به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه فرهیختگان، اما نهفقط در مناطق محروم و کمتر توسعهیافته که اخیرا شواهد میدانی نشان میدهد، نافع نبودن آموزشها و بیکاری گسترده، دانشآموزان مناطق توسعهیافته و ساکن طبقه متوسط را هم نسبت به ادامه تحصیل دلسرد و بیرغبت کرده و این عدم تمایل بیشتر در میان دانشآموزان پسر مشهود است.
مبتنی بر گزارشی که سال گذشته «اکو ایران» براساس دادههای مرکز آمار منتشر کرده، «در میان سه دوره تحصیلی، در سال تحصیلی ۱۴۰۱_۱۴۰۲ بیشترین نرخ ترک تحصیل مجموعا در دوره متوسطه اول رخ داده است. در این میان بیشترین رقم ثبت شده متعلق به نرخ ترک تحصیل پسران در دوره متوسطه اول به میزان ۶/۵۴ درصد است.»
بیتردید بیکاری گسترده دانشآموختگان دانشگاهی هم در بیانگیزگی این دانشآموزان بیتاثیر نبوده است. آمارها حاکی از آن است که با گسترش مراکز آموزش دانشگاهی و تسهیل در نحوه ورود به دانشگاه، جمعیت دارای تحصیلات عالی در کشور طی چهار دهه، ۱۴ برابر شده است. این رشد در حالی صورت گرفته که طی دو دهه گذشته، ظرفیتهای بازار کار به میزان افزایش افراد فارغالتحصیل رشدی نداشته است.
گرچه موسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی شانس اشتغال در میان رشتههای دانشگاهی را برای فارغالتحصیلان رشتههای علوم پزشکی، ۶۳ درصد، برای رشتههای علومانسانی، ۴۵ درصد و برای دانشآموختگان رشتههای فنی و مهندسی، ۴۱ درصد اعلام و کمترین امکان آمار اشتغال را به رشتههای هنر، علوم پایه و کشاورزی مربوط دانسته، بااینوجود آنچه در کشور جریان دارد، تناسب چندانی با آمارها ندارد، چرا که افزایش تمایل به فعالیت در تاکسیهای اینترنتی و مشاغل موسوم به شغل کاذب حکایت از آن دارد که در بازار کار برای تخصص افرادی که از دانشگاه فارغالتحصیل میشوند، ظرفیتسازی نشده است، و این دورنمای نگران کننده به همراه تشدید مشکلات اقتصادی موجب شده تعداد تارکان از تحصیل در میان دانشآموزان مقطع متوسطه افزایش یابد، به این دلیل که معضل ناکارآمدی تحصیلات در یافتن شغل و کسب درآمد را به چشم دیدهاند، از اینرو تمایلی به خاتمه آموزش عمومی هم ندارند.
علاوه بر این دانشآموزان در مدارس با حجم انبوهی از محتوا و اطلاعاتی مواجه میشوند که کاربردی نیست و با زندگی روزمره و بازار کار همخوانی ندارد، بنابراین کاربردی نبودن ساختار آموزشی موجب شده در بسیاری از رشتهها افراد با وجود دریافت مدرک چیزی فراتر از تئوریها و محفوظات نیاموزند.
محمد داوری از مشاورین مدارس و کارشناس نظام آموزشی دراینباره به «رسالت» میگوید: «پدیده ترک تحصیل و یا خروج از فرآیند تحصیل دلایل متعددی دارد، ولی آنچه در نگاه اول پررنگتر از دلایل دیگر به نظر میرسد، این است که دانشآموزان ارتباطی بین ادامه تحصیل با کسب درآمد نمیبینند و امیدوار نیستند که با ارتقای مدرک تحصیلی، به مزیتهای شغلی و مالی بهتری دست پیدا کنند.
