تعارض نقش مادری و نقش سرپرستی گاه چنان زیاد می شود که حتی خود زنان سرپرست خانوار هم باورشان نمی شود که اکنون مسئول اداره خانوار هستند.
وقتی به او میگوییم مدیر خانواده هستی سعی می کند خودش را از این نقش کنار بکشد. سعی میکند مسئولیت را به دوش شخص دیگری بیندازد. خانواده سابق، پدر، مادر و اقوام در یک سو و سازمانهای حمایتگر در سوی دیگر. بنظر میرسد تمایل زنان به استفاده از خدمات سازمانها بیشتر از تمایل ایشان به طرح مشکل در محیطهای خانوادگی و دوستان است. شاید همان “صورت را با سیلی سرخ نگه داشتن” است و یا شاید هم ترس از بر عهده گرفتن مسئولیت.
وقتی یک زن سرپرست خانوار می شود
در هر دو صورت وظیفه جامعه است که به کمک زنان سرپرست خانوار بیاید. در وهله اول با صحیح اجتماعی کردن افراد و در وهله بعد با ایجاد و بهره برداری از سازمانهای حمایتگر.
بهر حال اتفاق افتاده و هم اکنون زن، سرپرست خانوار است. بهرحال ناگزیر از اداره خانواده است و بهرحال تغییر بزرگی در وضعیت نقش او در خانواده رخ داده که هم مسئولیت دارد و هم محدودیت. هم توقعات خاص خود را دارد و هم انتظارات مخصوص به خود.
خوشبختانه در سال های اخیر زنان سرپرستی که به گونه ای با سازمان های حمایتگر در ارتباط بوده اند با برنامه های انگیزشی خوبی در راستای توانمندی درگیر شده اند که موجب آشنایی هرچه بیشتر ایشان با هویت جدید خود در اجتماع شده است. با این وجود هنوز تا توانمندسازی زنان سرپرست به گونه شایسته فاصله بسیار زیادی داریم و همین امر لزوم هم افزایی بین سازمانها، توجه ویژه دولت ها به این مقوله و برنامه ریزی های خاص این مجموعه را بسیار حائز اهمیت کرده است.
رابطه میان این زنان قبل و بعد از سرپرست شدنشان با جامعه بسیار متفاوت است. زمینه یابی و ارائه نسخه متناسب با مشکل کار اصلی مددکاران در ارتباط با ایشان است.
پیگیری طرح های پیشنهادی، ارائه مشاوره فکری به زنان، حمایتهای اقتصادی و اجتماعی از آنها و فراهم کردن بستر و زیرساختهای بازگشت ایشان به زندگی عادی بصورت صحیح، همه و همه برای مددکاران تعریف شده و هر مددکار سعی در بکارگیری آنها، متناسب با وضعیت عمومی خانوار ها و شرایط ویژه هر فرد در فرایند توانمند سازی دارد.
تقویت بنیان خانواده با برنامه ریزی از پایه، آموزش والدین دانش آموزان، استقرار مددکار متخصص در مدارس و ادرات، اجرای برنامه های پایش خانواده ها، اجرای برنامه های پیشگیرانه در مکان های پر خطر و آسیب زا و کنترل آسیب های اجتماعی در بدو ظهور، توانمند کردن مسئولین از نظر اجتماعی و روانی و شاید مهمترین نقش جامعه، آگاه سازی مردم است.
استفاده از ظرفیتهای عظیم جامعه سنتی که هنجارهایی مانند رسیدگی به امور ایتام، نگاهداشت بی سرپرستان و مستمندان، همیاری در اداره امور زندگی زنان و … بر آن سایه سنگینی دارد و همچنین ظرفیتهای اجتماعی و اقتصادی ریش سفیدان محله، کارکردهای اجتماعی مساجد و نقش قوی مذهب در فرهنگ سنتی، وجود درصد بسیار زیادی خانواده سنتی در جامعه و اموری از این قبیل به خوبی می تواند زمینه های اجرای برنامه های مدرن توانمندسازی زنان سرپرست و مدل های علمی در این زمینه را فراهم کند که نیاز به تخصص مددکارن و آموزشهای فراگیر در این زمینه دارد.
نظر شما