به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه اعتماد، «پارک ملی کرخه»؛ غرب خوزستان. ساعت 2 ظهر است و دمای هوا 45 درجه را نشان میدهد. آتش از زمین و آسمان میبارد. شعلهها با سرعت تا عمق جنگل پیش میرود. باد شدید، خاکستر را میپاشد توی صورت چهار محیطبانی که در تقلای مهار حریق هستند. «روحالله سرویاس» یکی از همین محیطبانهاست. هفته گذشته برای دومینبار به عنوان محیطبان نمونه کشور انتخاب شد.
قبلا یک بار هم محیطبان نمونه خوزستان معرفی شده بود. سرویاس متولد سال 1358، اهل شوش که هشت سال پیش محیطبان شد و همه این مدت را در پارک ملی کرخه خدمت کرد: «ماشینهای آتشنشانی نمیتوانند داخل جنگل بشوند. برای عبور ماشین آتشنشانی باید راه دسترسی یا آتشبر درست کنیم که در اینصورت راه برای ورود قاچاقچیان چوب و شکارچیان باز میشود و وضع بدتر میشود.
دمنده و آتشکوب هم به درد جنگل نمیخورد. در واقع برای مهار آتش در جنگل امکاناتی نداریم. فقط بیل هست؛ آنهم بدون ماسک و عینک. در دنیا از بالگرد استفاده میکنند ولی اینجا تا بخواهیم برای بالگرد هماهنگی کنیم همه جنگل سوخته و رفته. بنابراین بهترین راه، پیشگیری است و باید دامداران و کشاورزان توجیه شوند.»
یکی از همیاران محیطزیست خبر سرایت آتشسوزی از زمینهای کشاورزی روستای «مزعل ضمدی» شوش به جنگل را گزارش کرده. چهار محیطبان کرخه با یک وانت آتشنشانی به تنهایی، راهی میشوند، خبری از ستاد بحران یا نیروی کمکی نیست. فاصله پاسگاه محیطبانی تا محل آتشسوزی زیاد است و باید از روی یک دوبه (پل آهنی شناور) هم عبور کنند.
ماشین آتشنشانی فایدهای ندارد چون نمیتواند داخل جنگل شود. تا محیطبانها سر برسند نزدیک به 10 هکتار از جنگل سوخته و خاکستر شده. باد رد پایشان را از روی زمین سیاه و خاکستری جنگل محو میکند. هر آن ممکن است شعلههای آتش به لباس یکی از آنها بگیرد. دود غلیظ نفسها را تنگ کرده و اشک از چشمها سرازیر است. اول جلوی پیشروی آتش را میگیرند و بعد میروند سروقت شاخههای شعلهور و آنها را با خاک میپوشانند. کار خاموش کردن آتش سه، چهار ساعتی طول میکشد.
در میانه آتش
اردیبهشت تا تیر هر سال، همزمان با فصل برداشت محصول، دردسرهای پارک ملی کرخه هم شروع میشود. کشاورزان، باقیمانده کاه و کلش مزارعشان را آتش میزنند که خیلی وقتها به جنگل سرایت میکند و هر سال حدود یکصد هکتار از پارک ملی کرخه طعمه حریق میشود. محیطبانهای کرخه، تقریبا یک روز در میان درگیر همین عملیات آتشنشانی هستند.
چند روز قبل هم قسمتی از جنگل در نزدیکی روستای «بیت موزان» در شهرستان کرخه سوخت. دامداری که از حمله گرگ به گلهاش ترسیده بود، جنگل را آتش زد و در مدت ربع ساعت 6 هکتار را خاکستر کرد. پارک ملی کرخه آخرین بازمانده جنگلهای نیمهگرمسیر جهان و زیستگاه اصلی گوزن زرد ایرانی است که با ساخت سد کرخه در خطر خشکیدگی قرار گرفته است.
بعد از یک دوره بیماری (مگس میاز) و مرگ همه 50 راس گوزن زرد کرخه در سال 1392، حالا چند سالی است که پارک ملی بازهم رونق گرفته. سرویاس میگوید: «دوباره تعدادی گوزن زرد از ایلام منتقل کردیم. حالا 12 گوزن داریم و سه گوساله که امسال به دنیا آمدند. قرنطینه را کوچک کردیم و به پنج هکتار رساندیم، تا امکان کنترل کردنشان باشد.
