سلامت نیوز: شکارچیان با استناد به استراتژیهای پیشنهادی مجامع و سازمانهای جهانی همانند کمیسیون بقای گونهها (SSC) و اتحادیه بینالمللی حفاظت از طبیعت (IUCN)، شکار را که در کشور ما یک رفتار غیراخلاقی تلقی میشود، عادی جلوه داده و آن را همگام با متد و روشهای کارشناسی متداول در دنیا کاملا موجه جلوه میدهند.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه همشهری ، یکی از این روشهای پیشنهادی که بهعنوان دستاویز اصلی شکارچیان، ذینفعان شکار و مدافعان دولتی آنها، بهطور مرتب مورد استناد قرار میگیرد، «اصول راهنمای شکار تروفه بهعنوان ابزاری برای ایجاد انگیزه حفاظت2012» است.اگر این ادعای عجیب را قبول کنیم که حذف یک گونه جانوری از طریق شکار میتواند به حفاظت از حیاتوحش کمک کند (که اساسا محل تردید است)، در متن دستورالعملIUCN بارها اشاره شده است که بههیچ عنوان، فعالیتهای شکاری را تأیید نمیکند که فاقد پایداری، دارای تأثیرات زیانبار زیستگاهی، مسبب خطر انقراض و نافی حقوق جوامع محلی در مدیریت، سرپرستی و بهرهمندی از منابع حیاتوحش بوده و به فساد و ضعف مدیریتی منجر میشود.
در این خطمشی به استفاده مبتنی بر اخلاق از حیاتوحش تأکید میشود. حال، در جامعه اخلاقمحوری که اصولا شکار را رفتاری غیراخلاقی میداند، ماهیت چنین دستورالعملهایی از اساس زیر سؤال است، زیرا نفس رفتار اخلاقمحور استثنا نمیپذیرد و آنچه منکر است، منکر است و آنچه معروف است، معروف! براساس این منطق، شکار خوب نداریم؛ بلکه شکار، بد است و مذموم! شکار یک رفتار تجملی و تفریحی است. حداقل میدانیم شکار تروفه به شکل امروزی میراثی است از قرونوسطی که بهویژه در اروپا صورت میگرفته است.
این کار، نمادی از مالکیت ارباب بر تمام جانداران سرزمینهای تحت تملک او و همچنین، ژست حاکی از نخوت و تکبر و رقابتی حاکی از قدرتطلبی و برتریجویی بین اشراف بوده است. تصویری که هماکنون نیز از شکارچیانی که با اجساد بیجان حیوانات عکس یادگاری میگیرند و آن را با افتخار منتشر میکنند، مشهود است.
شکارچیان در مجازترین حالت ممکن، پول گوشت حیوان شکار شده را میپردازند، چون اسلحه، فشنگ، دوربین و تجهیزات آنها قیمت دارد. لذا، باید توجه داشت که مدافعان شکار به روشی مزورانه در توجیه اقدام خود، موضوع معیشت جوامع محلی را پیش میکشند و پشت این بهانه پنهان میشوند!برخی از شکارچیان حتی پا را فراتر میگذارند و شکار تفریحی را بهعنوان شکار ورزشی جا میزنند و آن را در راستای حفاظت میدانند.
حال آنکه دستورالعمل آییوسیان که مورد استناد آنها قرار میگیرد، مشخصا این نوع شکار را شکار تفریحی قلمداد کرده است نه در راستای حفاظت از حیاتوحش!این دستورالعمل اشاره میکند: «شکار تروفه نوعی بهرهبرداری از حیاتوحش است که در صورت مدیریت درست با ایجاد درآمد و انگیزههای اقتصادی برای مدیریت و حفاظت گونههای هدف و زیستگاه آنها میتواند به پیشبرد اهداف حفاظتی و نیز معیشت افراد محلی یاری رساند. هرچند درصورت مدیریت ضعیف، از ایجاد چنین منافعی ناتوان خواهد بود.»موضوع شکار در ایران نیز بر پایه مدیریت غلط تداوم یافته و جوامع محلی در آن نقش ندارند. چون سود سرشار و بادآورده از راه شکار نیز به جیب قرقداران و شرکتهای واردکننده توریست شکار سرازیر میشود.
