سلامت نیوز-*رئوف آذری: «من در جنگ بزرگ شدم و شاهد این بودم که سازمان مللمتحد به کشورم کمک کرد تا بازسازی شود و بهبود یابد. آن تجربه، بخشی عمده از چیزی بود که مرا به اشتغال در خدمات عمومی واداشت. بهعنوان دبیرکل، مصمم هستم شاهد ارایه نتایج معنادار و محسوسی باشیم که صلح، توسعه و حقوق بشر را ارتقا دهد».
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه شهروند، این شهروند در ادامه نوشت:
جناب آقای بانکیمون، دبیرکل محترم سازمان مللمتحد، سلام و درودتان باد
شاید پاراگراف بالا برایتان آشنا باشد. اجازه دهید یاریتان کنم. این نقلقولی است از شما در سایت سازمان ملل http: //unic-ir. org.
شما در این چند سطر از چند بستر سخن گفتهاید که من با خواندن آنها، با بسیاری از واژههایتان همذاتپنداری کرده و احساس کردم، میتوانیم همدلان خوبی برای هم باشیم:
۱- جمله «من در جنگ بزرگ شدم»تان مصداق روحی است در کالبد من و همنوعانم در شهر سردشت.
تا امروز که ۴۲سال از عمر را سپری میکنم، من و همسنوسالهایم در سردشت، روزی را به یاد نداریم که در جنگ سپری نشده باشد. یا در بطن جنگ بودیم و گلولههای سربی از بیخ گوشمان رد میشد و گاه تنمان را نیز نوازش میداد یا در پشت جبهه بودیم و با لطف باد، گاز خردل نفس میزدیم و در دوران صلح نیز، مینهای کاشتهشده را درومیکردیم. پس این اولین بستری شد برای همدلی بیشترمان با هم.
۲- عبارت «اشتغال در خدمات عمومی»تان عجیب با روح من و مردمان سرزمینم عجین است.
از کودکی یاد دارم هرگاه در روستایمان عزیزی بیمار میشد یا از سر کهولت و بیکسی، در فصل برداشت، برداشت محصولش به تأخیر میافتاد، جمعی از بزرگسالان و میانسالان و جوانان دستدردست هم قلاب میکردند و با ترانه و شعر و سرود انگیزهبخش، در یک روز محصول آن وامانده را سرخرمن میبردند.
بارها بوده که شاهد عملیات «هه ره وه ز» در مراسمات ملی، مذهبی و... خود نیز بخشی از آن شدهام. «هه ره وه ز» همان سازمان مردمی برای کار عامالمنفعه است و شاید همدلیمان در این بند، بسیار بیشتر از قبل شده باشد.
۳- این چند سطر انتهایی نقلقولتان«به عنوان دبیرکل، مصمم هستم شاهد ارایه نتایج معنادار و محسوسی باشیم که صلح، توسعه و حقوق بشر را ارتقا دهد» عجیب مسیر همدلیمان را بههم گره میزند. باور کنید از نخستین روزهای بعد از بمباران شیمیایی سردشت، آنگاه که من و همشهریانمان به دلایل متعدد که اینجا مجال شرحشان نیست، مجبور بودیم ندایمان را سردهیم، شعار اصلیمان «صلح» و «واکاوی حقوق بشر» بوده است. با اولین خواست مبنیبر «جهانی عاری از سلاحهای کشتار جمعی» که آن را یکی از محوریترین خواست جنابعالی در اسناد بالادستی سازمان تحت امرتان یافتم... با این سه نکته از دهها نکته اشتراکی درخواست، اراده و عمل با حضرتعالی، اما میخواهم یک نکته را محضرتان بیشتر بشکافم و آن اینکه شما در همان نقلقول بالاییتان اشاره فرمودهاید که: «شاهد این بودم که سازمان ملل متحد به کشورم کمک کرد تا بازسازی شود و بهبود یابد. آن تجربه، بخشی عمده از چیزی بود که مرا به اشتغال در خدمات عمومی واداشت».