ما آبشخورهایشان را میشوییم، علوفه و یونجه برایشان هم میکاریم و هم میگذاریم و ازشان مراقبت میکنیم. سایت گوزنها قبلا دوربین و دوش چشمی داشت اما پولی برای سرویس و نگهداریاش نداشتیم و جمع شد.» منطقه حفاظتشده و پناهگاه حیات وحش کرخه با حدود 14 هزار هکتار وسعت، در حاشیه رود کرخه، در شهرستانهای شوش و کرخه قرار گرفته.
این منطقه که بخشی از میراث طبیعی خوزستان با تنوع بسیار بالای گونههای جانوری و گیاهی به شمار میرود در سال 1349 تاسیس شده و هفت هزار و ۵۰۰ هکتار آن را پارک ملی کرخه تشکیل میدهد که دارای 2 پاسگاه محیطبانی و پنج محیطبان در هر شیفت است. پاسگاه محیطبانی «کرخه» که اولین در خوزستان بوده و پاسگاه محیطبانی «حلوه» محل استقرار سایت گوزن زرد که جایگزین روستای «حلوه» است که در دهه 80 به خارج از جنگلهای حفاظتشده کرخه جابهجا شد. ساختمان مرکز بازدیدکنندگان در همین مکان که روزگاری محل برگزاری دورههای محیطبانی غرب کشور بود حالا متروکه است.
حفاظت از جنگل با دست خالی
محیطبانی در خوزستان سخت است، در پارک ملی کرخه، سختتر. یک روز آتش تهدیدش میکند، یک روز سیلبندسازی و یک روز عبور لولههای طرح آبرسانی غدیر. سرویاس میگوید: «پارک ملی کرخه با انواع متخلفان مواجه است. از قطع درختان تا شکار و صید، تصرف جنگل و خاکبرداری. اولویت ما حفظ زیستگاه است چون اگر نباشد، نه درختی میماند و نه حیوانی. حالا جنگل، حفاظتشده است و پرندههایش زیاد، به خاطر همین شکارچیها در همه فصلها، از شهرهای اطراف مثل اهواز و آبادان میآیند و کار ما چند برابر میشود. ولی امکانات ما در مقابل شکارچیان ضعیف است.
آنها اسلحههای جدید دوربیندار، سیستم GPS و دوربین دید در شب دارند ولی ما هیچ امکاناتی نداریم. در کشورهای دیگر پایشها با ابزار جدید و به روز انجام میشود. ما 2 ماشین داریم که به روز نیستند. شکارچیان هایلوکس سوار میشوند و ما پیکابهای قدیمی. برای همین همیشه از متخلف عقب میمانیم و حتی نمیتوانیم یک ماشین 206 را هم تعقیب کنیم و جا میمانیم. با این حال نیروهای پارک ملی شبانهروز کار میکنند تا جنگل حفظ شود.»
چهار، پنج ماه پیش تیم قاچاقچیان چوب را در شوش گرفتند: «یکی از روزهای استراحتم یکی از همیاران اطلاع داد در قسمتی از جنگل، چوب دپو شده است. پنج نفر، از 2 روستا به جان جنگل افتاده بودند. با یکی از همکاران اول رفتیم منطقه را شناسایی کردیم و بعد زمانی که داشتند چوبها را بار میزدند، دستگیرشان کردیم. 40 درخت را قطع کرده بودند. سه سال حبس برایشان حکم زدند و جریمه محیطزیستیشان حدود 100 میلیون تومان است.»
متخلفان مسلح؛ محیطبانهای بیسلاح
شهرت سرویاس به تعاملش با همیاران محیطزیست است: «همیاران زیادی به ما کمک میکنند، مثلا آتشسوزی یا قطع چوب را گزارش میدهند. پنج هزار شماره تلفن ذخیره دارم که بیشتر آنها همیار هستند. اهالی روستاها و شهر و محلیهایی که دغدغه محیطزیست دارند. بعضیهایشان هم متخلف هستند که وارد شدن غریبه به قلمروشان را اطلاع میدهند.
