به گزارش سلامت نیوز به نقل از ایرنا زندگی خیانت یکی از مخربترین و تلخترین تجربیات زندگی است. یکلحظه همهچیز خوب و خوش است و لحظهای دیگر متوجه میشوید که باخیانت زندگی شما زیرورو شده است. چیزی که خیانت را تا این حد دردناک میکند این است که این عمل توسط کسی انجامشده که شما بیش از همه دوستش دارید و به او اعتماد دارید اما حقیقت این است که خیانت ممکن است برای هرکسی اتفاق بیفتد؛ آنچنانکه تحقیقات نشان میدهد بخشی از ازدواجها در طول رابطه خود نوعی از خیانت را تجربه میکنند.
اکثر زنان یا مردان بعد از خیانت همسرشان در بُهت عجیبی فرو میروند و آنچنان صدمه روحی و روانی میبینند که اغلب مطمئن نیستند که بتوانند به زندگی مشترک ادامه دهند؛ آنها باخیانت دیدن از همسرشان، ذهنشان پر از سؤالهای بیجواب میشود که همین مسئله آنها را از گرفتن تصمیم درست و منطقی عاجز میکند. به همین منظور، دکتر ترانه مؤذنی، متخصص روانشناسی، عضو انجمن روانشناسی ایران و آمریکا و استاد دانشگاه در گفتوگو با ایرنا به اساسیترین سؤالاتی که یک فرد خیانت دیده با آن مواجه میشود، پاسخ میدهد.
آیا مسئله خیانت همسر را فرزندان باید متوجه شوند؟
بههیچعنوان در حضور فرزندان بهخصوص کودکتان درباره اتفاقات پیشآمده صحبت نکنید چون این مسائل به فرزندانتان بهخصوص کودکتان هیچ ارتباطی ندارد. اگر فرزندان بهصورت اتفاقی متوجه موضوع خیانت پدر یا مادر شدند، بههیچعنوان احساساتتان را با آنها در میان نگذارید، در مقابل به آنها این اطمینان را بدهید که خودتان با کمک مشاور مشکلاتتان را حلوفصل خواهید کرد.
دقت کنید در میان گذاشتن خیانت پدر یا مادر با فرزندان در هر سنی منجر به این میشود که شما یک باری را به لحاظ احساسی روی دوش فرزندانتان بگذارید و ازآنجاییکه آنها توانایی حلوفصل این مسئله را ندارند، همیشه احساس گناه و بیکفایتی میکنند. از طرفی دیگر، شاید مرد یا زن خیانتکار همسر خوبی برای شما نبوده اما پدر یا مادر بدی برای فرزندانش نیست و این تصویری که شما از پدر یا مادر، صرفاً به خاطر احساسات تلختان در ذهن فرزندتان میسازید تبعات بسیار بلندمدتی دارد و منجر به احساس گناه سمی میشود.
گاهی والدین از فرزندشان انتظار دارند که علیه پدر یا مادر خیانتکارش جبههگیری کند اما این اقدام کاملاً اشتباه و مخرب است. ما همیشه توصیه میکنیم والدین باید دوست فرزندشان باشند اما هرگز نباید فرزندشان را بهعنوان دوست خود انتخاب کرده و با آنها دردودل کنند. درنهایت توصیه میکنم قبل از در میان گذاشتن این مسئله با فرزندانتان، برای رسیدن به یک موضع قابلتوافق و درک مشترک قدمهای مفیدی را بردارید و با مشورت یک زوج درمانگر نقاط ضعفی که زمینه و بستر خیانت را فراهم کرده، شناسایی و حلوفصل کنید.
فرد آسیبدیده از خیانت معمولاً دوست دارد همهچیز را درباره میزان روابط همسرش با طرف مقابل بداند، به همین خاطر گاهی تمام پیامهای ردوبدل شده همسرش با فرد ثالث را میخواند یا از همسرش میخواهد موبهمو درباره جزئیات رابطه توضیح دهد؛ مثلاً اینکه رابطه از کجا شروع شد؟! و... آیا دانستن این موارد میتواند تأثیری در درمان خیانت و بهبودی اوضاع داشته باشد یا بیشتر باعث تخریب ذهنی فرد آسیبدیده از خیانت میشود؟
در روانشناسی اصطلاحی وجود دارد به نام مازوخیسم حقیقت؛ به این معنا که شما به دنبال پیدا کردن حقایقی هستید که بعد از کشف، نمیدانید با آنها چهکار کنید که این بهنوعی موجب خودآزاری میشود. در رابطه باخیانت تا حدودی پرسوجو کردن اطلاعات میتواند کمککننده باشد اما از یک جایی به بعد شما در تلهای قرار میگیرید که رهایی از آن دیگر امکانپذیر نیست چون شما در مسیری قرار میگیرید که هرچه جلوتر میروید، دوست دارید اطلاعات بیشتری پیدا کنید.