نمیدانم آنموقع که کشور شما درگیر جنگ بوده، چه کسی دبیرکل سازمان ملل بوده که چنین بزرگوارانه و نوعدوستانه کمک کرده تا کشور شما بازسازی شود و تغییر سیما دهد و بهبود یابد! و این عملش چنان انگیزهبخش شما شده که در پاسخ به این مهرورزی دبیرکل وقت سازمان، ترغیب شدهاید که «اشتغال در خدمات عمومی» اختیار کنید، ولی هر که بوده، شخصا دستبوسش هستم و اگر در قید حیات نباشد، دعاگویش خواهیم شد.
بله، جناب بانکیمون عزیز، شاید علیرغم همه همدلیهایمان، ما فقط در این یک نکته حساس تفاوت داشته باشیم. شما در مقابل مساعدت سازمان ملل به بهبودی کشورتان به «خدمات عمومی» ترغیب شدهاید ولی من و همشهریانم بدون کوچکترین توجه و نگاه مسئولانه سازمان تحت امر جنابعالی در طول ۲۹سال بعد از بمباران شیمیایی نیز، عامل به خدمات عمومی بوده و شاید اغراق نباشد که بگویم یک پای ثابت سازمان در کمک به آوارگان (سال ۱۹۹۰ کردهای شمال عراق و...) بودهایم و همواره چون صلیبسرخ جهانی یار و یاور درماندگان بودهایم که این را باید تصاویر دوران قبل، حین و بعد از جنگ ایران و عراق و نیز آمریکا و چند ملیتیها علیه صدام و نیز داعش علیه کردهای اقلیم و... اثبات کند.
شما برای بار دوم و تا دسامبر ۲۰۱۶مسئولیت دبیرکلی سازمانی را برعهده دارید که هیچ خواست و ارادهای در آن برای کمک به بازسازی و بهبود اوضاع اولین شهر قربانی سلاحهای شیمیایی در جهان (شهر من) مشاهده نشده است.
آیا اگر همین بیتوجهی یا کمتوجهی در دوران کودکی یا جوانی شما به نسبت کشورتان از سوی سازمان ملل اتفاق میافتاد، دلخور نمیشدید و از «اشتغال به خدمات عمومی» سرخورده و دلزده نمیشدید؟
آیا اگر این بیتوجهی از طرف سازمان ملل بعد از یک ربع قرن و بیشتر به نسبت کشورتان ادامه میداشت، معترض به آن سازمان نمیشدید.
آیا اگر بعد از ۲۹سال آن سازمان باز همچنان کمتوجهی به نسبت دیارتان را تداوم میبخشید، با مشتهای گره کرده بر در بسته آن سازمان نمیکوبیدید یا از سر عصبانیت با سر بر دیوارش زیدانوار کله نمیزدید.
من و همشهریانم اما، ۲۹سال طاقت آوردیم چون احساس میکردیم شاید مستحقتر از ما نیز باشند که در اولویت قرار گرفتهاند.
ولی اینک چه؟
جناب بانکیمون عزیز؛ باور کنید شخصا آنقدر مهربانم که حتی محتوای نام کوچکم نیز مفهوم مهربانی در خود دارد.
راهاندازی اولین مرکز مشاوره، اولین دانشگاه آزاد در شهرم و نیز راهاندازی و فعالیت در چالش جهانی بلوط، شبکه فعالان مدنی، کمپین مهربانیهای کوچک، جهانشهر اسوههای شهروندی و نیز همسفرگی با دهها انجمن و بنیاد عامالمنفعه و خیریه تنها بخشی از مهرورزیهای من نوعی و همشهریان مهربانم است و چه بجاست که یادی از جماعت دعوت و اصلاح، مکتب قرآن، جمعیت صوفیها و... در حوزه مذهبی و نیز انجمنهای دفاع از حقوق مصدومان شیمیایی، ادبی، فرهنگ و ادب، ندای فرهنگیان، اخلاص، بیماران خاص، قرآن، ققنوس، سبز، و ... کنم که هریک بخشی از فعالیت «خدمات عمومی» را بر دوش کشیده و میکشند و مهربانی خود را در عمل نشان داده، از آن محروم شده و یا همچنان تداوم دارند.