از این نظر انگیزهای برای پایان تحصیل در بخش آموزش عمومی ندارند. دلایل دیگری هم مطرح است، ازجمله بحث عدالت در دستیابی به فرصتهای تحصیلی و شغلی که باعث شده امیدی به پیروزی در این رقابت سخت نداشته باشند. علاوه بر اینها باید به این نکته هم اشاره کرد که در گذشته مدارج تحصیلی یک امر منزلتی در بحث هویت اجتماعی بود، اما در حال حاضر جامعه تحصیل را منزلت نمیبیند و در نظام ارزشی دانشآموزان تغییرات و تحولات زیادی رخ داده و غلبه نگرش مادی باعث شده که ادامه تحصیل را از نظر اقتصادی موجه ندانند، با این توضیح که در کشورمان دستیابی به فرصتهای شغلی و تحصیلی عادلانه نیست.
از طرفی خیلیها معتقدند درصد ترک تحصیل در میان دانشآموزان طبقات مرفه هم افزایش یافته، ولی در طبقات مرفه مسئله مهاجرت پدیده جدیتری به نسبت ترک تحصیل است، و درصد بازماندگی و ترک تحصیل در طبقات پایین و فرودست مشهودتر است. عدهای برای تامین نیازهای روزمره خود و خانواده مجبورند از گردونه تحصیل خارج شده و به چرخه کار بپیوندند.»
آموزش عمومی، حرفهآموزی نیست
این کارشناس در ادامه سوای چشمانداز نگران کننده انتخاب شغل در بازار کار از طریق مدرک دانشگاهی، به این پرسش که چقدر نافع نبودن محتوای دروس و عدم مهارتآموزی در مدارس، باعث ترک تحصیل میشود، اینگونه پاسخ میدهد: «نخست باید به این نکته مهم اشاره کرد که معمولا در تمام نقاط جهان تحصیلات عمومی برای اشتغالزایی نیست، بلکه مرحلهای برای آمادهسازی و توانمندسازی کودکان و نوجوانان است تا مقدمات زندگی فردی و اجتماعی و مفاهیم عمومی را بیاموزند.
حتی در بسیاری از مناطق جهان اخذ دیپلم اجباری است و کالج هم زمینه آشنایی با مشاغل است و هدف مهارتآموزی برای کسب حرفه نیست. معمولا مهارتآموزی به پس از پایان نوجوانی، در ١٨سالگی موکول میشود. یکی از ایرادات کار ما در متوسطه دوم همین است که آموزش عمومی را حرفهآموزی تلقی میکنیم، درحالی که این گونه نیست، البته بخشی از آموزش در متوسطه دوم مربوط به آشنایی با حرفه هاست و فرد تا پایان دیپلم به این نتیجه میرسد که در چه زمینهای استعداد و علاقه دارد. درسهای مهارتی که آموزش داده میشود، برای این است که فرد متوجه شود آیا استعداد و علاقهای برای فعالیت در آن بخش دارد یا خیر. اگر اظهارات اخیر وزیر آموزشوپرورش عملیاتی شود، بخشی از مشکل حل خواهد شد.
به گفته وزیر باید در مقطع متوسطه دوم رشتهها حذف و واحد درسی ارائه شود. به این مفهوم که دانشآموز واحدهای مختلفی را تا پایان دیپلم میگذراند و در خلال آن دانشآموز و خانواده تشخیص میدهند او به چه رشتهای علاقهمند است و در چه شغلی میتواند ایفای نقش کند. سپس آموزشگاهها و دانشگاههای فنی حرفهای یا دانشگاههای رشتههای نظری افراد را باتوجه به واحدهایی که گذراندهاند، پس از انجام مصاحبه در کرسیای که مناسب و مستحق دانشآموز است قرار میدهند و از اینجا بهبعد آینده شغلی فرد مشخص میشود.»
