به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه شرق، به صورت کلی زنان چگونه مرتکب جرم میشوند؟ اصلا جرم زنانه داریم؟براساس بررسی و تجربه من، معمولا در پروندههایی که داشتم زنان نقش معاون را ایفا کردند؛ یعنی خودشان مباشر جرم یا مرتکب جرم نبودند، حالا شاید به لحاظ ساختار فیزیکی و بدنی نمیتوانستند یا به هر دلیل دیگری نقش معاونت داشتند، این مسئله بهخصوص در پروندههای قتل مصداق دارد. اما در یکسری جرائم میبینیم فقط مختص زنهاست؛ مثلا سقط جنین؛ یعنی جرم یک جرم زنانه است. یا فحشا و روسپیگری؛ خب ما در مردان جرم روسپیگری را کمتر داریم. اما جرائمی هستند که به دلیل ساختار بدنی و فیزیکی مختص زنان است.
مثلا؟
مثلا در زمینه سرقت یا صدور چک بلامحل یا جرایمی که نیاز به خشونت نداشته یا خشونت در آن پررنگ نبوده است و نیازی به بهکارگرفتن قدرت فیزیکی نبوده است؛ مثلا جعل سند یا پارهای از انواع کلاهبرداری یا تحصیل مال از طریق نامشروع. اینها به لحاظ اینکه به هر حال نیازی به قدرت فیزیکی ندارد در میان زنان بیشتر است.
البته یک مسئله را هم نباید فراموش کرد؛ زنان به شدت در استفاده از احساسات قوی هستند و بهواسطه آن مردان را برای ارتکاب جرم اغوا میکنند؛ اما در پروندههای قتل میبینیم که زنان بیشتر نقش معاونت دارند تا مباشرت که حالا گاهی پروندههایی داشتم که شرکت در قتل هم داشتهاند؛ یعنی مثلا زن و مردی به اتفاق هم فردی را کشتهاند و مجموع ضرباتی که بر مقتول یا قربانی وارد کردهاند، کُشنده بوده یا ضربات هریک از آنها میتوانسته منجر به قتل شود، اما بیشتر جنبه معاونت دارند یعنی از طریق تحریککردن، اغواکردن، تشویقکردن یا وسیله جرم را فراهمکردن و... که اینها در تعریف معاونت در قتل گنجانده میشوند، بهویژه در رقابتهای عشقی میبینیم که زن نمیتوانسته طلاق بگیرد و به دلایل مختلف تحت فشار و اذیت و آزار روحی و جسمی همسرش قرار میگرفته و از وضعیت موجود به شدت ناراحت و عصبی بوده است. خب در این مواقع برای رفع این شر (به قول خودشان) مبادرت به گرفتن رفیق میکنند و از طریق... .
رفیق مرد یا...؟
بله؛ رفیق مرد و از طریق تحریک احساسات آن مرد (یعنی شخص سوم) و ترغیب او یا به هر شکل دیگر... یا حتی من به ندرت مواردی را داشتم که تطمیع مالی کردند یعنی به شخص ثالث پول دادهاند که مرتکب قتل همسرشان شده است. و خیلی جالب است که بدانید بخش عمدهای از اینگونه قتلها که زن به لحاظ مقررات دستوپاگیر طلاق و مواد قانونیای که در واقع بیشتر حمایت از مرد میکند تا زن و زن نمیتواند طلاق بگیرد و مستأصل میشود و آسیب روحی و روانی میبیند، مبادرت به حذف فیزیکی همسرش از طریق شخص ثالث میکند.
اینگونه موارد را زیاد داشتم؛ پروندههایی که زن مجرم تنها راه نجات خودش را ازبینبردن همسرش میدانسته و چون قدرت فیزیکی نداشته، از شخص ثالث استفاده کرده است. البته مواردی هم بودند که از طریق خوراندن سم که کم هم نبوده است... پروندهای داشتم که بهاصطلاح راحتترین شکل کشتن یک انسان، خوراندن سم است که این نوع کشتن هم در واقع کم نبوده و آمار آن قابلتأمل است.
البته در پروندههای قتل در بخش زنان، «معاونت» حرف اول را میزند، بعد مباشرت و بعد مشارکت. در سایر جرائم همانطورکه عرض کردم یک نوع جرم هست که اصلا خاص زنان است. البته این قضیه را هم خدمتتان عرض کنم که در قانون مجازات ما و سایر قوانین مرتبط، تبعیض بین مجرم مرد و زن نیست یعنی مسئولیت کیفری زنان و مردان یکسان است و به لحاظ اینکه مثلا اگر زن مرتکب جرم باشد و بعد از موجبات تخفیف باشد و اینها، ما در قوانین نداریم یعنی مجازات یکسان اعمال میشود و قانونگذار تبعیض و تفاوتی در این خصوص قائل نشده است.
