سال90 همسرم را از دست دادم از آن تاریخ تاکنون که 8 سال می‌گذرد، هنوز لباس سیاه به تن دارم، آرایشگاه نرفته موهایم را رنگ نکرده و حتی ابروهایم را اصلاح نکرده‌ام. فرزندانم بارها از من خواسته‌اند از این پیله غم که در اطراف خود تنیده‌ام، رها شوم، خودم هم بی‌میل نیستم اما با «حرف مردم» چه کنم؟

زنانی که ‌به‌جای همه سوگواری می‌کنند

سلامت نیوز:سال90 همسرم را از دست دادم از آن تاریخ تاکنون که 8 سال می‌گذرد، هنوز لباس سیاه به تن دارم، آرایشگاه نرفته موهایم را رنگ نکرده و حتی ابروهایم را اصلاح نکرده‌ام. فرزندانم بارها از من خواسته‌اند از این پیله غم که در اطراف خود تنیده‌ام، رها شوم، خودم هم بی‌میل نیستم اما با «حرف مردم» چه کنم؟


به گزارش سلامت نیوز به نقل از همدلی ،سال 60 پسرم «بهمن» در لباس دامادی و در روز عروسی‌اش شهید شد، 38 سال از آن تاریخ می‌گذرد، آخرین شبی که سر به بالش گذاشتم یک شب قبل از شهید شدن‌اش بود، از آن تاریخ شب‌ها برای خواب مانند او سر بر تکه سنگی می‌گذارم. لباس‌ سیاهش هنوز از تن در نیاورده‌ و هیچ مراسم شادی و عروسی شرکت نکرده‌ام، زندگی من با مرگ بهمن به پایان رسید و اکنون مرده متحرکی هستم که فقط نفس می‌کشد.


پسرم فقط 8 سال‌اش بود، هیچ تصور و تصویری از مرگ، درد و سرطان نداشت، سرطان خون در دو ماه طومار زندگی‌‍اش را در هم پیچید و اکنون من مانده‌ام و دنیایی بدون او. 10 سال از مرگ فرزندم می‌گذرد، در این مدت رنگی‌ترین لباسی که پوشیده‌ام لباسی سرمه‌ای در عروسی یکی از پسرانم بود، خودم را از خیلی از شادی‌ها و تفریح‌ها محروم کرده‌ام.

بارها تصمیم گرفته‌ام بخاطر فرزندان دیگرم رویه زندگی‌ خود را تغییر دهم، اما اینجا بن‌بست‌های عرفی زیاد است و همین عرف و سنت بر زندگی‌ خیلی‌ها که خود نیز اعتقاد به سوگواری‌های دراز مدت ندارند تاثیر می‌گذارد.


این‌ روایت‌ها، داستان زندگی برخی از زنان غرب کشور است که مرگ عزیزانشان زندگی آنان را در برهه‌ای از زمان متوقف کرده است به نحوی که نوع و شکل زندگی‌شان به «قبل از مرگ» و «بعد از مرگ» عزیزان‌شان تقسیم می‌شود.


در برخی از مناطق کشور، بسیاری از زنان ‌به‌جای همه سوگواری می‌کنند. زنی که تمام سال سیاه می‌پوشد و از دست دادن عزیزی ، او را نه چندماه یا یک ‌سال، بلکه چندین سال در یک حاشیه غم فرو می‌برد. غمی که از یک زن به همسر و فرزندان‌ هم منتقل می‌شود و افسردگی احتمالا آخرین نشانه‌ای است که روی آن دست می‌گذارند. یک سوگ مستمر و در نهایت تصمیم بر خودکشی فرجام بسیاری از عزاداری‌های مدت دار است.


سوگواری‌های طولانی‌مدت -که برخی از آن به عنوان «خودآزاری» نام می‌برند، بین زنان برخی از مناطق به ویژه زنان غرب کشور. مانند لرستان، کرمانشاه، ایلام به یک عرف تبدیل شده، عرفی که پیشتر جایگاهش «ترس از حرف مردم» است.