نقش وضعیت اقتصادی جامعه در بیانگیزگی دانشآموزان
داوری با تاکید براینکه نظام آموزشی ما پاسخگوی نیازهای کودکان و نوجوانان در ابعاد مختلف تربیتی و آموزشی نیست، میگوید: «محتوای اغلب کتابهای درسی ناکارآمد و غیرکاربردی است و دانشآموزان به همین خاطر به محتوای دروس علاقهای ندارند. از طرفی روشهای آموزش نیز در مدارس کهنه و فرسوده است و جذابیتی برای آنها ندارد. در حال حاضر تنها جایی که برای دانشآموزان جذابیت دارد و برای خانوادهها بدون چالش سپری میشود، آموزش در مقطع ابتدایی است، اما بهمحض آنکه دانشآموزان به پایه هفتم و هشتم میرسند، اما و اگرها و چراها مطرح و کمکم خروج از چرخه تحصیل شروع میشود.
معمولا در پایه هفتم و دهم ریزش زیادتر است و تجربه شخصی خودم که بهعنوان مشاور در مدارس مشغولیت دارم، نشان میدهد دانشآموزان رغبت و انگیزهای برای تحصیل ندارند و دست ما نیز به لحاظ استدلالی خالی است و قادر نیستیم دانشآموزان را قانع کنیم که حداقل تحصیل را تا مقطع دیپلم ادامه دهند. اگر فشار مدرسه و خانواده نباشد، ترک تحصیل چندین برابر آمار رسمی خواهد بود. مهمترین دلیلی که دانشآموزان درباره بیرغبتی برای تحصیل بیان میکنند، این است که تحصیل امر بیهوده ای است و هنگامی که میگوییم برای داشتن شغل، کسب علم و دانش ضروری است، پاسخ میدهند که از همینحالا میتوانند در برخی مشاغل فعالیت کرده و درآمد کسب کنند.
اخیرا دانشآموزی که بسیار تیزهوش و دارای معدل بالاست، به من مراجعه و از تمایلش به ترک تحصیل گفت و معتقد بود اگر در بهترین رشته و دانشگاه هم قبول شود و در آن رشته فوق تخصص هم بگیرد، تازه در سن ٣۵سالگی باید وارد بازار کار شود و اگر در خوشبینانهترین حالت ممکن، درآمد بالایی هم کسب کند، بازهم به دلیل نرخ بالای تورم و مشکلات اقتصادی، تحصیل برای او صرفه و آوردهای نخواهد داشت. بنابراین وضعیت اقتصادی جامعه نیز در ناامیدی و بیانگیزگی دانشآموزان برای تحصیل دخیل است. موضوع دیگر هم ناکارآمدی مدرک تحصیلی است. به شخصه در این سالها با دانشآموزانی مواجه شدم که یکی از دلایلشان برای ترک تحصیل، رانندگان اسنپی بوده که دارای مدرک فوقلیسانس بودهاند، و در اینجا بحث عدم زمینه شغلی مطرح است.
اغلب دانشآموزان در میان دوستان و آشنایان خود با افراد تحصیلکرده بیکاری زیادی روبهرو شدهاند که اتفاقا مدارج عالی تحصیلی را طی کردهاند. بارها خواستم در دانشآموزانی که رغبتی به ادامه تحصیل ندارند، انگیزه و رغبت ایجاد کنم، اما با ناامیدی مطرح کردند، برادر یا خواهر آن ها علیرغم داشتن مدرک فوقلیسانس و دکتری بیکار است. دلایل اغلب دانش آموزان برای انصراف و ترک تحصیل همین چشمانداز منفی اشتغال و عدم تناسب رشته تحصیلی با شغل و مباحث اقتصادی و تورم است.
ضمن اینکه برخیها نیز میبینند که دوستانشان در یک سری مشاغل مجازی و خانوادگی درآمد کسب میکنند. بهعنوان مثال مدتی قبل دانشآموزی در پایه هشتم به مدرسه نمیآمد و هرچه تلاش کردم او را به مدرسه بازگردانم بیفایده بود، چون در فرش فروشی یکی از اقوام مشغول بهکار بود و میخواست تاجر فرش بشود. استدلالش این بود که با همین میزان سواد، میتواند تجارت کند.