شما این را مثبت میدانید یا منفی؟
صرفنظر از این مسئله، یک نظری که دارم این است که ما در دادگاههای قتل (پروندههای قتل) هیئت منصفه نداریم؛ یعنی اگر یک مرد جنایتکار که سوابق متعدد کیفری داشته و به اصطلاح پروندههای متعدد داشته و بویی از عاطفه و انسانیت نبرده مرتکب قتل شود، مجازاتش اعدام یا همان قصاص است و حالا زنی هم که سالها صبوری و مدارا کرده و در کنار همسرش همه سختیها را تحمل کرده، میبینیم در پارهای مواقع دچار خشم میشود و دیگر آن وضعیت را نمیتواند تحمل کند و به صورت اتفاقی و ناگهانی شوهرش را به قتل میرساند.
خب! مجازات هر دوی اینها یکسان است و قانونگذار تفاوتی قائل نشده؛ اما در پارهای از کشورهای پیشرفته بررسی میکنند و وضعیت روحی و روانی آن شخص مرتکب را مثلا شش ماه گذشتهاش یا چند سال گذشتهاش را با هفتههای قبل از ارتکاب جرم بررسی میکنند و پی میبرند که آن شخص به طور مثال تحت شرایط روحی بسیار بسیار نامناسب قرار گرفته و مدام از سوی قربانی مورد اذیت و آزار قرار گرفته و در یک لحظه گرفتار خشم و غضب شده و شاید یک جنون آنی... البته اگر جنون آنی ثابت شود که رافع مسئولیت است؛ ولی اینجا از جهات مخففه است یعنی هیئت منصفه میآید میگوید که بله این شخص مجرم است اما مستحق تخفیف است. اما در قوانین ما فرقی نمیکند، حالا به هر حال مرتکب قتل، مرد دارای سوابق متعدد کیفری و آدم قصیالقلبی باشد و مرتکب قتل شود مجازاتش اعدام یا قصاص است در مقایسه با زنی که هیچ سابقه کیفری نداشته و در یک شرایط به صورت تصادفی و اتفاقی دست به یک کاری زده که خب خودش هم بعدا به سرعت پشیمان شده است. در واقع زنان بزهکار پشتوانه قانونی ندارند.
خب! من فکر میکنم اینها را باید در زمان مناسب کارشناسان فن، حقوقدانان و جرمشناسان در مرحله قانونگذاری اگر بتوانند تغییراتی بدهند... چون قوانین که دائمی و برای همه قرون و اعصار نیستند. قوانین در همه دنیا تغییر و تحول پیدا میکند و بهروز میشود. بیشتر جرائم از منظر اخلاقی نسبی هستند. ممکن است عملی در اینجا جرم باشد و در کشور دیگری اصلا جرم نباشد.
یک زمانی مثلا کار و عملی جرم شناخته میشود و بعدا میبینیم که این جرمزدایی میشود؛ مثلا اگر خاطرتان باشد داشتن ویدئو یا ماهواره جرم بود و اصلا قوانینی هم که وضع کردند، در واقع واقعگرایانه نبوده یعنی با تحولات جامعه سنخیت نداشته است؛ مثلا درباره ماهواره دیدید که قانون منع بهکارگیری تجهیزات ماهواره هیچ موقع نتوانست کارساز باشد.
اصلا در جامعه مقبول نشد و اصلا این قانون هضم نشد و مدام فقط باعث شد هزینههای زیادی از بودجه مملکت صرف مبارزه با این کار عبث شود و آخرسر هم دیدید مجموعه اجرائی کشور نسبت به افرادی که از ماهواره و تجهیزات آن استفاده میکردند کوتاه آمد؛ بنابراین میبینیم که نیاز داریم قوانین بهروز شوند. در طول زمان باید با مقتضیات زمان و مکان، اینها تحول پیدا کنند. پارهای از قوانین بازنگری شوند و پارهای قوانین جدید وضع شود که خصوصیات زمان و مکان را درک کنند.
قوانین زمانی از سوی جامعه و از سوی مردم مورد تمکین قرار میگیرد یا مقبول میافتد که با خصوصیات مردم، خصوصیات جامعه و اقتضائات زمانه همراهی و همکاری کند و درک کند. ما نمیتوانیم قوانین 200، 300 سال پیش را زنده کنیم و بگوییم مطابق این قوانین. خب طبیعتا چون اقتضائات زمانی در نظر گرفته نشده، فقط در متون قانون و در کتب قانون باقی میماند و در عمل هیچ تمکین یا مقبولیتی از طرف مردم جامعه پیدا نمیکند.