جناب دبیرکل عزیز؛ باور کنید با وجود آن همه ظرفیت مهربانی و دارندگی «ژن خدمات عمومی»، چنانچه کارکرد سازمان تحت اشراف شما، همچنان جز نامی چیزی دیگر برای «بازسازی و بهبود» شهرم نداشته باشد و مستدام بر اسب بیتوجهی خود بتازد، به حکم انسان بودن و ممکنالخطا بودنم و بودنمان، شاید روزی علیه آن سازمان به خیابانها آمدیم و انحلال آن را خواستار شدیم...
بعد از هفتم تیرماه ۱۳۹۵ وارد ۳۰سالگی فاجعه بمباران شیمیایی سردشت میشویم و از آن سو، شما نیز فرصت بسیاری در کسوت آن سمت مبارک نخواهی داشت...
اجازه دهید در آخرین جملاتم خواهش کنم، دستی از آستین بهدرآرید و در کنار تمام طرحها و ایدههای ارزنده و اقدامات عامالمنفعه و علاقه و عملتان به خدمات عمومی، نیمنگاهی به «سردشت شهید» من و ما اندازید و بخشی از بودجههای کلان آن سازمان را که با حمایت دولتها تأمین میشود به «بازسازی سردشت و بهبود شاخص زندگی» در این شهر اختصاص دهید و حداقل در حوزه عمومی:
۱- با سفارش یونیپ UNIP و تخصیص بودجه ویژه، هزاران هکتار خاک پاکی که برایش از جان گذشتیم از «مین» این آفت بشری دوران صلح بزدایید.
دههاهزار هکتار جنگل بلوط، آن ریههای تنفسی من و جانبازان شهرم را از آفت جوانهخوار و جنگلخوار حیوانی و بشری برهانید و با برنامههای آن حوزه، شر ریزگردها را نیز از دامان ریههای ۸هزار جانباز شیمیایی بردارید.
۲- با توصیه به حوزه عمران و آبادانی آن سازمان و برآورد خسارات وارده ناشی از جنگ و تخصیص بودجههای جبرانی، تغییری شایسته و بایسته این مردمان مهربان و صبور در سیمای شهر ایجاد کنید چرا که متاسفانه بعد از ۲۹سال، هنوز در قاب فراموشی خفته است.
۳- دفتر یونسکو را ترغیب کنید تا نام سردشت و شهروندانش را ذیل عنوان «شهر صلح و صلحجویان» در اسناد فرهنگی و جهانی خود، ثبت و ضبط کند.
۴- با پذیرش و مشارکت فرهیختگان و فعالان مدنی شهر سردشت در ساختار اداری و سازمانی و نیز در موسسات و نهادهای بینالمللی تحت امر و نیز تسهیلگری شرکت آنان در کنگرهها و سیمینارها و فعالیتهای جهانی عامالمنفعه، در رشد و نمو این «ژن خدمتگر» شهروندان سردشت،
یارمان باشید.
۵- برای وقوف بیشتر بر میزان صبوری شهروندان این شهر و حقوق تضییعشدهشان در عرصه ملی و بینالمللی، گاهگاهی در ایام فراغت نیز که شده، بازدیدی و دیداری حضوری ترتیب دهید، شاید بر میزان فهم و ادراک جهانیمان از هم و مسئولیتهای هم و جغرافیای هم، و نیز همدلیهایمان، افزودهتر شود.
*شهروندی از سردشت
نظر شما