خشم و رنجی که شما بعد از خیانت همسرتان پیدا میکنید با پیدا کردن حقایق و دانستن موبهموی اتفاقات کمکی به شما و بهبود روابطتان نمیکند زیرا این چیزی نیست که باعث التیام زخمهای شما شود؛ زخمها جایی بهبود پیدا میکند که شما متوجه نقش خودتان در بروز خیانت شوید و با کمک زوج درمانگر متوجه شوید که کجاها ممکن است زیادهروی یا کمکاری کرده باشید.
دقت کنید که با انکار واقعیت و عدم پذیرش نقاط ضعف در رابطه، خودتان را در معرض آسیب و خیانتهای مکرر قرار میدهید؛ برای همین میبینیم که وقتی فرد یکبار دچار خیانت میشود و اقدام اصولی انجام نمیدهد، زمینه برای ارتکاب خیانت مکرر صورت میگیرد. بنابراین برای برطرف کردن این تجربه تلخ و پیشگیری از وقوع دوباره آن شما چارهای جز این ندارید که کمی انگشت اتهام را به سمت خودتان بگیرید و متوجه نقاط ضعف رابطهتان شوید.
خیلیها بعد از خیانت اعتمادشان را بهطرف مقابلشان از دست میدهند اما چطور میشود بعد از خیانت اعتماد کرد؟
بازسازی اعتماد فرایندی بسیار بلندمدت است و فقط از طریق مسئولیتپذیری و ارتباط سالم به دست خواهد آمد. مسئولیتپذیری به معنی پذیرفتن اعمال و دردی که فرد خیانتکار بهطرف مقابل وارد کرده است. همچنین مسئولیتپذیری مستلزم این است که ما رابطه را باصداقت کامل پیش ببریم که این امر زمینه ارتباط سالم زوجین را فراهم میآورد.
برای جلب اعتماد بعد از خیانت، زوجین باید بهطور منظم با یکدیگر در تماس باشند و همدیگر را از برنامهها و درآمدشان مطلع کنند. شفافیت و ارتباط صادقانه برای برقراری اعتماد ازدسترفته اهمیت ویژهای دارد و این امر مرهم درد بازمانده از خیانت است.
گاهی فرد آسیبدیده برای حفظ زندگی، همسر خیانتکارش را میبخشد اما دست از کنترل همسرش برنمیدارد تا مبادا اتفاق گذشته تکرار شود؛ بفرمایید آیا مراقبت و کنترل همسر بعد از بخشش کار درستی است یا خیر؟
بخشش خیانت بههیچعنوان به معنای فراموشی آن نیست و احتمالاً تا زمانی که شما زنده هستید این تجربه تلخ با اندکی تلاش به یاد شما خواهد آمد اما این را بدانید که از آن لحظهای که ذرهبین به دست میگیرید و میخواهید نسبت به صداقت طرف مقابلتان به اطمینان برسید، همان لحظه اعتماد بین شما زیر سؤال میرود. درواقع شما با کنترل کردن، رابطه را به پرتگاه نزدیک میکنید.
بعد از خیانت، شما حداقل برای مدتی برای رسیدن به حقیقت نیاز به شواهد و اطلاعات دارید که بتواند اعتماد را به شما بازگرداند؛ اطلاعاتی که به شما نشان دهد که طرف مقابلتان پشیمان است و برای جبران اشتباه تلاش میکند. بنابراین ایرادی ندارد که تا یک مدتی ما به دنبال شیوههایی باشیم تا بتوانیم به اطمینان خاطر برسیم؛ مثلاً از شریک زندگیتان بخواهید برای مدتی شما را در جریان جزئیات برنامههایش قرار دهد اما این را فراموش نکنید که تمام این تلاشها درست مثل یک پای شکسته است که برای مدتی باید در گچ باشد و این گچ حکم کمکی دارد تا شکستگی ترمیم شود. هدف نهایی این است که شما در آینده بدون وجود گچ (بدون سؤال و جواب و کنترلگریها) بتوانید به زندگی عادی قبل ادامه دهید.
فرد آسیبدیده از خیانت چطور میتواند خیالش از بابت اینکه همسرش باکسی در ارتباط نیست راحت شود؟
وقتی اعتماد از دست میرود، کنترل گری نهتنها کاری از پیش نمیبرد بلکه اضطراب شما را بیشتر میکند. شما دو انتخاب دارید: یا به رابطه بازجو و متهم ادامه دهد و هیچ تلاشی برای بهبود رابطهتان نکنید که در این صورت دیر یا زود رابطهتان از دست خواهد رفت؛ یا اگر واقعاً قصد ادامه زندگی دارید این را بپذیرید که هیچ ترفند صددرصدی برای رسیدن به رفع ابهام و اطمینان از همسرتان وجود ندارد؛ بنابراین با کنترل گری به دنبال این نباشید که خیالتان از ارتکاب خیانت مجدد همسرتان راحت شود.
بعضی از زنها بعد از خیانت همسرشان سعی درگرفتن حق طلاق دارند آیا این اقدام درستی است؟
یک جاهایی مطرح کردن چنین درخواستهایی دور از ذهن نیست. درواقع فرد آسیبدیده به دلیل ترس از خیانت دوباره و عدم امنیت روانی چنین درخواستی را مطرح میکند. حق طلاق قرار نیست زخمهای ناشی از جریحهدار شدن احساس را التیام ببخشد اما با مطرح کردن این درخواست تا حدودی احساس امنیت به زن بازخواهد گشت؛ بنابراین گرفتن حق طلاق بعد از خیانت مشکلی ندارد اما زمینه اجرای آن باید بررسی شود و در مقابل فرد آسیبدیده باید در مقابل گرفتن حق طلاق، قدرت برای بهبود رابطه را پیداکرده و اقداماتی در این زمینه انجام دهد. به عبارتی، حق طلاق نباید به این معنا تعبیر باشد که اگر دوباره خطا کنی، برای طلاق اقدام میکنم! چون این روند در بلندمدت بهخودیخود کمکی به رابطه زن و شوهر نمیکند.
گاهی فرد آسیبدیده از خیانت به خاطر حفظ آبرو گذشت میکند یا گاهی به خاطر فرزندانش تحمل می کندو به زندگی ادامه میدهد اما بههیچعنوان نمیتواند فکر خیانت همسرش را از ذهنش دور کند و اعتماد بین آنها قابل بازگشت نیست؛ در این صورت فرد آسیبدیده با چه راهکارهایی میتواند کمی از فشارهای روانی و فکر و خیالها خلاص شود؟
متأسفانه اکثر افراد بعد از خیانت زمینه نشخوارهای ذهنی را دارند و این مسئله ممکن است خواب و عملکرد روزانه را با مشکل مواجه کند. ظهور این نشخوارهای ذهنی تا مدتی بعد از خیانت کاملاً طبیعی است و باید روال آن طی شود. خیانت احساسات متناقض و متعددی مثل افسردگی، اضطراب، کمبود اعتمادبهنفس، عصبانیت و... را در فرد آسیبدیده فعال میکند اما بااینحال مهم است که با خود مراقبتی بر روی آنها کنترل بیشتری داشت. ازاینرو، پیشنهاد میکنم حتماً از یک زوج درمانگر کمک بگیرید و در کنار آن، وقتتان را با کارهای لذت بخشی مثل ارتباط با دوستان، انجام سرگرمی، نوشتن، یوگا، کتاب خواندن و... پرکنید.
آیا بعد از خیانت لازم است فرد آسیبدیده خط قرمزهایی را تعیین کند؟
خط قرمز گذاشتن اگرچه ممکن است به لحاظ احساسی فرد آسیبدیده را آرام کند اما کمکی به بهبود رابطه نخواهد کرد. این خط قرمزها ضمانت اجرایی آنچنانی ندارد اما خط قرمزها و نشانههای دیگری در این رابطه باید موردبررسی قرار بگیرد؛ اینکه طرف مقابل تا چه اندازه پشیمان است؟، تا چه اندازه برای جبران اشتباهش تلاش میکند؟، تا چه اندازه ما میتوانیم نقاط ضعف رابطه را شناسایی کنیم؟، تا چه اندازه به زوج درمانگر باور داریم و میتوانیم از او کمک بگیریم؟ و... اینها چیزهایی است که میتواند رابطه را در برابر خیانت واکسینه کند.
به عنوان نکته پایانی باید بگوییم که فرد خیانتکار نباید انتظار داشته باشد که خالصانهترین عذرخواهیهایش، نتیجه مشخصی را رقم بزند. بعدازاین تجربه تلخ، فرد خیانتکار باید این را بپذیرد که اعتماد همسرش را سلب کرده و حتی همسرش حق دارد جدایی را بهعنوان یک گزینه در نظر بگیرد. بنابراین، در چنین مواردی فرد خیانتکار باید با حمایت و تشویق همسر آسیبدیدهاش به او کمک کند تا در کنار یک زوج درمانگر بتواند برای ادامه رابطه تصمیم بگیرد. همچنین توصیه میکنم فرد خائن بهصورت مستقل رواندرمانی فردی را انجام دهد زیرا احتیاج دارد تا در کنار یک رواندرمانگر باتجربه یاد بگیرد که احساس و تفکراتش را سامان دهد تا بتواند رابطه را از تبعات تصمیمش ایمن نگه دارد.
نظر شما