی به بخش و بیمارستان بروند، این مشکل تشدید خواهد شد. من از تجربه شخصی خودم میگویم؛ قرار است بیش از 200 دانشجو با من به کلاس درس بیایند ولی دانشگاه، کلاسی با ظرفیت بیش از 200 نفر ندارد، چون فقط یک سالن بزرگ و دو کلاس بزرگ در دانشگاه داریم.
به همین دلیل، کلاسی با ظرفیت 50 نفر در اختیار من میگذارند و وقتی میگویم این کلاس برای حضور 200 دانشجو بسیار کوچک است، در جواب میگویند حضور و غیاب دانشجو در اختیار شماست و بنابراین میتوانید حضور و غیاب نکنید تا دانشجو هم در کلاس حضور فیزیکی نداشته باشد. چنین اتفاقی معادل ترویج بیسوادی است، چون دانشجو از یادگیری و آموزش حذف میشود.
شاید بعضیها بگویند که درس اخلاق پزشکی یک بحث تئوری است و دانشجو با حفظ کردن مباحث هم میتواند از این درس بگذرد ولی من چنین توجیهی را قبول ندارم. ماهیت درس اخلاق پزشکی، گفتوگو و بحث و تعامل است و به هیچوجه قرار نیست که دانشجو فقط به حفظیات بسنده کند. در یک کلاس 200 نفره، حتی نفس کشیدن این جمعیت باعث همهمه میشود چه رسد به اینکه برای این درس به بحث و گفتوگو برسیم. حتما مشکل کمبود زیرساختها برای دروسی که نیازمند آزمایشگاه است، جدیتر خواهد بود.
حتما دانشجویان برای درس آناتومی که نیازمند بررسی بافت و بالین است با مشکلات بیشتری مواجه میشوند، چون استاد در چنین شرایطی چارهای جز گروهبندی دانشجویان ندارد، اما آیا یک استاد میتواند به صورت پیاپی یک درس را برای چند گروه تکرار کند؟ من از همکارانم در دانشگاه میشنوم که میگویند کمبود فضای آموزشی در مقابل تراکم دانشجو در حدی است که دانشجویان باید از بالای سر همدیگر گردن بکشند تا بتوانند موضوعی که استاد مشغول تدریس است را ببینند. تمام این معضلات، نتیجه افزایش ظرفیت دانشجوی پزشکی است.
عضو هیات علمی گروه اخلاق پزشکی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
دکتر علیرضا لطیفی ،طبق مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی، باید به مدت 5 سال ظرفیت پذیرش دانشجوی پزشکی 20درصد اضافه شود. آموزش پزشکی نیازمند زیرساختهایی است که مهمترین زیرساخت، بیمارستان و تخت آموزشی است. همین الان در اصفهان با دورههای آموزشی 120 نفره مواجهیم یعنی 120 دانشجو با یک استاد بر سر بالین یک بیمار میروند در حالی که تعداد دانشجو برای هر تخت آموزشی نباید از 10 الی 20 نفر بیشتر باشد، چون دانشجوی پزشکی باید نحوه معاینه بیمار و شرح حال گرفتن بیمار را پای تخت بیمارستانی از استادش یاد بگیرد ولی امروز، انترنهایی که تا چند ماه آینده باید به ارایه خدمت مشغول شوند، در بسیاری از مهارتهای درمانی دچار نقص هستند و البته نتیجه این وضع، به خطر افتادن جان بیماران است.
سوال این است که آیا به موازات افزایش 20 درصدی پذیرش دانشجوی پزشکی، تختهای آموزشی و تعداد اعضای هیات علمی که درواقع استادان همین دانشجویان هستند هم 20درصد افزایش داشته؟ امروز با کمبود اعضای هیات علمی علوم پزشکی به دلیل کنارهگیری از تدریس و مهاجرت استادان و اعضای هیات علمی مواجهیم و بنابراین ظرفیت پذیرش دانشجوی پزشکی درحالی افزایش یافته که تعداد استادان علوم پزشکی در حال کاهش است.
سوال دیگر این است که آیا ما با کمبود پزشک مواجهیم یا اینکه توزیع پزشک در کشور اشکال دارد؟ واقعیت این است که ما در تهران و شهرهای بزرگ درحالی با تمرکز خدمات پزشکی مواجهیم که سایر شهرها در دسترسی به پزشک دچار مشکلاند. باقی کشورها به جای افزایش ظرفیت دانشجو، نظام ارجاع و پزشک خانواده را مستقر کردهاند و در کشور ما هم 10 سال قبل در سیاستهای کلی سلامت که از سوی رهبری ابلاغ شد، بر استقرار نظام ارجاع و پزشک خانواده تاکید شده، اما در این 10 سال متاسفانه دولتهای مختلف به بهانههای مختلف از انجام این تاکید خودداری کردند درحالی که نظام ارجاع، باعث مدیریت میزان مراجعات به پزشکان میشود.