اتحادیه جهانی حفاظت از طبیعت حتی اعلام کرده است: «مدیریت ناتوان در شکار تروفه میتواند تأثیرات منفی اکولوژیکی در پی داشته باشد. ازجمله اینکه میتواند ساختار سنی/جنسی گونه را بههم ریخته و به اثرات زیانبار ژنتیک اختلال در جمعیت حیاتوحش و حتی به کاهش جمعیت منجر شود.»براساس این دستورالعمل، شکار تروفه نباید به تسهیل شکار غیرقانونی حیاتوحش منجر شود. همچنین، تنوع زیستی و اکوسیستم زیستگاه نباید بهطور مصنوعی یا ماهوی تغییر کرده و دستکاری شود.
مشخصا در 2مورد بالا میدانیم که فروش مجوزهای شکار به شکارچیان پولدار خارجی، موجب خشم و نارضایتی جوامع محلی و شکارچیان محلی شده و انگیزه آنها را برای شکار غیرمجاز بیشتر کرده است. همچنین، قیمت تعرفه دولتی چندده میلیونی مجوزهای شکار برای شکارچیان داخلی نیز مزید بر علت است؛ بهطوریکه وقتی در ایران از ممنوعیت 5ساله شکار صحبت میشود، بخشی از شکارچیان غیرمجاز، آشکارا جامعه را برای شکار غیرمجاز تهدید میکنند. حتی پا را فراتر گذاشته و فعالان محیطزیست مخالف با شکار را تهدید به مرگ و برخورد فیزیکی میکنند.
درچنین شرایطی وجود 3میلیون اسلحه دارای مجوز در دستان افرادی که در برابر قانون مقاومت میکنند و از اجرای آن سر باز میزنند، بسیار خطرناک است.موضوع شکار از دیرباز مورد توجه روانشناسان بود و بسیاری از آنها برپایه تحقیقات انجامشده معتقدند، شکار، یک رفتار غیرطبیعی است.با استناد به مرجع DSM که معتبرترین و مهمترین مرجع تشخیص اختلالات روانی است، یکی از نشانههای اختلال «سلوک» (نوعی از سایکوپاتی) میتواند کشتار و آزار حیوانات باشد. از سوی دیگر، روانکاوان معتقدند که یکی از نشانههای مکانیسم دفاعی «جابهجایی» تمایل به شکار و آزار رساندن به حیوانات، چه در کودکان و چه در بزرگسالان است.
این رفتار در علم روانشناسی به ZOO SADISM موسوم است.دستورالعمل آی.یو.سی.ان (اتحادیه جهانی حفاظت از طبیعت) تحت عنوان «اصول راهنمای شکار تروفه بهعنوان ابزاری برای ایجاد انگیزه حفاظت2012» به این مهم میپردازد که مدیریت شکار، بایستی همسو با نتایج ارزیابی منابع باشد. مثلا، تغییرات اکولوژیکی الگوهای آبوهوایی و یا دخالتهای انسانی را دربرگیرد؛ امری که مدافعان شکار کاملا آن را نادیده میگیرند و برای حیاتوحش کشور درحالیکه دچار مصیبتهای روزافزون همچون تخریب زیستگاه بهدلیل وجود معادن، تصادفات جادهای، ورود بیضابطه و بیش از ظرفیت دام به زیستگاه حیاتوحش، آتشسوزیهای پیدرپی محیطزیست، خشکسالی، کمآبی و هزار و یک مشکل دیگر است، نسخه کشتار میپیچند.دستورالعمل اتحادیه جهانی حفاظت از طبیعت، به 2مثال بهعنوان 2نمونه موفق اشاره میکند:
در مورد اول، ادعا میشود در نامیبیا، ایجاد حفاظتگاههای مشارکتی و شکار تروفه باعث شد تا جمعیت حیاتوحش افزایش پیدا کند! براین اساس، از سال1994 طی 17سال، جمعیت فیلها از حدود 13هزار به حدود 17هزار و طی 32سال، فیل صحرایی از 150رأس به حدود 750رأس، گورخر کوهی از کمتر از یکهزار رأس به بیش از 27هزار رأس! و جمعیت کرگدن سیاه به سهبرابر افزایش یافت. میدانیم که هماکنون در نامیبیا بیشتر زمینها به مراتع بزرگی برای پرورش گاو تبدیل شدهاند. نامیبیا 60درصد از گوشت گاو اروپا را تأمین میکند.