به او گفتم که همزمان با کار، تحصیلش را ادامه بدهد و رشته مدیریت یا اقتصاد بخواند تا دانش و توانایی اش در این زمینه افزایش پیدا کند، که پاسخ داد، هر روز در این زمینه مطالعات جانبی دارم و از طریق اینترنت و کتابهای تخصصی دانشم را در حوزه فرش افزایش میدهم و نیازی به ادامه تحصیل ندارم. ما با اینگونه دانشآموزان بهویژه در میان پسران، بیش و کم مواجه شدهایم که در بازار مشغولند و درآمد کسب میکنند و بالطبع علاقهای هم به تحصیل ندارند.»
کمرغبتی پسران به تحصیل شایعتر از دختران
داوری این رغبت کمتر پسران برای بهپایان رساندن آموزش عمومی و تحصیل در آموزش عالی را بسیار پررنگتر از دختران دانسته و اضافه میکند: «این موضوع بسیار در میان بسیار شایع و مشهود است، به طوری که برخی از دانشآموزان پسر انگیزه و تمایلی برای بهپایان رساندن آموزش عمومی ندارند. اغلب با فشار خانواده دیپلم میگیرند و با فشار خانواده نیز در کنکور شرکت کرده و بعدهم انتخاب رشته نمیکنند. این موضوع برای دختران متفاوت است، چراکه مدرک تحصیلی هنوز برای دختران از لحاظ منزلتی به نسبت پسران جذابیت دارد.
در جامعه ما، پسران با مدارج پایینتر هم میتوانند شغلی بیابند، ولی برای دختران موانعی وجود دارد. ضمن اینکه تحولی در سبک زندگی زنان رخ داده و حق و جایگاه خودشان را از طریق تحصیل، از جامعه مطالبه میکنند. لذا نگرش آنان به تحصیل و شغل با پسران متفاوت است و برای آنها انگیزه تحصیل بیش از پسران است. بااینوجود معتقدم اگر برخی از پسران هیچ تمایلی هم به درس ندارند، بازهم بهتر است دیپلم را بهعنوان حداقل مدرک تحصیلی اخذ کنند. چراکه فضای مدرسه و ١٢ سال تحصیل، فرد را واجد یکسری از نگرشها میکند.
هرچند مدارس ما ضعیف و دروس ناکارآمدند اما به هر ترتیب آموزش عمومی لازم است و داشتن مدرک دیپلم یک سطحی از منزلت را به فرد میدهد، که بعدها از این موضوع خرسند خواهد بود. حتی به لحاظ رفتاری نیز فردی که دیپلم دارد، با فردی که ندارد متفاوت است. علیرغم اینکه نظام آموزشی ما مشکل دارد، مزایای ماندن در چرخه تحصیل را بیشتر از معایب آن میدانم.
ولی در مورد ورود به دانشگاه موضوع فرق دارد. اگر بهعنوان مثال سالیانه ۵٠٠ هزار نفر دیپلم میگیرند، این افراد طیفهای مختلفی هستند، یک طیف به لحاظ هوشی و استعدادی به زحمت به دیپلم رسیدهاند و توانایی لازم برای ادامه تحصیل را ندارند. به عبارت بهتر، سقف رشد آنها در فرآیند تحصیلی، دیپلم است و معمولا جذب مشاغل خدماتی میشوند.
