سلامت نیوز: خشونتهای عاطفی یکی از آن مواردی است که اغلب در روابط پنهان میماند. مثل رازی که هیچ کس نباید از آن حرف بزند. دشوار است که بخواهید آن را مطرح کنید و حرفی از آن بزنید. در بسیاری از موارد خود قربانی هم از خشونتی که به او روا میشود بی خبر است. خلاف خشونت و آزارهای جنسی و فیزیکی این نوع خشونت هیچ جراحت آشکاری ندارد. اما سکوت و ناآگاهی به معنای آن نیست که مشکلی وجود ندارد. این چیزی شبیه راز است؛ اگرچه پنهان است اما چه کسی میتواند بگوید رازها وجود ندارند؟
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه اطلاعات، میلیونها انسان در جهان قربانی خشونتهای خانگی هستند. با در نظر گرفتن همه انواع خشونت نمیتوان آمار دقیقی از خشونتهای خانگی بیان کرد چرا که خشونتهای عاطفی اغلب ناشناخته، بیان نشده و غیر قابل اندازه گیری هستند. سازمان بهداشت جهانی میگوید زنان بیشترین قربانیان خشونتهای فیزیکی و عاطفی هستند. یک گزارش در این زمینه اذعان میکند که ۷۲ درصد خشونتهای گزارش شده ترکیبی از خشونتهای فیزیکی و عاطفی بودهاند و بسیاری از قربانیان، خشونتهای عاطفی را بسیار دردناکتر و غیرقابل تحملتر میدانستند.
خشونتهای عاطفی آسیبهایی بسیار جدی به سلامت روان افراد وارد میکند. زخمهای این نوع آزار ماندگار است و به سختی از ذهن و روان قربانی پاک میشود. آزار و خشونت عاطفی اعتماد به نفس، هویت و احساسات فرد را هدف قرار میدهد و به شدت ویرانگر است.
خشونت عاطفی دقیقا چیست؟
خشونت عاطفی یا روانی هر نوع رفتار کلامی یا غیر کلامی است که اثری بسیار منفی بر سلامت روانی و احساسی فرد میگذارد. خشونتهای عاطفی اغلب در روابط زناشویی و دوستی اتفاق میافتد و آزار گر با تحقیر، انتقادهای بی اساس و تند، کوچک انگاری و کنترل فرد، در قربانی ترس و وحشت ایجاد میکند.
برای اینکه بفهمید آیا شما یک قربانی خشونت عاطفی هستید یا نه این سوالات را از خودتان بپرسید و آنها را با شرایط خود منطبق کنید. این سوالات برای قربانیان زن در خشونتهای خانگی طراحی شدهاند با این حال میتوانند برای مردان هم مصداق داشته باشند.
ـ آیا از او میترسید و به همین دلیل از هر نوع بحث و اظهار عقیدهای اجتناب میکنید؟
ـ آیا او دائما به شما توهین میکند و شما بخاطر انتقادها و تحقیرهایش احساس ضعف و ناتوانی در اعتماد به نفس میکنید؟
ـ آیا شریک زندگیتان تلاش میکند شما را از دوستان، خانواده و روابط اجتماعی دور نگه دارد؟
ـ آیا او اصرار دارد کارتان را رها کنید و یا دائما وضعیت مالی شما را کنترل میکند؟
ـ آیا او از حساب و اموال شما دزدی کرده است و یا شما را زیر بار قرض برده است؟
ـ آیا رابطه شما دائما از یک رابطه بسیار نزدیک و صمیمی به رابطهای دور و بیگانه در نوسان است و او هر بار این بازی را راه میاندازد؟
ـ آیا تا به حال شریک زندگیتان چیزی که متعلق به شماست را تخریب یا نابود کرده است؟
ـ آیا همیشه احساس میکنید مشکلی در رابطه شما وجود دارد اما در بیان دقیق آن مشکل دارید؟ یا احساس میکنید گیر این رابطه افتادهاید و راه فراری ندارید؟ آیا از همسرتان میترسید؟
ـ آیا احساس میکنید همسرتان زندگیتان را کنترل میکند؟
ـ آیا او احساس مالکیت میکند و شما را به ناسپاسی و خیانت متهم میکند؟
ـ آیا او افکار و نظرات شما را بی ارزش و سطحی میداند؟
ـ آیا شما مجبور به توضیح برای هر یک ریال هزینه در زندگیتان هستید؟
ـ آیا برای برنده شدن در هر بحثی شما را تهدید یا تحقیر میکند؟
ـ آیا او شما را برای هر اشتباهی مقصر میداند؟
ـ آیا او دائما شما را تهدید به ترک خانه میکند یا تهدید میکند که فرزندتان را از شما دور خواهد کرد؟
ـ آیا شریک زندگیتان در شما احساس تنهایی ایجاد کرده یا باعث شده فکر کنید دوست نداشتنی و نخواستنی هستید؟
ـ آیا او شما را بخاطر جنسیت، مذهب، باورها، عقاید، خانواده، سطح مالی و فرهنگی تحقیر میکند؟
ـ آیا او از ابراز احساسات، بیان محبت و علاقه امتناع میکند؟
ـ آیا همیشه در جمع و در برابر دیگران تحقیرتان میکند، دعوا راه میاندازد و یا فریاد میزند؟
ـ آیا او با دروغ و داستانهای خیالی احساساتتان را جریحهدار میکند؟
ـ آیا کنترل رابطه جنسی دست اوست و بعد از هر رابطهای دعوا و درگیری راه میاندازد؟
ـ آیا او این تصویر را در ذهنتان ایجاد کرده که شما خواستنی، موفق، زیبا و ارزشمند نیستید؟
این فهرست طولانی همچنان میتواند با موارد مشابه دیگری گسترش پیدا کند اما این مهمترین پرسشهایی است که باید برای ارزیابی یک رابطه خشونتآمیز و میزان و شدت آن به آن پاسخ بدهید.