حالا همیشه در جرایم یکسری استثنائات وجود دارد؛ مشخصا حالا دارم درباره قتل حرف میزنم یا جرائم کیفری خُرد یا مواد مخدر. گاهی قتل ممکن است که در یکسری اقشار مختلف نشود دستهبندیشان کرد؛ ولی آیا در ایران از نظر فرهنگی دستهبندیای وجود دارد که مثلا بگوییم زنانی از فلان طبقه یا فلان فرهنگ خاص بیشتر جرمهای کیفری را مرتکب میشوند؟
در قانون که این طبقهبندی را نداریم... .
برحسب تجربهتان عرض میکنم.
این قضیه که در قانون منتفی است. فرقی نمیکند که یک آدم مرفه یا ثروتمند مرتکب جرم شود یا یک آدمی که فقیر است که این هم میبینیم زیاد مورد دقت محاکم قرار نمیگیرد. ما چند سال پیش شاهد بودیم یک فردی را به خاطر دزدی چند تا نارنج محکوم کردند. خب اینها باید لحاظ شود. ما در فقه جزائی اسلام، بحث اضطرار را داریم که حالا مثلا شخصی در اثر اضطرار مرتکب سرقت میشود. خب اینها باید بیشتر لحاظ شود.
در زمینه اینکه از لحاظ فرهنگی... معمولا جرم قتل در اثر فقر اتفاق میافتد. اگر جرم قتل (بزه قتل) را ریشهیابی کنیم، یک علت اصلی دارد که آن هم فقر (فقر مادی) است که میدانیم به هر حال فقر مادی هم به دنبال خود فقر فرهنگی را دارد. یک آدمی که از لحاظ مالی بینیاز است، این امکانات را دارد که تحصیلات عالیه داشته باشد و به هر حال طرز تفکرش و نوع نگاهش فرق میکند و علل و عواملی که باعث میشود یک آدم فقیر دست به ارتکاب و قتل بزند، در آنجا اصلا پیدا نشود. درصد زیادی از قتلهایی که صورت میگیرد ناشی از فقر است؛ هم فقر مادی و هم فقر فرهنگی.
من در خیلی از پروندهها که با موکلها صحبت میکردم، حتی عنوان میکردند که به دلیل مشکلاتی که در اثر فقر پیش آمد، مرتکب قتل شدند. ما پروندهای داشتیم که موکل ما بر اثر فقر و تنگدستی بیش از حد به دام فحشا افتاده بود. بحثی که اینجا بود و من از موکلم سؤال میکردم، گفتم خب چرا شما جدا نشدید؟ میگفت بارها دادخواست دادم و به خاطر این مقررات دستوپاگیر اداری نتوانستیم طلاق بگیریم و حتی به او تذکر میدادم و از او سؤال میکردم که اصلا رها میکردی و میرفتی. خب این فقر فرهنگی هم تأثیرگذار است.
در کنار فقر مالی، فقر فرهنگی هم هست. درصد بالایی از آمار جنایتها، مخصوصا قتل که خدمتتان عرض کردم، ریشه در فقر دارد؛ اما اینکه سؤال کردید، بله، شاید مثلا پنج درصد بزه قتل در طبقات بالا و طبقاتی که از وضعیت مالی بهتری استفاده میکنند یا تحصیلات بالایی دارند، در اینگونه طبقات آنهم به خاطر مسائلی که نه ناشی از فقر بلکه مثل انتقامجویی، حسادت یا مسائل دیگر اتفاق میافتد.
اگر بخواهید چند تا فکت بیاورید از پروندههایی که داشتید، بر فرض در پروندهای مثل شهلا جاهد یا پروندههای دیگری که داشتید، اگر بخواهید چند تا را از نظر فرهنگی مورد بررسی قرار دهید، به چه نتیجهای میرسید؟
این پروندهای که شما اسم بردید (خانم جاهد)، باز به مسئله فرهنگی برمیگردد؛ اگرچه مسئلهای که اتفاق افتاده ریشه در حسادت داشته است. فارغ از اینکه ایشان قاتل بود یا فرد دیگری، آن هم بر اثر فقر فرهنگی بود. یعنی بهنوعی حسادت و این مسائل بود. یا پروندههای دیگر مثل قدیمیترین زن زندانی، آن هم فقر فرهنگی بود. یا فاطمه پژوه، او هم فقر فرهنگی بود.
پرونده قدیمیترین زن زندانی چیست؟
زنی بود که به اتهام قتل 14 سال در زندان بود.