فلسفه آموزش عمومی نیز همین است، اینکه یک درصدی از دانشآموزان با همین میزان دانش و مهارتهایی که بعدها در دل کار فرا میگیرند، جذب بازار کار شوند. طیف دیگری از دانشآموزان با مدرک فوق دیپلم و یا لیسانس جذب بازار کار میشوند. فرآیند تحصیل این را مشخص میکند و به همین دلیل درصد کمی به تحصیلات عالی در رشتههای مختلف میپردازند و جامعه هم بیشتر از آن نیاز ندارد. بهعنوان مثال وقتی گفته میشود ٦٠٠ هزار نفر در گروه تجربی آزمون میدهند، از این تعداد حتما ٣٠٠ هزار نفر با فشار خانواده و به جهت آیندهنگری برای یافتن شغل آمدهاند و اساسا استعداد و علاقهای به این رشته ندارند. لذا تقسیم افراد در گرایشهای مختلف و هدایت تحصیلی و شغلی نیز با این آمارها هیچ تناسبی ندارد.
به همین علت دانشگاه مسیر الزامی همه افراد نیست. دانشگاه مسیر ادامه تحصیل برای مشاغلی با چشمانداز تحصیلی بالاتر و برای افراد توانمندتر است. البته بیعدالتی و کیفیت پایین آموزش نیز عدهای را از تحصیل محروم میکند و این بدان معنا نیست که هرکس مدارج عالی تحصیلی را طی کرده شایستهتر بوده است. بسیاری از افراد علیرغم توانمندی، به دلیل تبعیض و ضعف کیفیت آموزشی از چرخه تحصیل خارج میشوند.»
لزوم پیادهسازی نظام جامع هدایت تحصیلی
علی اکبری از دیگر کارشناسان نظام آموزشی در تحلیل این موضوع که چرا پسران از مقطع دبیرستان قید مدرسه را میزنند و وارد بازار کار میشوند، به «رسالت» میگوید: «دیپلم حداقل مدرک تحصیلی است و باید زمینهای فراهم کرد که دانشآموزان، این حداقل آموزش را رها نکنند، سال تحصیلی ۱۴۰۱-۱۴۰۲ در مقاطع تحصیلی مختلف ۹۲۹ هزار و ۷۹۸ نفر از تحصیل بازمانده و یا ترک تحصیل کردهاند. سال گذشته، ۱۵ تا ۱۷ سالهها بیشترین تعداد بازماندگی از تحصیل را داشتند.
نرخ ترک تحصیل سال گذشته در مقطع متوسطه اول، ۵.۴۷ درصد بود. سال تحصیلی ۱۴۰۰-۱۴۰۱، اما نرخ ترک تحصیل در این مقطع ۴.۳۶ درصد بود. یعنی نرخ ترک تحصیل در این مقطع طی یک سال، حدود یک درصد افزایش داشت. دانشآموزان مقطع متوسطه دوم، ترک تحصیل بیشتری نسبت به مقاطع دیگر داشتند. نرخ ترک تحصیل این مقطع در سال تحصیلی گذشته، ۴.۰۴ عنوان شده که نسبت به سال پیش از آن، حدود ۱.۷ درصد افزایش را نشان میدهد. در حال حاضر پوشش تحصیلی ما در مقطع متوسطه دوم حدود ٨٠ درصد است و این یعنی ٢٠ درصد دانشآموزان دیپلم نمیگیرند و ١٢ سال آموزش عمومی را بهپایان نمیرسانند. این هشدار را باید جدی گرفت و در نظام هدایت تحصیلی بازنگری کرد.
علیرغم اینکه در سند تحول بنیادین بر نظام جامع هدایت تحصیلی تاکید شده، ولی هنوز این نظام جامع پیادهسازی نشده. باید در کنار تحقق این موضوع، استعدادیابی از دوره ابتدایی آغاز و مشاورین متخصص و آموزش دیده در دوره ۶ساله ابتدایی و متوسطه اول در کنار دانشآموزان قرار گیرند و با فراهم کردن بستر لازم، تعداد زیادی از دانشآموزان را به سمت رشتههای کاردانش و فنی حرفهای هدایت کنند. مقام معظم رهبری امسال فرمودند که علاوه بر هنرستانها، خوب است که دانشآموزان در رشتههای نظری هم مهارتی فرا بگیرند.