فرد آزارگر معمولا خودش قربانی خشونتهای خانگی در کودکی بوده است. اغلب این افراد تحت کنترل فردی بودهاند که با شدت خوب و بد، افکار و احساسات را تعیین کرده است.
خشونتهای عاطفی انواع متفاوتی دارند. برخی از این خشونتها ناشی از توقع و انتظار زیاد است. در این نوع خشونت فرد دایما توجه میخواهد و هرگز به چیزی رضایت نمیدهد. خشونتهای پرخاشگرانه نیز نوعی از خشونتهای عاطفی هستند که در آن توهین، تحقیر، فحاشی، تهدید و متهم کردن بحشی از عادت رفتاری فرد آزارگر است. خشونتهایی هم مبتنی بر انکار هستند. در این نوع خشونت فرد احساسات، افکار، خواستهها را نادیده میگیرد و به این طریق قربانی را تحت کنترل خود قرار میدهد. در عین حال افراد کنترل گری هستند که تلاش میکنند همه چیز را تحت نظارت و کنترل خود در بیاورند. این افراد عقاید و باورهای خود را تحمیل میکنند و بر دارایی، نوع نیازهای فرد، درآمد، نوع کار و هر مورد دیگری که یک شخص حق دارد به تنهایی برای آن تصمیم بگیرد کنترل و نظارت دارند.
زمانی که خود را در نقش قربانی یک رابطه خشونتآمیز آن هم از این نوع پیدا میکنید متوجه میشوید که چقدر نوع زندگیتان تغییر کرده است. شما از بیان احساس، نیاز و افکارتان میترسید. کنترل و ارادهای در زندگیتان ندارید و این شما را به شدت پریشان و مضطرب میکند. در عین حال متوجه میشوید که در تمام این رابطه سعی کردهاید او را راضی نگه دارید چون هر نارضایتی او برایتان تبعات بسیار بدی داشته است.
شما ممکن است احساساتی مثل سردرگمی، بیماری، اضطراب، خستگی، افسردگی و فراموش کاری را دائما تجربه کنید. از دست دادن دوستان صمیمی، روابط خانوادگی و کار و همچنین احساس تنهایی و انزوا نیز اغلب ناشی از خشونت عاطفیای است که در رابطه تجربه میکنید. اختلالاتی مثل آناروکسیا، ترس از اجتماع، بالارفتن فشار خون و تمایل به خودکشی نیز از اختلالاتی است که قربانیان خشونت خانگی دچار آن میشوند. این وضعیت در رابطه فقط یک راه حل را میطلبد: درخواست کمک برای تغییر این وضعیت.
شما ابتدا باید تشخیص بدهید که آیا واقعا قربانی چنین خشونتی هستید یا نه. اگر وضعیت شما مشابه توصیفات بالاست شما باید برای تغییر وضعیت خودتان تلاش کنید. در ابتدا شاید خانواده یا دوستان بتوانند کاری برای شما بکنند اما به طور کلی این موارد نیاز به بررسیهای بیشتری دارند. برای تشخیص ریشه مشکلات فرد آزارگر و شناخت راهحلها و روش درمان خانواده و دوستانتان نمیتوانند کاری بکنند.
این یعنی برای حل جدی مشکل باید به مشاور و در صورت نیاز به روانپزشک مراجعه کنید. شما باید قدمهای صحیح بردارید. ابتدا یک مشاور مناسب پیدا کنید. زمان، انرژی و پول کافی برای این کار در نظر بگیرید و با صبوری و تعامل تلاش کنید وضعیت را تغییر بدهید. برای اینکه انگیزه کافی داشته باشید تا این اوضاع را تغییر بدهید همواره با خودتان این جمله را تکرار کنید «من آدم خوبی هستم و سزاوار یک زندگی خوبم. دیگران باید با من ( و فرزندانم) درست رفتار کنند چون من شایسته احترام هستم».
خشونتهای عاطفی یکی از آن مواردی است که اغلب در روابط پنهان میماند. مثل رازی که هیچ کس نباید از آن حرف بزند. دشوار است که بخواهید آن را مطرح کنید و حرفی از آن بزنید. در بسیاری از موارد خود قربانی هم از خشونتی که به او روا میشود بی خبر است. خلاف خشونت و آزارهای جنسی و فیزیکی این نوع خشونت هیچ جراحت آشکاری ندارد. اما سکوت و ناآگاهی به معنای آن نیست که مشکلی وجود ندارد. این چیزی شبیه راز است؛ اگرچه پنهان است اما چه کسی میتواند بگوید رازها وجود ندارند؟
نظر شما