موکل شما بود؟
بله. داستانش خیلی معروف است و گسترده. فاطمه مطیع، قدیمیترین زن زندانی. ایشان به اتهام قتل دوست خودش محکوم به قصاص شده بود. با یک آقایی دوست بود و متهم شده بود ایشان را کشته است. 14 سال در زندان بود و همسر او آمد به من مراجعه کرد و گفت بعد از 14 سال به هر حال ما میخواهیم شما وکالت ایشان را قبول کنید. داستان مفصلی دارد که در نهایت من به زندان رفتم و وکالت ایشان را پذیرفتم. داستانش خیلی مفصل است.
اولین جلسه دادگاه بعد از 14 سال که حالا این توالی دادرسی هم طی شده بود، آنجا مسائلی اتفاق افتاد که قاضی دلایل را پذیرفت. یعنی مسائلی را عنوان کردیم که قاضی دادگاه پذیرفت این قتل کار فاطمه نبوده است. پرونده خیلی جالبی بود و بعد از 14 سال ایشان از زندان آزاد شد که دو سالی آزاد بود و مجددا اولیای دم اعتراض کرده بودند که باز هم بعد از دو، سه سال ایشان به زندان برگشت و تا 20 سال در زندان بود. یعنی این جریان تا 20 سال بعدش ادامه داشت و ایشان تا 63سالگی در زندان بود که به هر حال ایشان از زندان آزاد شد و حالا مسائلی پیش آمد؛ مسائل رضایت اولیای دم بود و اینها.
آنچه مسلم بود، این بود که فاطمه فرد را به قتل نرسانده بود؛ چون مدعی بودند با او رابطه داشته است. در خیلی از پروندهها، زنان وقتی مرتکب جرمی میشوند، اگر زوایای قضیه را بررسی کنیم، میبینیم گول خوردهاند و از طرف مردی از لحاظ معنوی تحت فشار قرار میگیرند و میآیند اعتراف میکنند؛ درحالیکه مجرم نبودند و فشار روحی و مسائل دیگری که از سوی مردان به آنها تحمیل میشود، باعث میشود بیایند علیه خودشان اعتراف کنند و واقعیت هم نداشته باشد.
این یکی از آن مواردی بود که فاطمه تحت فشار روحی آمد یک قضیه را پذیرفت و عنوان کرد که بله، من به ایشان مثلا مرگ موش دادم. بعدها ما اعتراض کردیم و بعد از 14 سال که پیگیری شد، مشخص شد ایشان (یعنی آن مقتول) با سمی به نام گوزاتیون یا سم گیاهی به قتل رسیده؛ چون مشخص شد اقرار ایشان مقرون به صحت نبوده است.
این شامل خیلی از جرائم هم میشود که زنان تحت سیطره روحی مردان میآیند بعضا اعتراف و اقرار به امری میکنند که واقعیت ندارد که نهایتا این هم باز فقر فرهنگی است.یا فاطمه پژوه که ایشان هم به نظر من هم مشکلات فقر مادی و هم فقر فرهنگی باعث شد. یا زنی به نام معصومه که ایشان هم باز شرایط مشابه داشت و خیلی از مواردی که... .
حتی دلآرا... درست است؟
دلآرا اصلا قاتل نبود. درست است که از منظر قضائی حکم ایشان اجرا شد و دیگر نمیتوانیم این موضوع را کنکاش کنیم و مشکل را واکاوی و موشکافی کنیم و بگوییم ایشان فلان و...، به هر حال حکم قضائی اجرا شده و تمام شده است، اما از نگاه من با توجه به مدارک و دلایلی که داشتم، اصلا ایشان قاتل نبود که بیایند... چون دلآرا مشکل مالی نداشت و به لحاظ فرهنگی هم طبقه بالایی محسوب میشد و از هوش بالایی برخوردار بود، اهل کتابخواندن بود، نقاش بود و هنرمند بود. بسیار بسیار دختر نابغهای بود.
در پرونده ریحانه جباری چه؟ بالاخره طرفش پزشک بود. آن اتفاقاتی که افتاد چقدر در فقر مادی و اقتصادی و ارتباط این دو نفر با هم مهم بود؟ من دارم این را جدا از مسائل احساسیای که در پرونده ریحانه پیش آمد، عرض میکنم.
