به گزارش سلامت نیوز به نقل از کیهان ؛ در کشور ما مانند سایر کشورهای در حال توسعه با مشکل بیکاری فارغالتحصیلان دانشگاهی مواجه هستیم و این بیکاری شامل چند جزء میشود که در اینجا به چند موضوع و معضل اقتصادی و اجتماعی آن به صورت کلی میپردازیم:
1) بسیاری از این مشکلات ریشه در آموزشوپرورش و همینطور آموزش عالی ما دارد؛ چراکه چنان که باید و شاید تلاش نشده که به بار علمیو پژوهشی دانشجویان در دانشگاها افزوده و حفظ شود و این ریشه در سیستم آموزشی دارد، که فرهنگ «نمره ملاک» را ناخودآگاه ترویج داده است. بصورت کلی دانشجو یک درس را تا شب امتحان به خوبی به یاد دارد و بعد از چند روز از خاطرش پاک میشود و بعد از فراغت از تحصیل هر کجا که مراجعه میکند در برابر مصاحبه علمیخود را ناتوان میبیند و حتی اگر جایی مشغول هم شود نمیتواند کارایی لازم را داشته باشد و متعاقبا خود به خود از سیستم حذف خواهد شد .
2) فرهنگ غلط اینکه چون «من مدرک دارم حتما باید کار مدیریتی مربوطه را پیدا کنم و حاضر به انجام کار دیگری نیستم» در جامعه ما بسیار رواج دارد.در کشور ما همه تحصیلات را برای این میخواهند تا مدرکی بگیرند و پشتمیزی بنشینند و همین موضوع باعث افزایش توقع شده و عامل بیکاری. در حالی که اگر یک محصل یا دانشجو در حین تحصیل یک حرفه نیز یاد بگیرد میتواند هم درآمد داشته باشد و هم به ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر فکر کند بدون ایجاد هزینه برای خانواده خود. همچنان مشاهده میکنیم که درآمد یک استادکار فنی معمولی که حتی سرمایه چندانی نیز ندارد در ماه با حداقل ساعت کاری، دوبرابر حقوق یک کارمند رسمیدولت است. چرا که نیروی جوان کمتری امروز به سراغ اینگونه فن و حرفهها میرود و بازار عرضه و تقاضا در مورد اینگونه شغلها به صورت زیادی دچار فشار تقاضاست.
3) جمعیت: خانوادهها کوچک شده اند و والدین حاضر نیستند به فرزندان مسئولیت بدهند و فرزندان توسط والدین برای انجام کارهای فنی ترغیب نمیشوند؛ چراکه والدین آرزوی دکتر و مهندس شدن فرزندان خود را دارند و این خود عامل بازدارنده و موجب تنبلی و مسئولیت گریزی نسل جدید میشود.
4) انتظارات فزاینده از دولت: در کشور ما مردم به شدت از دولتها انتظار شغل مستقیم دارند و کمتر میبینیم کسی اقدام به کارآفرینی کند. آن چنان که میدانیم دولتها باید زمینههای اشتغال افراد جامعه را فراهم کنند اما تعهدی به استخدام افراد تحصیلکرده جامعه ندارند. باید تلاش شود تا فرهنگ کارآفرینی در جامعه رواج یابد بصورتی که یک یا چند فارغ التحصیل دانشگاهی سعی کنند با سرمایه اندک خود در راستای تحصیلات دانشگاهی خود ایجاد شغل کنند و این مستلزم بار علمیفرد در زمان تحصیل و کمک ضمنی دولت در ارائه تسهیلات مالی کم بهره است.
5) وجود دانشگاههای بسیار در سطح آموزش عالی که کیفیت بالایی ندارند و بدون نظارت دقیق وزارت علوم فعالیت میکنند، همچنین عدم تعیین سقف نیاز کشور به هر تخصص، نیز خود عامل دیگری در این باب است. چنان که میبینم در کشور چندین موسسه آموزشعالی جذب دانشجو میکنند (دانشگاههای دولتی، دانشگاه آزاد، دانشگاههای غیرانتفاعی و موسسات علمی و کاربردی ) که از نظر کیفیت آموزش بعضا در وضع بسیار اسفناکی قرار دارند و مدرکی که صادر میکنند در واقعیت از نظر علمیهیچ ارزشی ندارد و اگر مقایسه بین دو دانشجوی هم رشته از بین دو دانشگاه صورت بگیرد تازه میتوان به عمق فاجعه پی برد. وزارت علوم باید به تحقیق در این مورد بپردازد که کشور به چه تخصصی و به چه مقدار نیاز دارد و برای هر تخصص سقفی مشخص کند که امروز شاهد خیل متخصصین بیکار نباشیم. در آخر باید گفت که بنظر میرسد که در کشور ما در مشاغل پایین دستی تا حدود زیادی به اشتغال کامل نزدیک شده ایم و درآمد این افراد نیز راضی کننده است و با نسبت تورم نیز افزایش مییابد . ولی مشکل اصلی کشور بیکاران تحصیل کرده است که با انتظارت فراوان چشم به دولت دوخته اند. دولت باید بازنگری اساسی در این موضوع داشته باشد وگرنه در آینده نزدیک با مشکلات زیادی در این زمینه مواجه میشود؛ به گونهای که در مشاغل پایین دستی احتیاج به نیروی کار وجود دارد ولی در قشر تحصیل کرده مشکل تقاضای کار است.
از دولت جدید و تیم اقتصادیش انتظار میرود تا به مشکلات تورم و بیکاری توامان رسیدگی کند تا بتواند کارنامه ماندگاری از خود به جای بگذارد .
نظر شما