ساعت ۱۴:۳۰ پنجشنبه ششم مهرماه، مرد جوانی در میدان عطار در یکی از خیابانهای شمالی تهران از خودروی سواری پیاده شد و در حالی که چمدان مسافرتی مشکیرنگی در دست داشت به طرف در ورودی ستاد فرماندهی فراجا رفت و به افسر نگهبان گفت همسرش را به قتل رسانده است.
جسدی داخل چمدان
مرد جوان، چمدان را روی زمین گذاشت و به افسر نگهبان گفت: «من ساکن شهرستان مشهد هستم و دو روز قبل همسرم را در مشهد به قتل رساندم و سپس تصمیم گرفتم همراه جسدش به تهران بیایم و خودم را به پلیس معرفی کنم. الان هم جسد همسرم داخل چمدان است!»
اظهارات مرد جوان، افسر پلیس را شوکه کرده بود و از سوی دیگر او اصرار داشت مأمور پلیس در چمدان را باز کند و متوجه شود دروغ نمیگوید.
لحظاتی بعد مأمور پلیس موضوع را به فرماندهاش خبر داد و سپس مرد جوان را به دستور مافوقش برای بررسی موضوع همراه چمدان مسافرتیاش به اتاقی در نزدیکی در ورودی منتقل کرد. چند مأمور پلیس در اتاق حاضر شدند و مرد جوان هم مقابل چشمان مأموران پلیس در چمدان را باز کرد و جسد مثله شده همسرش را که داخل نایلون مشکی بستهبندی شده بود به مأموران نشان داد.
تیم جنایی
مأموران با دیدن صحنه هولناک بلافاصله حادثه را به مأموران کلانتری ونک اطلاع دادند و دقایقی بعد تیمی از مأموران کلانتری همراه قاضی وحید ناصری، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران و کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی در محل حاضر شدند و متهم را همراه جسد به کلانتری منتقل کردند.
اشک پشیمانی
متهم در نخستین بازجوییها مقابل بازپرس جنایی با اظهار پشیمانی به قتل همسرش اعتراف کرد و در حالی که اشک میریخت، گفت: «من کارمند آژانس هواپیمایی در شهر مشهد هستم و تا چند روز قبل همراه همسرم و فرزند پنج سالهام زندگی میکردم. زندگی خوبی داشتم، اما از مدتی قبل با همسرم اختلاف پیدا کردم. هر روز اختلاف ما بیشتر میشد تا جایی که شب حادثه در درگیری با همسرم عصبانی شدم و او را به قتل رساندم. سپس جسدش را مثله کردم و داخل چمدان گذاشتم و به تهران آمدم و خودم را به پلیس معرفی کردم.»همزمان با انتقال تکههای جسد به پزشکی قانونی، متهم برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت.
گمان بد
قاتل مرد ۳۱ سالهای به نام شهروز است و به گفته خودش به خاطر گمان بد، همسرش را به قتل رسانده است. متهم در جلسه بازجویی در حالی که گریه امانش نمیداد، اظهار پشیمانی کرد و گفتای کاش قبل از حادثه تصمیم درستی گرفته بودم تا الان قاتل همسرم نبودم.
شهروز چه اختلافی با همسرت داشتی؟
من به رفتارهای او مشکوک شده بودم و احساس میکردم به من خیانت میکند و همین موضوع باعث اختلاف ما شده بود.
به همسرت گفته بودی به او مشکوک هستی؟
بله، اما او قبول نمیکرد و میگفت به من وفادار است و من اشتباه میکنم.
چرا به او مشکوک شدی؟
ما زندگی خوبی داشتیم و وقتی هم فرزندمان به به دنیا آمد زندگی ما شیرینتر شد، اما حدود یک سال و نیم قبل اختلافات ما شروع شد. من فکر میکردم او به خیانت میکند. واقعیتش احساس میکردم همسرم به من توجهی ندارد و سرش جای دیگری گرم است. هر زمانی که از محل کار به خانه میآمدم با گوشیاش در فضای مجازی بود و با دوستانش چت میکرد. هر چقدر هم اعتراض میکردم فایدهای نداشت و میگفت با دوستانش ارتباط پیامکی دارد. بههرحال بیتوجهی او باعث شد کمکم به او مشکوک شوم و در نهایت هم این اتفاق افتاد.
چطور با همسرت آشنا شدی؟
همسرم از بستگانم بود و همراه خانوادهاش در مشهد زندگی میکرد. حدود هفت، هشت سال قبل به خواستگاریش رفتم و با هم ازدواج کردیم و من هم در مشهد ساکن شدم و الان هم یک فرزند پنج ساله دارم، اما من او را بیمادر کردم.ای کاش زمان به عقب برمیگشت و الان همسرم پیش فرزندمان بود.
شب حادثه فرزندتان خانه بود؟
نه، من او را نزد یکی از بستگان نزدیک برده بودم و خواستم چند روزی پیش آنها باشد. به آنها گفتم من و همسرم چند روزی برای انجام کاری به مسافرت میرویم و آنها هم اعتماد کردند و فرزندم را در خانهشان نگه داشتند.
بعد چه شد؟
آن شب وقتی فرزندم را خانه یکی از بستگانم گذاشتم به خانه خودم برگشتم و دوباره مثل همیشه با همسرم مشاجره لفظی کردم و به او گفتم به رفتارهایش مشکوک هستم. او از صحبتهایم عصبانی شد و با هم درگیر شدیم. یک لحظه خشم تمام وجودم را فراگرفت و با دستانم گلوی همسرم را فشار دادم، ناگهان متوجه شدم که نفس نمیکشد.
بعد از قتل چه کار کردی؟
وقتی به خودم آمدم، دیدم کار از کار گذشته و همسرم نفسی در بدن ندارد. چند ساعتی بالای جسد او گریه کردم تا اینکه تصمیم گرفتم جسد را به بیرون منتقل کنم، به همین دلیل جسد را مثله کردم، داخل نایلون مشکی گذاشتم و بستهبندی کردم، سپس بستهها را داخل چمدان گذاشتم و بعد هم تصمیم گرفتم جسد همسرم را به تهران منتقل کنم.
چرا جسد را از مشهد به تهران منتقل کردی؟
چون خیلی ترسیده بودم و نمیخواستم در مشهد بازداشت شوم. از طرفی هم پشیمان شده بودم و عذابوجدان داشتم و میخواستم خودم را به پلیس معرفی کنم و از آنجایی که بیشتر بستگان نزدیکم در کرج زندگی میکنند، تصمیم گرفتم در تهران خودم را به پلیس معرفی کنم. فکر کردم وقتی در تهران اعتراف کنم در تهران هم به زندان میروم و بستگانم میتوانند به ملاقاتم بیایند، به همین دلیل پس از ۲۴ ساعت زندگی با جسد همسرم چهارشنبه شب تصمیم گرفتم جسد را به تهران منتقل کنم.
با چه وسیلهای به تهران آمدی؟
با چمدان به ترمینال مشهد رفتم و با سواریهای خطی به تهران آمدم.
چه شد که برای معرفی به ستاد فراجا در میدان عطار رفتی؟
حوالی مشیریه از سواری خطی مشهد پیاده شدم و درخواست خودروی اینترنتی کردم و مقصد را هم زدم، پلیس انتظامی و برنامه تاکسی اینترنتی هم مقصد را میدان عطار انتخاب کرده بود. وقتی به میدان عطار رسیدم و مأموران پلیس را دیدم به سراغشان رفتم و خودم را به عنوان قاتل همسرم معرفی کردم.
نظر شما