این پرونده حساس بود، اما مختصر که خدمتتان عرض کنم، باز هم این ریشه در بحث مسائل مالی داشت؛ چون به هر حال قرار بود ریحانه کار بکند و مشکلات مالیاش حل شود. حالا صرفنظر از اینکه اصلا اتهام متوجه او بود یا خیر؛ یعنی اگر بخواهیم ریشهیابی کنیم، اگر نیازی نداشت مثلا ریحانه شاید پیش این آقا نمیرفت. همانطور که اشاره کردم، خیلی از این قتلها ریشه در فقر فرهنگی و فقر مادی دارد.
در گذشته (مثلا 80 سال پیش) جرائم زنانه یا جرائمی که زنان مرتکب میشدند، بسیار ناچیز بود. در طول زمان و بر اثر تحولات اجتماعی و اینکه به هر حال زنان وارد عرصه اجتماع شدند و مسئولیتهایی پذیرفتند یا سرپرست خانوار شدند، این ارتباطات و این تعاملات کلا زیرورو شد و باعث شد آمار جرائم از سوی زنان بالا رود و ارتکاب جرم بهخصوص در پروندههای قتل فقط صرفا متوجه مردان نباشد. دیدیم که در سالهای اخیر به لحاظ همان تحولاتی که خدمتتان عرض کردم، اتفاق افتاد و آمار زنان مجرم هم بهصورت محسوسی افزایش پیدا کرد.
من بارها در این سالهایی که صحبت کردم، عنوان کردم که علتالعلل رشد ارتکاب جرائم به فقر مادی و فقر فرهنگی برمیگردد. ببینید! این فقر مادیای که دنبال آن فقر فرهنگی هم دارد، یعنی نوع نگاه، نوع رفتار و نوع برخورد افراد، درواقع بستری است در جهت ارتکاب جرم. مادامی که این زمینه از بین نرود، یعنی مادامی که رفاه نسبی در جامعه پیدا نشود، بحث آموزش و تربیت و پرورش و رشد فرهنگی در جامعه اتفاق نیفتد، همچنان ما شاهد ارتکاب آمار بالای جرائم خواهیم بود.
یعنی امکان ندارد که علل و عوامل جرمزا از بین رفته باشند ولی جرم اتفاق بیفتد. نه، مادامی که این علل و عوامل جرمزا در جامعه وجود دارند، قطعا جرائم هم اتفاق خواهند افتاد و آمارشان هم بیشتر خواهد شد. شک نکنید. بنابراین بحث مثلا قتلهای ناموسی که اخیرا هم آخرین مورد آن را در اهواز دیدیم، این فقر فرهنگی است. مادامی که این نگاه سنتی تصحیح نشود، این قتلها وجود خواهد داشت. بنابراین من فکر میکنم وظیفه حکومت است که در جهت از بین بردن این علل و عوامل تلاش بکند. مادامی که اقدامی در این زمینه صورت نگیرد، این خوشبینانه است که بخواهیم فکر کنیم دیگر جرمی اتفاق نخواهد افتاد.
نتیجهگیری
افزایش میزان جرائم خشن برای هر جامعهای یک عنصر مشکلساز و هشداردهنده است. این مشکل برای کشورهای کمترتوسعهیافته و درحالتوسعه ازجمله بسیار حیاتیتر است. زنان به دلیل فقر و بودن در موضع ضعف، بیشتر مرتکب جرم میشوند. زنان نخستین قربانیان بسیاری از انحرافات و جرائم اجتماعیاند؛ بااینحال، زنان هنوز درصد کوچکی از کل زندانیان را تشکیل میدهند. زمینههای ارتکاب جرم از سوی زنان را میتوان به زمینههای خانوادگی، فقر اقتصادی و اجتماعی و سبک زندگی جرمزا تقسیمبندی کرد. علل مختلفی درباره بزهکاری افراد ازجمله زنان مطرح میشود.
برخی معتقدند اصولا بزه خصوصیت مردانه دارد؛ از همینرو غالبا در سراسر جهان بزهکاری زنان یکهفتم یا یکهشتم مردان است. عدهای نیز این کاهش میزان را ناشی از علل ژنتیک میدانند و بر این باورند که روحیه و خصوصیات زن باعث انجام بزه نمیشود. گروهی دیگر نیز با نگاهی اجتماعی نظر کرده و میگویند از آنجا که زنان کمتر درگیر مسائل اقتصادی و نانآوری هستند، بزهکاری در آنها زیاد نیست. اما به هر حال، نمیتوان منکر واقعیت بزهکاری زنان شد. بنابراین باید آن را کنترل کرد تا افزایش پیدا نکند؛ چراکه ادعای حذف و رفع بزهکاری، ادعایی بیهوده است و ممکن نیست و قطعا در هر جامعهای بزه و بزهکاری وجود دارد. پس در مسئله بزهکاری زنان باید به کنترل آن توجه کرد.
نظر شما