سلامت نیوز: توزیع نامناسب امکانات بهداشتی در سطح کشور بیماران زیادی را برای درمان از شهرها و روستاهای دورافتاده به پایتخت کشانده است. اگر این روزها گذرتان به برخی از بیمارستانهای پایتخت بیفتد، افراد زیادی را میبینید که به عنوان همراه بیمار در اطراف بیمارستان صبح را به شب و شب را به صبح میرسانند.
به گزارش سلامت ینوز به نقل از روزنامه همدلی ،بسیاری از آنان حتی توان مالی اجاره مکانی را ندارند، بنابراین گرفتار خیابان و فضای سبز اطراف بیمارستان میشوند. عدهای شبها در ماشینهایشان میخوابند و برخی بر روی صندلی پارکها و فضای سبز اطراف بیمارستان و عدهای کنار جویهای خیابان. این خیابانخوابیها همیشه بیخطر هم نیست؛ خطراتی از قبیل سرقت اموال و مدارک همراهان و همچنین مشکلات بهداشتی را به همراه دارد.همراهان مریض علاوه بر استرس و رنج بیمارداری غالبا آشفته، خسته و گرسنهاند و در طول این مدت چه بسا خود به بیماری گرفتار شوند یا حداقل در معرض آن قرار بگیرند.بیمارستان امام خمینی تهران به دلیل تحت پوشش قرار دادن بیمههای مختلف یکی از مقصدهای بیماران به ویژه بیمارهای سرطانی سایر شهرهاست.
چالش بیماران شهرستانی در تهران
«ندا» یکی از بیماران سرطانی بیمارستان امام خمینی است؛ سرطان ناشناختهای به نام «سارکوم» به پای راستش چنگ انداخته و عنقریب است موجبات قطع آن را فراهم کند. او از استان گلستان با خواهر و برادرش راهی پایتخت شده به امید این که عمل پایش را به یکی از پزشکان مطرح این حوزه بسپارد شاید دستان این پزشک معجزه کند و تومورهای سرطانی را بدون آسیب به بافت پا از بدن خارج کند.
ندا در گوشهای از بیمارستان سایهای پیدا کرده و در خود فرو رفته است، نزدیکاش میشوم بعد از معرفی خود بدون هیچ صحبتی درد دلش باز میشود. او در مورد چالشهای بیماران شهرستانی گفت: «ما بیماران شهرستانی هم غم بیماری داریم و هم بار سنگین هزینههای درمان همچون پتکی مدام بر سرمان فرود میآید. چندین روز که است آمدهایم، اما هنوز اینجا پذیرش نشدهایم، برادرم «محسن» روزها به دنبال تهیه داروهای مختلف داروخانههای شهر را زیرپا میگذارد و صندلیهای فضای سبز کنار بیمارستان نیز تختخواب شبانه ماست.»
محسن وسط حرف خواهرش میدود و در مورد چالشهای بیماران شهرستانی سرگردان در تهران ادامه داد: «چالش بیماران شهرستانی فقط درد بیماری نیست، ما با چالشهای زیادی روبهرو هستیم، علاوه بر ناآشنایی به کوچه و خیابانهای این شهر، اینجا هیچ امکاناتی برای اسکان وجود ندارد، روزها مجبوریم زیر سایه درختان زمان خود را بگذرانیم و شبها بر روی صندلی سفت و خشن پارکها شب را به صبح برسانیم.»
محسن و ندا را با گلایهها و استرسهایشان تنها میگذارم و به سمت پیرمردی میروم که لباس بلوچی به تن دارد و خود را در سایه باریک دیوار بیمارستان جا داده است. اسمش «عبدالغفار» است و از زابل فرسنگها راه را به امید درمان پسرش طی کرده است و اکنون در شهری غریب نگران و مضطرب منتظر است تا ببیند نتیجه درمان بیماری کبد پسرش به کجا ختم میشود. عبدالغفار میگوید:« 2700 کیلومتر از بلوچستان تا تهران را طی کردهام. اکنون ده روز است که در این شهر غریب زندگی را به سختی میگذرانم و منتظر نتیجه درمان پسرم هستم. از غم و غصه بیماری پسرم خواب و خوراک ندارم اما گاهی برای رفع خستگی دلم میخواهد مکانی باشد اندکی بتوانم با آسایش دراز بکشم.