امروز به دلیل اجرا نشدن نظام ارجاع و پزشک خانواده، شاهدیم که تعداد مراجعات یک مطب، 5 بیمار و تعداد مراجعات یک مطب دیگر، 50 بیمار است درحالی که در هیچ کشوری دسترسی به خدمات تخصصی و فوق تخصصی تا این حد آسان نیست و مراجعات تخصصی بیماران، بر اساس نیاز بیمار مدیریت میشود، اما در کشور ما، بیماران تشخیص میدهند که به کدام پزشک متخصص مراجعه کنند. در تمام کشورها، پزشک عمومی به عنوان یک فرد با تجربه تصمیم میگیرد که آیا بیمار را به متخصص مغز و اعصاب یا به متخصص داخلی ارجاع دهد در حالی که در کشور ما، اعتبار پزشک عمومی را در ذهن مردم کاهش دادهاند.
امروز بسیاری از کشورهای دنیا به جای تقبل هزینههای هنگفت آموزش پزشکی، پزشک وارد میکنند در حالی که ما به صادرکننده پزشک تبدیل شدهایم و بعد از صرف میلیاردها تومان هزینه هنگفت آموزش، فرد را فراری میدهیم. در این دو سال شاهد بودیم که دستاندرکاران تصویب افزایش ظرفیت دانشجوی پزشکی، آمار پزشک و دندانپزشکی را با هدف اثبات کمبود پزشک دستکاری کردند و از مابهازای پزشک و بیمار در سایر کشورها مثال زدند بدون آنکه به روند آموزش در این کشورها توجه کنند.
در بسیاری از کشورها و به خصوص، در کشورهای جدا شده از شوروی سابق، دوره آموزش پزشکی، 4 ساله است و تعداد واحدهای درسی هم بسیار کمتر و خدمات پزشکی هم متفاوت است درحالی که در کشور ما، دوره آموزش پزشکی 7 ساله و با 300 واحد درسی است و دانشجوی فارغالتحصیل هم به یک منطقه محروم اعزام میشود و باید به تنهایی در این منطقه خدمت کند، چون وزارت بهداشت میخواهد مناطق محروم را با پزشک طرحی و تعهدی اداره کند در حالی که این اقدام، اشتباه محض است، چون پزشک طرحی و تعهدی، با نارضایتی به منطقه محروم اعزام میشود و در همین منطقه محروم هم امکاناتی دراختیار ندارد.
اشاره میکنم به انتقاد رییسجمهور وقتی میگوید سفره سلامت بسیاری از مسوولان از سفره سلامت مردم جدا شده. مصداق این انتقاد این است که بسیاری از نهادها، برای کارکنان خود بیمارستان مستقل ساختهاند و بسیاری از مسوولان، حتی برای درمان سرماخوردگی هم سراغ بهترین متخصص را میگیرند، اما برای درمان مردم منطقه محروم، نیروی بیانگیزه طرحی اعزام میکنند.
در شهرستان فریدونشهر اصفهان، متخصص زنان و زایمان درحالی مستقر است که این شهرستان، متخصص بیهوشی ندارد. آیا متخصص بیماریهای زنان در شهرستان فریدونشهر، میتواند غیر از اعزام بیمار به سایر شهرها، کار دیگری انجام دهد؟ جراح قلب به منطقه محرومی اعزام میشود که به دلیل نبود بخش سیسییو، قادر به جراحی نیست و غیر از اعزام بیمار نیازمند جراحی، کار دیگری از دستش بر نمیآید. ما در ایران با هدردهی بودجه و نیروی انسانی مواجهیم.
مسوولان ما انتظار دارند یک پزشک متخصص بعد از دوره 7 ساله پزشکی عمومی و دوره 4 ساله تخصص، به دریافت 15 یا 20 میلیون تومان دستمزد رضایت بدهد و در منطقه محروم ماندگار شود در حالی که به دلیل مراجعات اندک بیمارستانها در مناطق محروم، کارانه این پزشک متخصص هم با تاخیر یکساله پرداخت میشود.
ارایه خدمات سلامت وظیفه قانونی دولتهاست و دولتها همانطور که برای تامین امنیت هزینه میکنند و همانطور که برای بنزین یارانه میدهند ولی در تسویه با پالایشگاه براساس قیمت تمام شده، پرداخت میکنند، باید در پرداخت به پرستار و پزشک و بهیار و بهورز هم قیمت واقعی خدمات را بپردازند که متاسفانه اینگونه نیست و به همین دلیل، انگیزه اعضای هیات علمی رو به کاهش است و این قشر در حال مهاجرتاند.
امسال برای رشته تخصصی اطفال، در دانشگاه علوم پزشکی اصفهان فقط 5 نفر و در دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی فقط 4 نفر ثبتنام کردهاند، چون برای این رشته تخصصی، آیندهای متصور نیستند. امروز نه تنها دانشجوی پزشکی عمومی با کمبود خوابگاه و کمبود امکانات اسکان مناسب مواجه است، دانشگاههای علوم پزشکی درقبال اسکان دانشجویان دوره دستیاری هیچ تعهدی متقبل نمیشوند در حالی که دانشجوی دستیاری اگر به هر دلیل قادر به اتمام دورههای تحصیلی نباشد باید به ازای هر سال تحصیلی، بیش از 800 میلیون تومان به دانشگاه بپردازد. نتیجه این وضع این است که پزشک عمومی، به دلیل گرانی هزینه زندگی و گرانی اجاره خانه در شهرهای بزرگ، از ادامه تحصیل در دوره تخصصی منصرف میشود.
نظر شما