پلیس فریبا را مورد بازجویی قرار داد. این زن گفت: شب حادثه من و شوهرم خواب بودیم كه من یكدفعه متوجه شدم دو دست روی گردنم است و گلویم را فشار میدهد. چشمانم را باز كردم. مرد غریبه را نشناختم. فریاد زدم و از شوهرم كمك خواستم، به محض اینكه شوهرم بیدار شد آن مرد من را رها كرد و اسید را روی صورت شوهرم ریخت و فرار كرد. او در پاسخ به این سوال كه آیا شوهرت دشمنی هم داشت، گفت: شوهرم هیچ دشمنی نداشت ضمن اینكه ما یك شب بود به آن خانه رفته بودیم و قرار بود آنجا زندگی كنیم. گفتههای این زن نتوانست پلیس را قانع كند و او بازداشت شد. پلیس در گام بعدی فرزند نوجوان این زوج را مورد بازجویی قرار داد. پسر نوجوان گفت: پدر و مادرم همیشه باهم جروبحث میكردند. خصوصا به دلیل رفتن به خانه جدید مادرم خیلی دعوا میكرد اما فكر نمیكنم مادرم پدرم را كشته باشد. وقتی پلیس متوجه شد درگیری بین این زوج وجود داشت بار دیگر فریبا را مورد بازجویی قرار داد.
فریبا این بار در برابر پرسشهای متعدد پلیس دوام نیاورد و لب به اعتراف گشود و توضیح داد چطور شوهرش را با اسید به قتل رسانده است. او گفت: ما در شهر زندگی میكردیم و من دوست نداشتم به روستا بروم اما شوهرم اصرار داشت در خانهباغ زندگی كنیم. مدتی بود كه خانهای را كه حادثه در آن اتفاق افتاد زیرنظر داشت. این خانه در یك روستا اطراف ورامین بود و من میخواستم در شهر زندگی كنم. بعد از ماهها درگیری و كشمكش شوهرم بدون توجه به حرف من گفت ساكنان افغان خانه باغ، آنجا را ترك كردهاند و حالا ما باید در آنجا زندگی كنیم و به زور من را به آن خانه برد. آن شب آنقدر از دست شوهرم عصبانی بودم كه میخواستم او را تنبیه كنم به همین دلیل هم اسید خریدم و در یك ظرف ماست ریختم. نیمهشب وقتی كه از خواب بودن او مطمئن شدم اسید را برداشتم و بالای سرش رفتم و آن را روی شوهرم ریختم. البته نمیخواستم شوهرم را بكشم. بعد از پایان تحقیقات و بازسازی صحنه جرم و شكایت اولیایدم كیفرخواست صادر و فریبا برای محاكمه به شعبه 113 دادگاه كیفریاستان تهران فرستاده شد. در ابتدای جلسه محاكمه نماینده دادستان در جایگاه حاضر شد و كیفرخواست را خواند و از دادگاه خواست فریبا را به مجازات قانونی محكوم كند. در ادامه اولیایدم در جایگاه حاضر شدند و درخواست قصاص كردند. آنها گفتند سهم صغیر (فرزند مقتول كه به بلوغ شرعی نرسیده است) را میپردازند و قصد قصاص دارند. سپس متهم در جایگاه حاضر شد. او اتهامش را رد كرد و گفت: من تحت فشار بودم، شرایط خوبی نداشتم و در اداره آگاهی خیلی من را اذیت و مجبورم كردند كه اعتراف كنم. من هرچه گفتم دروغ بود. متهم دقایقی بعد به یكباره پشیمان شد و گفت میخواهد اعتراف كند.
او كه در مقام آخرین دفاع صحبت میكرد، گفت: مدتی بود كه شوهرم من را اذیت میكرد و میخواست وادارم كند از شهر به روستا بروم و آنجا زندگی كنم. كشمكش بین من و شوهرم فایدهای نداشت. او مرد خودرایی بود و میگفت هر طور شده، میخواهد در خانه باغ زندگی كند. میگفت آنجا خوب است و ما باید به آن خانه باغ برویم. او بهجز خودش به كس دیگری فكر نمیكرد. من یك پسر 12ساله داشتم كه سرنوشتش برایم مهم بود. گفتم پسرمان اذیت میشود او نباید در روستا بزرگ شود جواب داد این مسایل به تو ربطی ندارد. خلاصه اینكه كاری كه میخواست را انجام داد. من هم خیلی از دستش ناراحت بودم و میخواستم از او انتقام بگیرم به همین دلیل هم اسید خریدم و سوزاندمش. فكر نمیكردم اسید باعث مرگش شود فقط میخواستم یادش باشد دیگر من را اذیت نكند. او در پاسخ به این سوال كه اسید را از كجا آورده بود، گفت: من به مكانهای عمومی رفتوآمد داشتم و در این رفتوآمدها با زنی آشنا شدم و مشكل زندگیام را به او گفتم. از شوهرم گلایه كردم و گفتم خیلی اذیتم میكند و من نمیتوانم رفتارهایش را تحمل كنم. به من گفت شوهر او هم مثل همسر من بود. آن زن گفت یك روز برای تنبیه شوهرش اسید روی او ریخت و از آن به بعد شوهرش دیگر كارهای گذشتهاش را تكرار نكرده است.
به من گفت اگر تو هم این كار را بكنی حتما همه چیز درست میشود. من هم به پیشنهاد این زن گوش كردم و اسید خریدم و شوهرم را سوازندم اما فكر نمیكردم شوهرم بمیرد. بعد از پایان گفتههای این زن هیات قضات شعبه 113 دادگاه كیفریاستان تهران وارد شور شدند و متهم را به قصاص محكوم كردند. این حكم مورد اعتراض متهم قرار گرفت و دیوانعالی كشور آن را مورد بررسی قرار داد اما اعتراض متهم مورد تایید قرار نگرفت و با تایید حكم قصاص فریبا یك قدم دیگر به مرگ نزدیك شد..
منبع: روزنامه شرق
نظر شما