کف خیابانها به خاطر نزدیکی به جوی موش دارد و صندلیهای پارک نیز سفت و آزاردهنده هستند. به واحد مددکاری بیمارستان نیز مراجعه کردیم و از آنها خواستیم محلی را برای اسکان به ما بدهند اما آنها گفتند بودجه و امکاناتی برای این کار ندارند.» کمی دورتر از «عبدالغفار» زنی با لباس سبز رنگ محلی در حال پهن کردن زیراندازی حصیری در گوشهای از پیادهراه است.
کنارش میروم و بعد از معرفی خود، با اکراه لب به سخن میگشاید با لهجهای که رد زبان کوردیاش به وضوح در آن پیداست خود را «طوبی» معرفی میکند و میگوید: «از بوکان آمدهام. همسرم مبتلا به سرطان خون شده و ۳۵روز است اینجا هستیم! ما در این مدت بعضی روزها را در یک مسافرخانه ارزان قیمت پایین شهر گذراندیم، اما هزینهها بالاست و گاهی مجبوریم چند روزی را در پیادهروها و فضای سبز زیر سایه درختان بگذرانیم و خواب و خوراکمان در کف خیابان باشد تا بتوانیم هزینههایمان را مدیریت کنیم.»
زنی که در نزدیکی طوبی دست به کمر ایستاده است وارد صحبتهایمان میشود، اسمش «بهرخ» است و بیماری مادرش پای او را به پایتخت باز کرده است. او میگوید: «به همراه خواهر و برادرم، مادرمان را که سرطان خون دارد، از یکی از بیمارستانهای اهواز به دلیل نبود امکانات و تجهیزات مناسب به بیمارستان امام خمینی منتقل کردهایم.»
در اینجا علاوه بر دلهره همیشگی ناشی از بیماری مادرم محلی برای اسکان نداریم بنابراین کف خبابانها خانه و محل استراحتمان شده است. در اینجا روزها از گرما کلافه میشویم و شبها موش و حشرههای دیگر در کنارمان پرسه میزنند و نمیگذارند خواب راحت به چشمانمان برود.»علاوه بر مشکل در روند درمان و بلاتکلیفی در فرایند درمانی بیماریهای مختلف، مشکل اسکان و نبود امکانات حداقلی رفاهی از مهمترین دغدغههای بیماران شهرستانی و همراهان آنان است.مراکز اسکان همراهان بیماران اگر در این ایام کرونایی فعال هم باشد جوابگوی حجم زیاد بیماران شهرستانی نیست.
پزشکهای ماهر در تهران متمرکز شدند
توزیع نامناسب امکانات پزشکی باعث توزیع نامناسب پزشکان نیز شده است. بسیاری از پزشکهای متخصص صاحبنام و ماهر در تهران متمرکز شدهاند و بیماران به دلیل کمبود امکانات پزشکی در شهرستانها ناچارند هر ازچندگاهی رنج سفر را به خود هموار کنند و از نقاط مختلف کشور صدها کیلومتر را طی کنند تا سر موعد مشخصی بتوانند به ویزیت پزشک مورد نظرشان برسند و از خدمات درمانی کلانشهر تهران بهره ببرند.
در حالی بسیاری از منابع بهداشتی در تهران متمرکز شده است که توزیع عادلانه منابع بخش سلامت یکی از پیش شرطهای برقراری عدالت اجتماعی در هر جامعهای است؛ عدالتی که گویا در کشور ما به محاق رفته، چرا که اگر جز این بود بسیاری از بیمارستانهای پایتخت از بیماران شهرها و استانهای دیگر انباشت نمیشد. چند سال پیش یکی از نمایندگان مجلس مدعی شد ۴۰درصد بیماران بیمارستانهای تهران شهرستانی هستند. اگر ادعای عبدالرحمان رستمیان نایب رئیس وقت کمیسیون بهداشت مجلس درست باشد، بدون تردید اکنون این آمار با توجه به مشکلات تحریمها و وضعیت بد اقتصادی
نظر شما