این زمینها، جنگلهای بوتهزار کوتاه را از وجود درختچهها پاکسازی و به مرتع تبدیل کردهاند. در این مراتع، دیگر از آن تنوعزیستی و گونههای متنوع حیاتوحش اثری نیست و کمترین شباهتی با پارکهای ملی ندارد. حیواناتی نظیر فیل، شیر و یا حتی کفتار هم در آنها یافت نمیشود، چون این گونهها به گاوها صدمه میزنند و صاحبان زمینها آنها را از بین بردهاند. در واقع، نامیبیا تبدیل به یک گاوداری بزرگ شده و طبیعت آفریقا دیگر هیچ شباهتی به مستندهای سینمایی آن ندارد. اما در مثال دوم، سال1983 یک برنامه جامع بنیان حفاظتی، موسوم به «طرح حفاظت ترغار» در پاکستان آغاز شد.
این طرح تلاش داشت با استخدام افراد محلی بهعنوان گارد شکار و فروش پروانه شکار محتاطانه، سالانه 1 تا 2پروانه برای شکار مارخور (نوعی بز کوهی) و 1 تا 4پروانه برای شکار قوچ اوریال صادر شود تا جمعیت این دوگونه رو به انقراض بهبود یابد. در نهایت اما جمعیت بزهای کوهی «مارخور» طی 15سال از کمتر از 100فرد به 2هزار و 541فرد، یعنی 25برابر و جمعیت قوچ اوریال، طی 11سال از یکهزار و 173فرد به سهبرابر یعنی 3هزار و 146فرد افزایش یافت.
هرچند که براساس گزارشی کاملا متناقض با ادعای اتحادیه جهانی حفاظت از طبیعت (IUCN)، در سال2018 مجوز شکار یک رأس کل مارخور که گونه رو به انقراض(NT) بود توسط یک شکارچی آمریکایی به قیمت 100هزار دلار خریداری شد که تبدیل به موضوعی جنجالآفرین شد. تا جایی که حتی فعالان محیطزیست و فعالان مدنی پاکستان شکار کل مارخور بهدست شکارچی آمریکایی را «یک ننگ کامل» توصیف کردند.جالب توجه است که نگاه شکارمحور ذینفعان شکار، هر تغییری در طبیعت را در ارتباط با اراده خود میداند. گذشته از اینکه آمارهای ارائهشده درخصوص رشد 25 و 27برابری جمعیت برخی گونهها، تردیدآمیز، غلو شده و غیرواقعی بهنظر میرسد.
با این حال، نمیتوان عوامل طبیعی مانند خشکسالی، ترسالی و موارد دیگر را در کاهش یا افزایش جمعیت گونهها نادیده گرفت. اما مدافعان شکار برای رسیدن به هدف خود و توجیه شکار، تمام تغییرات را به شکار مرتبط میدانند و در این دیدگاه حتی رشد جمعیت گونهها را نیز مرتبط با شکار تروفهها میدانند. در چنین شرایطی، طرح ممنوعیت 5ساله شکار در ایران نیز کلید خورده است که امید میرود با اجرای این طرح، زیستگاههای حیاتوحش در 5سال آینده احیا شود و جمعیت گونهها افزایش یابد.
اما باید توجه داشت که در اجرای این طرح، باید قوانین مربوط به صید و شکار در ایران که ۵۰سال قبل نوشته شده است، بهروز شده و تبدیل به قوانین حفاظتی شوند. سلاحهای شکاری موجود در دست شکارچیان نیز باید جمعآوری شوند. اختصاص سهمیه فشنگ به شکارچیان و حتی تولید اسلحههای جدید نیز باید متوقف شود. همچنین لازم است مجازاتهای مرتبط با محکومان متخلف شکار هم تشدید و جریمههای شکار بهعنوان یک ابزار بازدارنده بسیار سنگینتر شوند.
نظر شما