راههای مختلفی برای شناسایی متخلفان داریم مثلا شبها کمین میکنیم. یا با لباس شخصی تعقیبشان میکنیم. بعضی وقتها از افراد دیگر کمک میگیریم تا به دامشان بیندازیم.» دو، سه ماه پیش، سرویاس یک متخلف را به خاطر خاکبرداری از پارک ملی کرخه تا عبدالخان تعقیب کرد و میخواست دستگیرش کند. ولی او با خنجر بلندی که مخفی کرده بود، تهدید به مرگش میکند و میخواهد اسلحهاش را بگیرد.
با کمی گفتوگو، متخلف قبول میکند که رهایش کند به شرطی که تعقیبش نکنند ولی با خنجر ضرباتی به دست و سینه محیطبان وارد و او را مجروح میکند و میگریزد: «من مامور مسلح هستم اما وقتی چاقو خوردم نمیتوانستم از اسلحهام استفاده کنم، چون دردسرش زیاد است. تا بیایم ثابت کنم، سه، چهار سالی را باید در زندان بگذرانم.
سلاح فقط زمان تعقیب و گریز به درد ما میخورد که لاستیک یا موتور قایق را بزنیم وگرنه در درگیریها اصلا نمیتوانیم استفاده کنیم. یک بار در درگیری مچ دستم شکسته و دو، سه بار با اسلحه به من حمله کردند. ولی سرنوشت محیطبانهایی که به حبس و اعدام محکوم شدند دیگر برای ما درس شده. البته ما هم دوست نداریم به متخلف یا شکارچی شلیک کنیم. معتقدم فرهنگسازی خیلی بهتر از این تعقیب و گریزهاست، تا بخواهیم به آنها آسیب وارد کنیم.»
محیطبانی در گرما و گرد و خاک
محیطبانها پنج شبانهروز شیفت و پنج شبانهروز استراحت هستند. سرویاس میگوید: «حقوق محیطبانها در مقابل تورم ناچیز است. با اضافه کار و ماموریت و حق شیفت، حدود 12 میلیون تومان که قراردادیها هم دریافتی کمتری دارند. شرایط ما با دیگر استانها و حتی دیگر مناطق استان متفاوت است. کار شبانهروزی در گرما و گرد و غبار واقعا طاقتفرساست، در حالی که حق بدی آب و هوا که در حقوقمان لحاظ میشود بسیار ناچیز است و محیطبانی را هم جزو مشاغل سخت به شمار نمیآورند.»
سرویاس فرزند یکی از جانبازان جنگ است که در یکی از گروههای چریکی در آغاز جنگ حین دفاع از شهر شوش هر دو پایش را از دست داد. او فارغالتحصیل کاردانی حسابداری است و از فوتبالیستی در تیمهای استقلال شوش و نفت و گاز گچساران به محیطبانی رسیده. 2 دختر هشت و سه ساله دارد، رها و روشا که با همسرش در دهلران استان ایلام زندگی میکنند: «به خاطر علاقهام محیطبان شدم. قبل از آنهم طبیعت و طبیعتگردی را دوست داشتم و به حفظ محیطزیست علاقهمند بودم.
الان هم با اینکه امکان تغییر شغل را دارم اما ماندم و علاقهام بیشتر هم شده است. از وقتی دخترم به مدرسه میرود با مشکل مواجه شدیم چون در زمان شیفت نمیتوانم در کنار خانواده باشم. این بود که در دهلران ساکن شدند که نزدیک خانواده همسرم باشند. از سوی دیگر متخلفانی که با آنها برخورد میکنم، همیشه دنبالم هستند و مرتب تلفنی تهدید میشوم. یک بار خانهام را دزد زد و یک بار هم صندوق ماشینم را. اصلا یکی از دلایلی که خانوادهام را به شهر دیگری بردم همین تهدیدها بوده. برای اینکه خیالم راحت باشد که در امان هستند و وقتی در ماموریت هستیم کسی مزاحمشان نمیشود.»
دردسرهای محیطبانی در هورالعظیم
موتورسواران ناشناس، علیرضا فرزند محیطبان علیسجاد جلالی را در راه بازگشت از مدرسه کتک زدند و با چاقو مجروح کردند. 27 اردیبهشت بود، جلالی فرمانده یگان حفاظت تالاب هورالعظیم، ساعت 9 صبح پسر 14 سالهاش را به مدرسه برد تا امتحان مطالعات اجتماعی بدهد. علیرضا یکی، دو ساعت بعد از امتحان، پیاده به خانه برمیگشت که 2 موتورسوار که صورتشان را با چفیه پوشانده بودند، به او حمله میکنند.
علیرضا ماجرا را اینطور شرح میدهد: «از صبح دیده بودمشان. وقتی از مدرسه برمیگشتم هم پشت سرم با فاصله حرکت میکردند ولی فکر نمیکردم با من کاری داشته باشند. تا اینکه جلوتر آمدند و پیاده شدند. خیال کردم موتورشان خراب شده و میخواهند درستش کنند ولی یکی از آنها با لگد مرا پرتاب کرد. تا بیایم از خودم دفاع کنم، با چاقو به طرفم حمله کرد. میخواست به گردنم بزند که دستم را جلو بردم و ضربه به دستم خورد. سه ضربه دیگر هم زد.» علیرضا شوکه شده بود، میپرسید چی شده؟ چرا میزنید؟ موتورسوارها پرخاش میکردند: «پدرت نمیگذارد برویم به هور. این شغل ماست، ولی پدرت نمیگذارد کار کنیم. ما را نابود کرد. گرسنهمان کرد.
نان ما را برید، ما هم نانش را میبریم.» اینبار موتورسوار با مشت به سر و صورت پسر میکوبد. مرد عابری برای کمک جلو میآید که او را هم با لگدی نقش بر زمین میکنند. اینجا دیگر مردم دورشان جمع میشوند. موتورسوارها در حال فرار باز هم عربده میکشند و تهدید میکنند: «به پدرت بگو زنده نمیگذاریمش و همین روزها او را میکشیم.» علیرضا لرزان و آشفته به خانه میآید. مادر با دیدن دست زخمی و خونآلود پسرش به گریه میافتد: «پسرم خیلی ترسیده بود. صورتش کبود شده بود.
به پدرش خیلی زنگ زدیم ولی جواب نمیداد، چون از صبح برای یک پرونده کاری رفته بود به دادگاه. بالاخره بعد از اینکه پیام دادیم به خانه آمد. رفتیم شکایت کردیم ولی هنوز نتوانستهاند آنها را شناسایی کنند چون رویشان را پوشانده بودند. اما با حرفهایی که به پسرم زدند یقین پیدا کردیم که جزو متخلفانی هستند که پدرش با آنها برخورد کرده.»
الهام جلالی، همسر 29 ساله محیطبان جلالی، از بستگان نزدیکش است؛ هم دخترعمو و هم دخترخاله. وقتی جلالی محیطبان آبادان بود، ازدواج کردند و حالا چهار فرزند دارند، علیرضا، ابراهیم، غزاله و انیس. الهام میگوید: «از سه سال پیش که مسوول حفاظت تالاب هورالعظیم شد و به هویزه آمدیم، کارش چند برابر شده. به خاطر خطراتی که کارش دارد، خیلی نگرانش هستیم. متخلفانی که با آنها برخورد کرده تا حالا چندین بار تهدید کردند که نابودش میکنند و میکشندش. ما هم تا برود سر کار و برگردد، دلمان توی شیشه است.
همهاش دعا میکنیم که سالم برگردد و بلایی به سرش نیاید.» الهام هیچوقت از همسرش نخواسته کارش را تغییر دهد یا ترک کند: «او عاشق کارش است. من میگویم کارت سخت است ولی او میگوید آسان است و از کارش راضی است. او میخواهد تالاب را احیا کند. مثلا اگر صیادی بخواهد با برق یا سم ماهی بگیرد، هور نابود میشود، برای همین است که جلویشان را میگیرد. این خیلی کار خوبی است و این کار برای نسلهای آینده است، ولی خب خطراتی هم دارد.»
بیشتر کارهای خانه روی دوش همسر محیطبان است. دیگر به ماموریتها و نبودنش در خانه عادت کرده. کارشان شب و روز نمیشناسد: «بیشتر وقتها سر کار است و کمتر پیش ما میآید. حتی وقتی استراحت است یا مهمانی میرویم ممکن است تماس بگیرند و او بلافاصله میرود. اوایل که بچهها کوچکتر بودند سختتر بود. حالا هم مجبورم خیلی کارها را تنهایی انجام بدهم. مثلا چند روز پیش که همسرم ماموریت بود، ناچار شدم دختر چهارماههام را که بیمار بود و ریهاش درگیر شده، به تنهایی و با همراهی برادر همسرم ببرم پیش دکتری در اهواز.»
از صیادان برقی تا کوخهنشینی
یک ماهی میشود که تالاب خلوتتر است. پرندگان مهاجر رفتهاند و فصل ممنوعه صید است. محیطبانها هفتهای یک بار گشت آبی دارند، مگر اینکه گزارشی از متخلفان برسد و ماموریتها بیشتر شود. حالا پایشها بیشتر برای پیدا کردن صیادانی است که با الکتروشوکر ماهی میگیرند و به «صیادان برقی» مشهورند. جلالی میگوید: «این صیادان نه فقط ماهیها بلکه هر آنچه در تالاب است را نابود میکنند و نمیگذارند چیزی در هور زنده بماند. شگردهای مختلفی دارند که به دام نیفتند. مثلا قایقهایشان را بین نیزارها مخفی میکنند یا موقتی غرقشان میکنند.
ما با اینها برخورد میکنیم و انبارمان پر از تجهیزاتی است که ازشان گرفتیم که بعد از تعیین تکلیف پرونده در دادگاه تحویل میدهیم.» تالاب مرزی هورالعظیم، آخرین بازمانده تالابهای بینالنهرین است که یکسوم آن در ایران و دوسومش در عراق است. هورالعظیم، یکی از مهمترین توقفگاههای پرندگان مهاجر است و در سالهای اخیر بیشترین جمعیت و تنوع پرندگان را در خوزستان داشته. در سرشماری زمستانه پرندگان در سال 1400، هورالعظیم با بیش از ۸۹ هزار پرنده ۶۷ درصد شمارششدهها در استان را به خود اختصاص داد.
همین جمعیت بالای پرندگان زمستانگذر است که شکارچیها را از پاییز که فصل مهاجرتشان شروع میشود به تالابهای خوزستان میکشاند. تعداد شکارچیها در این فصل دو، سه برابر میشود. «کوخهنشینی» در هورالعظیم هم این موقع رواج پیدا میکند. شکارچیها گودالهایی حفر و رویش را استتار میکنند. بعد تورشان را با یک طعمه، معمولا کبوتر، میگسترانند.
جلالی میگوید: «همه اینها برای گرفتن پرندگان شکاری مثل شاهین و بالابان است که در کشورهای همسایه پول خوبی برایش میدهند. «محمیه» روش دیگر شکارچیها در هور است. اول به پرندههای مهاجر غذا میدهند تا عادت کنند. شکارچیها در نیزارها مخفی میشوند، بعد با تور 300-200 پرنده را همزمان به دام میاندازند.
خوشبختانه با برخوردهایی که داشتیم شکارچیهای مسلح میترسند بیایند اما کوخهنشینها و محمیهدارها، با وجود برخوردها هنوز هم میآیند.» یکی دیگر از مشکلات هورالعظیم وجود جمعیت زیادی از سگهای بیصاحب است: «اینها را کارکنان شرکتهای نفتی وارد تالاب کردند و بعد تکثیر شدند. حالا جانوری نیست که از آنها در امان باشد؛ پرندهها، جوجهها و تخم پرندگان را میخورند. بارها دیدیم که لاکپشت فراتی که گونه کمیاب و در معرض انقراض است خوراک این سگها شده.»
ناشناختههای هور
علیسجاد جلالی متولد سال 1362 و فارغالتحصیل کارشناسی گیاه پزشکی است. او اهل سوسنگرد است و به دلیل شغل پدرش که از پرسنل نیروی انتظامی بود در سال 1382 به آبادان نقل مکان کرد و یک سال بعد همراه با برادرش هادی جلالی وارد حرفه محیطبانی شد. جلالی 17 سال محیطبان آبادان بود و بعد به هویزه آمد و اولین فرمانده یگان حفاظت محیط زیست هورالعظیم شد: «اتفاق بدی برای برادرم افتاد.
23 رمضان بود (تیرماه 93) و هادی روزه بود که با شلیک گلوله شکارچیان غیرمجاز زخمی شد و ساچمهها تا الان در بدنش مانده. از طرفی من همیشه برای دیدن خانوادهام به زادگاهم سوسنگرد میرفتم و حالا با آمدنم به هور، نزدیک آنها هم هستم. وقتی به هورالعظیم آمدم یک تیم تحقیقاتی را با همکاری تعدادی از محیطبانها و فعالان محیط زیست تشکیل دادیم چون معتقدم هورالعظیم نایافتههای زیادی دارد و خیلی چیزها هنوز در این تالاب کشف نشده و دیده نشده.»
جلالی چند سالی است که با همکارانش روی ثبت گونههای جدید کار میکند. ثبت شاهین دودی، اردک سرسفید، مرگوس کاکلی، کاکایی پشت سیاه (بالتیک)، جوجهآوری باکلان مارگردن، جوجهآوری اردک بلوطی، جوجهآوری اردک بلوطی، جوجهآوری اردک مرمری، جوجهآوری اکراس آفریقایی و تصویربرداری از یک خانواده پرجمعیت شنگ هندی در هورالعظیم، ثبت جوجهآوری باکلان کوچک در شادگان و ثبت موش دمبلند میانرودان (Nesokia bunnii) برای نخستینبار در ایران حاصل این تلاشهاست. اما شاید بتوان کشف کلونی جوجهآوری فلامینگوها در تالابهای شادگان و هورالعظیم را مهمترین آنها دانست.
آشیانهای در میانه نفت و نمک
بعد از تالاب بینالمللی شادگان، اخیرا خانه امن فلامینگوها در تالاب هورالعظیم هم کشف شد. نیمههای خرداد بود که خبر رسید ۳۶۷ فلامینگو در پنج کلونی لانهسازی، تخمگذاری و جوجهآوری کردند. سرزمین فلامینگوها جایی میان جادههای پیچ در پیچ میادین نفتی، آنسوی کمپهای شرکت نفت و دود سیاه فلرها، در مرکز هورالعظیم است که تا حالا کشف نشده بود.
2 ماه پیش، جلالی وقت دوربینکشی، متوجه جوجههای فلامینگو و تپههایی شد که احتمالا محل تخمگذاریشان بود: «صیادان میگفتند دور و برهای طلاییه جوجههای فلامینگو دیدهاند ولی کسی تخمشان را ندیده بود. 2 هفته پیش به بچهها گفتم آماده باشید ساعت 4 صبح برویم ماموریت. زمین تالاب خاصیتی دارد که در فصل گرما، گاز (احتمالا گاز متان) از آن متصاعد میشود.
با سختی زیاد چند ساعت در باتلاق پیادهروی کردیم اما بوی گاز گیجمان کرده بود و احتمال داشت کشته شویم. دو سال پیش در همین منطقه 2 صیاد جانشان را از دست دادند. به خاطر همین نتوانستیم به راهمان ادامه بدهیم و برگشتیم. چند روز بعد، دوباره با یک قایق بادی تا نزدیکیهای منطقه رفتم و دو، سه کیلومتر را هم پیاده در باتلاق طی کردم، تا توانستم جوجهها را پیدا کنم و تصویرشان را ثبت کنم.»
جادههای نفتی و نظامی باقیمانده از جنگ، هورالعظیم را به پنج مخزن تقسیم کردهاند. دو سوی جاده همت که حدفاصل مخزن 3 و 4 هورالعظیم است، خشک و بیآب است و مخزن 4 تا چشم کار میکند از بلورهای نمک سفیدشده. اینجا از آب شیرین کرخه سهمی ندارد و به جای آن زهابهای شور کشاورزی و نیشکر تخلیه میشود.
در سرزمین فلامینگوها
خانه فلامینگوها در تالاب بینالمللی شادگان اما هنوز امن است، اگرچه عملیات لرزهنگاری برای اکتشاف نفت در اطرافش در جریان است. کشف سرزمین فلامینگوها در خوزستان به 9 سال پیش بازمیگردد. تابستان 1393 اولینبار کلونی آنها در تالاب بینالمللی شادگان ثبت شد. راه رسیدن به سرزمین فلامینگوها اما بسیار دشوار و طاقتفرسا بود.
محیطبانها برای اینکه حضور فلامینگوها را در تالاب شادگان ثابت کنند، ماهها تلاش کردند و تا پای جان رفتند. خاطره اولین ثبت فلامینگوها برای جلالی، یادآور یکی از سختترین حوادث دوران خدمتش در آبادان است: «از سال 92 به همراه هادی برادرم و موسویآزاد رییس وقت اداره آبادان، به دنبال ثبت کلونی فلامینگوها و جوجهآوری آنها در خوریات و تالاب شادگان بودیم. اطلاعاتی از صیادان محلی گرفته بودیم که میگفتند جوجههای فلامینگوها را در ساحل در حال غذا خوردن دیدهاند. برای پیدا کردنشان بارها راهی خورها شدیم.
یک بار ساعت 4 صبح گروهمان به همراه یک مستندساز رفتیم به «خور ابوخضر»، ساعتها پیادهروی کردیم بهطوریکه از پا افتادیم و دیگر توان برگشتن نداشتیم. هوا بهشدت گرم و شرجی بود. در مسیر بازگشت، پای مستندساز شکست. مجبور شدیم او را در همان محل در میان باتلاق رها کنیم تا بتوانیم کمک بیاوریم. بعد از مدتی پیادهروی برادرم هم نتوانست ادامه بدهد و او هم در میان گل و لای زیر تیغ آفتاب ماند. من و رییس اداره با هر جان کندنی بود خودمان را به جاده رساندیم و نیروی کمکی و آب آوردیم. ولی مرگ را به چشم دیدیم.
وقتی برگشتیم برادرم از شدت گرمای آفتاب صورتش زخمی شده بود و از پاهایش خون میآمد و داشت گریه میکرد. مستندساز هم بیهوش شده بود. دیگر داشتند نفسهای آخر را میکشیدند اما خدا خواست و نجات پیدا کردند. در روزهای بعد مسیرمان را تغییر دادیم و بالاخره توانستیم محل جوجهآوری فلامینگوها را پیدا کنیم. دو، سه سال بعد هم توانستیم فلامینگوی کوچک را در کشور ثبت کنیم که شکل و منقارش کمی تفاوت دارد. 116 سال پیش یک انگلیسی در یادداشتهایش نوشته که یکی از آنها را در سیستان دیده ولی عکسی نداشت. ما رفتیم و در منطقه امن تالاب شادگان عکسش را هم گرفتیم.»
مسافت طولانی قایقسواری و ساعتها پیادهروی در باتلاق آنهم در هوای تیرماه خوزستان اراده آهنین میطلبید که این گروه سهنفره به جان خریدند: «بالاخره بعد از 2 سال تلاش موفق شدیم کلونی را پیدا و ثبت کنیم. بعد از آن هر سال برای دیدن جمعیت فلامینگوها میرفتم. جمعیتشان در تالاب شادگان خیلی خوب است. هفت کلونی که هر کدام 1000 تا 1500 فلامینگو دارد.
با صیادان منطقه صحبت کرده بودیم که اگر شکارچی یا مورد مشکوکی دیدند خبرمان کنند. محل استراحت صیادها کنار ساحل بود. حدود سال 95 بود، یک روز تماس گرفتند که یک نفر از محدوده صیادی بالاتر رفته. معنیاش این بود که به منطقه فلامینگوها وارد شده، خودمان را رساندیم و دیدیم 73 جوجه فلامینگو شکار کرده، شکارچی را بازداشت کردیم اما همه جوجهها تلف شده بودند.»
هر محیطبان، 40 هزار هکتار
جلالی افسر محیطدار یکم است که بالاترین درجه برای محیطبانهاست. او در سال 1399 عنوان محیطبان نمونه خوزستان را کسب کرد و در سال 1396 مقام برتر فیلم مستند کوتاه فلامینگوها را به دست آورد. در سال 1400 فرمانده یگان نمونه کشور در حوزه حفاظت از زیستبومهای تالابی کشور شد و برای شرکت در مراسم تقدیر دعوت شد اما سازمان حفاظت محیط زیست بعد از چند روز دعوتش را پس گرفت: «اول دعوتم کردند برای تقدیر ولی افرادی، زنگ زدند تهران و بدگویی کردند. بعد، از تهران تماس گرفتند که تقدیرنامهات را میدهیم ولی به جایت شخص دیگری برای حضور در مراسم معرفی شده، من هم گفتم تقدیرنامه را نمیخواهم.»
خوزستان با بیش از یک میلیون هکتار منطقه حفاظتشده و تالاب، حدود ۲۰۰ نفر محیطبان دارد. در حالی که طبق استانداردهای جهانی برای هر یک هزار هکتار از عرصهها باید یک محیطبان مستقر باشد. بر این اساس بخش ایرانی هورالعظیم که بیش از 120 هزار هکتار وسعت دارد، باید 120 محیطبان داشته باشد ولی بار حفاظتش روی دوش 6 محیطبان (سه محیطبان در هر شیفت) است.
با اینحال یگان حفاظت هورالعظیم تا یکسال پیش در یک کانکس (اتاقک) 15 متری در کنار کمپ شرکت نفت مستقر بود. خیلی اعتراض کردند، مطالبه کردند تا شرکت نفت یکی از ساختمانهای چهاراتاقهاش را برای پاسگاه محیطبانی اختصاص داد. جلالی میگوید: «تالاب حتی یک پاسگاه محیطبانی هم نداشت. خودمان تلاش کردیم تا اردیبهشت پارسال اینجا را از شرکت نفت گرفتیم. نفت اینهمه درآمد از تالاب دارد ولی حاضر نیست پاسگاه محیطبانی بسازد، در حالی که طبق مصوبات قرار بود سه پاسگاه ایجاد کند.»
وضعیت حقوق و دستمزدها هم گلایه محیطبانهاست که با وجود چندین سال مطالبه هنوز حل نشده است: «ما پنج روز شیفت و پنج روز در استراحت هستیم. با این تورم حقوقها خیلی کم است، محیطبانهایی که قراردادی هستند کمتر هم میگیرند. علاوه بر این محیطبانی با وجود خطرات زیاد، جزو مشاغل سخت به شمار نمیآید و سختی کار هم برایمان اعمال نمیشود.»
مرگ تالاب با سهراب
چهار میدان نفتی با بیش از 300 حلقه چاه نفت، در هورالعظیم فعالیت میکنند. علاوه بر جادههای اصلی، دهها جاده فرعی ساخته شدند تا دکلها و سکوها و کمپها را به هم وصل کنند. فرمانده یگان حفاظت هورالعظیم معتقد است: «جادهسازی بدترین تهدید برای هور است چون زیستگاه برای پرندگان ناامن میشود و لاکپشتهای فراتی کمیاب و بقیه جانوران نمیتوانند از این جادهها عبور کنند. شکارچیها هم میتوانند همه جای هور بروند بدون اینکه گرفتار شوند.
این جادهها عرضشان زیاد است و میخواهند بیشترش هم بکنند. ماشینهای شاسیبلند نفتیها که با سرعت از این جادهها تردد میکنند هم مزید بر علت شده.» خبر اجرای میدان نفتی سهراب برای محیطبانهای هورالعظیم دردناک است. میدانی که قرار است 20 حلقه چاه با چندین سکوی جدید نفتی بسازد. اگرچه هنوز مجوزهای محیطزیستی طرح توسعه این میدان تصویب نشده اما همه از فشارهای نفت برای اجرای این طرح جدید آگاه هستند. نقشه ماهوارهای بزرگی از هورالعظیم در اتاق کار جلالی آویزان است که محل چاهها و میادین نفتی را نشان میدهد: «ما برای تالاب خیلی نگرانیم. اگر میدان نفتی سهراب ساخته شود، ضربه بزرگی به هور وارد میشود.
حالا مخزن 3 و 4 و 5 و بخشی از مخزن 2 در تصرف نفت است. اگر میدان سهراب هم اضافه شود و دوباره سکوهای نفتی و جادههای جدید در مخزن یک و 2 ساخته شوند، دیگر چیزی از هور نمیماند و همه این زیستگاه از بین میرود. مدتی است در حال آمادهسازی کارگاه میدان نفتی سهراب در مجاورت روستای «شویب» در شهرستان هویزه هستند.
نفتیها کار آسان و ارزان، با سود بالا میخواهند، وگرنه میتوانستند همان چاههای نفت قبلی را هم بیرون از تالاب بسازند نه در وسط. سازمان محیطزیست باید در آن زمان بیشتر فشار میآورد و اجازه این کار را نمیداد. بخش عراقی تالاب را ببینید، هیچ چاه و دکل نفتی در آن نیست و همه در خارج از محیط تالابی است، در حالی که تولید نفتشان هم بیشتر از ماست و تالابشان را هم ثبت فهرست بینالمللی رامسر کردهاند.»
نظر شما