بسیاری از کارشناسان آمار بالای خودسوزی زنان غرب کشور را به عرف‌های غلط که یکی از آنان سوگواری درازمدت است، بی‌ارتباط نمی‌دانند. آنها معتقدند سوگواری‌های بلندمدت که طی آن فرد سوگوار خود را از بسیاری از تفریح‌ها و مراسم‌های شادی، محروم می‌کند، فرد را به سمت افسردگی و حتی خودکشی سوق می‌دهد.


البته فقط زنان غرب کشور نیستند که سوگواری‌های طولانی مدت آنان را به وادی افسردگی و خودکشی و ... کشانده است، نمونه‌های از این سبک سوگواری تقریبا در بیشتر مناطق ایران به چشم می‌خورد، به عنوان مثال استان کهگیلویه و بویراحمد یکی از استان‌های است که خبر خودکشی زنان این استان هر از چندگاهی خبرساز می‌شود.


«اسماعیل آذری» روحانی جوانی است که در مناطق محروم کهگیلویه و بویراحمد زندگی می‌کند. وی راوی رنج قصه زندگی زنانی شده است که از میان گزینه‌های متعدد برای ادامه زندگی خود «مرگ» را انتخاب کرده و با «خودکشی» به زندگی خود نقطه پایان می‌گذارند.
وی چند وقت پیش در صفحه شخصی‌اش در شبکه‌های اجتماعی نوشت:« در کمتر از دو ماه چهار خودکشی در یک بخش کوچک 20 هزار نفری. امروز خبردارشدم خانم باردار 25 ساله خودسوزی کرده و کودک سقط شده و احتمال مرگ مادر هم وجود دارد.مردم و مسئولین به اخبار خودکشی عادت کردند.» وی سپس به علت‌های غالب خودکشی اشاره می‌کند. یکی از مصادیقی که او مطرح می‌کند، سوگواری‌های طولانی‌مدتی است که زنان این منطقه دارند.


فرناز آزادی ، جامعه شناس، سوگواری طولانی مدت زنان در برخی از مناطق کشور را به عرف و رسم و رسوم غلط و همچنین کلیشه‌های جنسیتی گره زد و گفت: تفاوت‌های جنسیتی و نابرابری‌های جنسیتیی کلیشه‌های جنسیتی را بازتولید می‌کند، کلیشه‌های که تصویری نادرست از زن را خلق می‌کند.


وی افزود: تصویر جنسیتی ناشی از عقاید و افکار قالبی یا کلیشه‌هاست. کلیشه‌ها یا تصورات قالبی جنسیتی دربرگیرنده اطلاعات درباره ظاهر جسمانی، ‌‌نگرش‌ها، ‌‌علایق، ‌‌صفات روانی، ‌‌روابط اجتماعی و نوع شغل است. صرف شناخت این که یک فرد زن است این معنی ضمنی را دارد که آن فرد خصوصیات جسمانی و صفات روانی خاص (مهرورز، ‌‌وابسته، ‌‌ضعیف، ‌‌عاطفی) خواهد داشت.


این جامعه شناس تصریح کرد: تصویر جنسیتی از زن، که زن را ضعیف، مهرورز و وابسته به تصویر می‌کشد، نقش‌ها و وظایفی را بر زنان تحمیل می‌کند که شاید انتخاب خود آنان نیز نباشد. در جوامع سنتی این کلیشه‌ها و تصویرهای جنسیتی آن چنان پررنگ است که عدول و سرپیچی از آن، نوعی هنجار شکنی محسوب می‌شود و غولی به نام «حرف مردم» را به دنبال دارد.

بنابراین زنان خواسته یا ناخواسته تن به اجباری می‌دهند که عرف برای آنان تعیین کرده است و جامعه مردسالار نیز آن را دامن می‌زند. در این جوامع که مناسبات قومی قبیله‌ای حاکم است اگر آگاهی و مطالبه جدیدی هم شکل بگیرد، چون در بستر بافت سنتی شکل گرفته است با بن‌بست‌های عرفی مواجه می‌شود و نه تنها به تغییر شرایط نمی انجامد بلکه به‌عنوان یک ناهنجاری به‌شدت با آن مخالفت می شود.