این مهارت بیش از اخذ دیپلم مثمرثمر است. در این صورت دانشآموزان دلیلی نمیبینند که درس را رها کنند، چون میدانند در جای درست خود قرار دارند و پس از آموختن مهارت، جذب بازار کار میشوند. اگر نظام هدایت تحصیلی ما درست پیادهسازی شده و سمتوسوی آن از دوره ابتدایی آغاز شود، وضعیت شغلی و تحصیلی متفاوت خواهد بود.»
این کارشناس نظام آموزشی می افزاید: «اکنون بیکاری در میان فارغالتحصیلان دانشگاهی روزبهروز در حال افزایش است و دانشآموزان پسر رغبتی ندارند در رشتههای علوم پایه و فنی مهندسی کنکور بدهند، چون این رشتهها بازار کار ندارد. تعداد کثیری از کسانی که مدرک لیسانس اخذ کردهاند، دست به دامان سازمان فنی حرفهای شدهاند تا پس از گذراندن آموزش کوتاهمدت، راهی بازار کار شوند، چون گواهینامه این سازمان را از مدرک لیسانس خود کارآمدتر میبینند. طبیعتا دانشآموزان با مشاهده چنین شرایطی قید آموزش عمومی را زده و بهدنبال کسب مهارت میروند.
این زنگ خطری برای مسئولان آموزشوپرورش و وزارت علوم است، تا بیرویه رشتههای نظری را توسعه نداده و دانشگاه را تنها مسیر موفقیت و رسیدن به بازار کار جلوه ندهند، درست به همین علت پسران سرخورده شده و از همان دوران آموزش عمومی رغبتی به ادامه تحصیل ندارند. به نظر میرسد نقیصه اصلی متوجه مشاوره و هدایت تحصیلی است و جای مشاوران در دوره ابتدایی خالی است.»
این کارشناس نظام آموزشی در خاتمه تاکید میکند بر اینکه «باید کاری کرد که دانشآموزان احساس کنند اخذ دیپلم به عنوان حداقل سواد و مهارت پایه لازم است. همزمان باید در آموزشهای عمومی جاذبه ایجاد کرد، کما اینکه دانشآموزان احساس میکنند، آموزشهای ما نافع و به روز نیست، اما به شخصه معتقدم مدرک دیپلم جزو حداقلهای لازم برای یک شهروند است و هر فردی باید مهارتهای عمومی را کسب کند. احتمالا دانشآموزان دارند به این نتیجه میرسند که صرف ١٢ سال زمان در بخش آموزش عمومی و چندین سال هم در حوزه آموزش عالی آنان را به نتیجه مطلوب نمیرساند، و درنهایت نیز حقوق دریافتی آنان با هزینههای زندگیشان تناسبی ندارد.
بنابراین تصمیم میگیرند، که تحصیلات را در بخش آموزش عمومی نیمهکاره رها کرده و هزینه مضاعفی به خانواده تحمیل نکنند. این دانشآموزان در پیرامون خود مشاهده میکنند که خیلیها با مدارج عالی تحصیلی فروشنده و یا راننده اسنپ هستند، لذا ترجیح میدهند از همان دوران مدرسه، ترک تحصیل کرده و وارد بازار کار شوند. علاوه بر این دانشآموزان ما تصور میکنند آنچه در مدارس آموزش داده میشود برای آنان مفید نیست و پس از پایان آموزش عمومی حداقل مهارتهای عمومی را هم کسب نمیکنند، به همین دلیل بهراحتی درس و مدرسه را کنار میگذارند.
در عین حال مشاهدات میدانی نشان میدهد کسانی که دیپلم ندارند، به نسبت کسانی که مدارج بالای تحصیلی را کسب کردهاند، کاروبار و درآمد بهتری دارند. از سوی دیگر انبوهی از اطلاعات در اینترنت و فضای مجازی وجود دارد که افراد این اطلاعات را به نسبت دانشی که در مدارس آموزش داده میشود، مفیدتر و لازمتر میدانند.»
نظر شما