از سویی دیگر چون در برخی از جوامع سنتی، سوگواری طولانی مدت به نوعی «ارزش» محسوب می‌شود، به سوگواری طولانی مدت زنان امتیاز می‌دهند، بنابراین در این جوامع از زنانی که سال‌ها خود را در زیر لباسی تیره محبوس می‌کنند و عزلت نشینی پیشه می‌گیرند، به عنوان زنان ارزشمند یاد می‌شود.


امتیاز دادن و ارزشمند تلقی کردن کار زنانی که در مرگ عزیزانشان تارک دنیا شده‌اند، زنان بیشتری را به سمت سوگواری‌های طولانی مدت سوق می‌دهد. در این جوامع زنانی که در طول زندگی‌شان نه حرفشان شنیده شده است و نه در جامعه مرد سالار دیده شده‌اند و نه از کوچکترین حق و حقوقی برخوردار بوده‌اند، با مرگ عزیزانشان فرصتی برایشان فراهم می‌شود که مورد تایید و تصدیق اطرافیان خود قرار بگیرند و با سوگواری مدت دار مورد تشویق قرار بگیرند.


این جامعه شناس افزود: قصه تلخ ماجرا آنجاست که این نوع سوگواری به دلیل مقبولیت در نزدافکارعمومی جوامع سنتی ارزش محسوب می‌شود و به همین دلیل به عنوان یک ارزش از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود.


یک روانشناس از مرگ عزیزان به عنوان بزرگترین رویداد در زندگی هر فردینام برد و به «همدلی» گفت: مرگ عزیزان مهم ترین رویداد در زندگی است و باعث بحران عاطفی شدید می شود. مرحله بهبود و سازگاری با اندوه مرحله‌ای آرام و تدریجی است. چرا که پذیرش واقعیت مشکل است و فرد دچار سردرگمی می شود. اگر فرد مرگ را به عنوان واقعیت زندگی بپذیرد، غم و اندوهش کمتر می شود.

اما برخی از افراد به دلیل پذیرش عرف‌های غلط در مقابل پذیرش مرگ به عنوان رویداد سخت زندگی مقاومت می‌کنند و برای آنان این مرحله بهبود و سازگاری سالیان سال طول می‌کشد. این گونه سوگواری نه تنها برای فرد سوگوار خروجی و عایداتی ندارد، بلکه شخص را به پرتگاه‌های نظیر افسردگی و خودکشی سوق می‌دهد.


سارا قاسمی یکی از دلایل سوگواری‌های طولانی مدت زنان در برخی از مناطق کشور را به فرهنگ «مرده‌پرستی» گره زد و گفت: متاسفانه فرهنگ غلط مرده پرستی در میان بیشتر ایرانیان مرسوم است اما در مناطق سنتی این فرهنگ به عنوان نوعی ارزش تلقی می‌شود. ارزشی که برخی از زنان را وادار به سوگواری‌های طولانی مدت می‌کند.


این روانشناس در ادامه به زنانی اشاره کرد که بدون اجبار و تحمیل عرف و سنت به سوگواری‌های طولانی مدت -که از آن به عنوان «سوگ بیمار گون» تعبیر می‌شود- دست می‌زنند. وی افزود : اغلب افرادی که سوگواری‌های طولانی را بدون اجبار انتخاب و اجرا می‌کنند، افرادی هستند که از اختلال «خودآزاری» رنج می‌برند. چرا که منظور از مرگ و سوگواری را به درستی درک نکرده‌اند. این دو موضوع به طور مداوم برای خیلیها مشکل ساز می باشد در حالی‌که نباید باشد.


سوگواری طولانی مدت در مرگ عزیزان، نشان دهنده اوج درد و الم زنانی است که برای دیده و شنیدن شدن ضمن این که خود را از هر شادی محروم می‌کنند، جامه‌ای سیاه نیز بر تن کرده تا هنجارهای غلط جامعه سنتی ادامه پیدا کند. هنجار غلطی که زنان را به سمت افسردگی و خودکشی سوق می‌دهد. زنانی که به زندگی خود نقطه پایان می‌گذارند، پیامی پر از درد و زجر به جامعه مخابره می کنند که ضروری است شنیده شود نه این که صحبت در این زمینه تابو به حساب بیاید.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha