تا همین چندوقت پیش، خدمات به همراهان بیمار و همراه‌سراها بسیار کمتر از امروز بود اما این روزها به نسبت قابل‌قبولی رسیده است که البته در آینده، تعدادشان بیشتر هم خواهد شد.» این را سیدمحمد نقیب، مدیرعامل سازمان خدمات و مشارکت‌های اجتماعی می‌گوید و تاکید می‌کند که با افتتاح سه همراه‌سرای تازه، تعداد همراه‌سراهای شهر تهران به عدد ۹ رسیده و تا آخر اسفندماه سال جاری هم به ۱۲عددخواهدرسید.

وضعیت آشفته همراهان بیماران در بیمارستانهای شهر

به گزارش سلامت نیوز به نقل از جام جم، آشفته‌ترین حال یک‌فرد را تصور کنید! همان‌ها را در راهروهای بیمارستان‌ها می‌بینید؛ که نای حرف زدن ندارند، کلافه‌اند، قرار ندارند و پاهای‌شان را بیشتر از حالت معمول همیشه، تکان می‌دهند. از همان تکان‌های عصبی و سرشار از اضطراب.آدم‌هایی که شب تا صبح را در همین راهروها، با همین بی‌قراری و در سرما و گرمای شب گذرانده‌اند؛ بدون این‌که بتوانند یک دقیقه آرام، پلک بر هم بگذارند.

آشفته‌های بی‌قرار


ساعت از نیمه‌شب گذشته است.به حالت نیم‌خیز نشسته،سرش را بین دو دستش گرفته وبه کف راهروی سرد واحتمالا آلوده بیمارستان کودکان خیره شده است. هرچند ثانیه یک‌بار، نگاهی به اطراف می‌اندازد، نگاهی به بخش بستری بیمارستان و دوباره به همان حالت برمی‌گردد. زمان برایش نمی‌گذرد؛ گذر زمان برایش آن‌قدر کند و سخت و احتمالا تلخ است که مدام این کار را تکرار می‌کند. یک‌بار چشم‌هایش را می‌بندد و بار دیگر دوباره خیره است. خودش این بیرون نشسته‌ و پسر سه‌ساله‌اش، بعد از به‌هم‌ریختن زمان و زمان، بالاخره خوابش برده است‌؛ کمی آن‌طرف‌تر، در بخش بستری کودکان، روی تخت‌هایی کوچک‌تر از حالت معمول یک تخت بیمارستانی، با آنژیوکتی در دست: «امشب، سومین شب است که بستری شده.» و می‌گوید به تعداد شب‌های بستری کودکش، او هم سر بر بالشت نگذاشته است. ساعت که جلوتر می‌رود، بی‌قراری مرد هم بیشتر می‌شود؛ خستگی‌اش هم همین‌طور. گاهی قدم می‌زند، گاهی می‌نشیند و پاهایش را مدام تکان می‌دهد. کلاه کاپشن‌اش را روی سرش می‌کشد و انگار که حیاط سرد بیمارستان را به راهروهای غم‌انگیز آن ترجیح می‌دهد؛ راهروهایی که تلاش شده تا با تصاویر کارتونی و خط‌های رنگ و وارنگ، شاد و کودکانه به نظر برسد اما تلاشی بیهوده است.



انتظار بر صندلی سرد


انتهای طبقه منفی دو، پشت در اتاق تصویربرداری، روی صندلی‌های سفت وفلزی سه‌نفره‌، نشسته‌اند. مادر روی یکی از آنها نشسته، کیف و کاپشن در بغل، سرش را به دیوار تکیه داده و چشم‌هایش بسته اما هوشیار است. پسرش اما تخت خوابیده؛ پسر نوجوانی که شاید ۱۲-۱۰ سال بیشتر ندارد، سرش را روی پای مادر گذاشته و دراز کشیده و دو صندلی دیگر را مال خودش کرده و منتظرند تا میکروفن بی‌جان و کم‌رمق اتاق تصویربرداری که صدایش به زحمت شنیده می‌شود، شماره‌شان راصدا کند.

جمعیت زیادی در راهرو حضور ندارد اما احتمالا روند تصویربرداری و پاسخ‌دهی در نیمه‌های شب و خارج از وقت اداری، روند کندتری دارد که برای یکی‌، دو نفر هم باید زمان زیادی از انتظار را در نظر گرفت‌؛ گاهی به اندازه یک نیمه‌شب تا دم‌دم‌های صبح. انتظاری که باعث شده این مادروپسر،همین‌جا،وسط همین راهرو،به خواب برونداما بالاخره نوبت‌شان می‌شودوکسی ازاتاق تصویربرداری،نام خانوادگی‌شان را صدا می‌زند. مادر چشم‌هایش باز می‌شود و کاپشن را از زیر سر پسرش برمی‌دارد و مدام تکانش می‌دهد، روی شانه‌هایش می‌زند، دستی در سرش و میان موهایش می‌کشد تا پسر را بیدار و هوشیار کند. جای خوبی نخوابیده است، جای گرم و نرمی نیست اما لابد آن‌قدر خسته و شاید هم مریض است که دلش نمی‌خواهد کسی آن را بر هم بزند اما انگار چاره‌ دیگری نیست!


خواب در یک‌وجب ‌جا


تا چشم کار می‌کند، ماشین است که پشت به پشت هم پارک کرده‌اند.ماشین‌هایی که از همان دور هم می‌توان حدس زد که تعداد زیادی از آنها، یک نفر را، شاید هم دو نفر و شاید هم بیشتر رادرخودش پناه داده است که شب را صبح کنند اما هوا، هوای در ماشین خوابیدن نیست. البته که هیچ هوایی، هوای در ماشین خوابیدن نیست. نه تابستانش که ‌نمی‌توانی درجا ماشین را روشن نگه داری و کولر خنک را روی خودت تنظیم کنی و نه پاییز و زمستانش که سرما از درز در و پنجره‌ها نفوذ می‌کند و می‌آید و در لایه‌لایه‌های پوست تنت می‌خزد و جا خوش می‌کند. یکی از آنها صندلی راننده را تا ته خوابانده، کاپشن‌اش را گرد و مچاله کرده و زیر سرش گذاشته، پاهایش را جمع کرده که لابد به فرمان ماشین‌ گیر نکند و چمباتمه زده و به خواب رفته است اما به تعداد آنهایی که در ماشین خوابیده‌اند، حیاط بیمارستان هم مهمان‌ دارد: «راستش نمی‌توانم بروم جای دورتری از آی‌سی‌یو بخوابم‌؛ می‌گویم نکند چیزی بخواهند، کمکی از من بر بیاید، صدایم کنند و نباشم!» این را مرد تقریبا میانسالی می‌گوید که هنوز به چند ساعت نکشیده که مادرش در آی‌سی‌یو بستری شده است‌؛ حالا او در حیاط بیمارستان، روی یکی از صندلی‌های تک‌نفره‌اش نشسته تا شب را همان‌جا صبح کند اما شاید اگر بستری‌شدن بیمارش به درازا بکشد، دیگر نتواند هرشب را مهمان حیاط و راهروها باشد؛ شاید لازم است چاره دیگری پیدا کند. به‌امید روزهای بهتر... .

«تا همین چندوقت پیش، خدمات به همراهان بیمار و همراه‌سراها بسیار کمتر از امروز بود اما این روزها به نسبت قابل‌قبولی رسیده است که البته در آینده، تعدادشان بیشتر هم خواهد شد.» این را سیدمحمد نقیب، مدیرعامل سازمان خدمات و مشارکت‌های اجتماعی می‌گوید و تاکید می‌کند که با افتتاح سه همراه‌سرای تازه، تعداد همراه‌سراهای شهر تهران به عدد ۹ رسیده و تا آخر اسفندماه سال جاری هم به ۱۲عددخواهدرسید. این‌طور که نقیب می‌گوید، همراهان بیمار، می‌توانند به بخش مددکاری بیمارستان مراجعه کنند و با ارائه مدارک، امکان استفاده وحضور در این همراه‌سراها، از یک روز تا ۳۰ روز را داشته باشند اما پس این همراهانی که در بیمارستان و با شرایط سخت، شب راصبح می‌کنند، چرابه همراه‌سرا مراجعه نمی‌کنند؟ «واقعیت این است که برخی از این همراه‌سراها، نزدیک بیمارستان نبود، از بیمارستان فاصله داشت وهمراه بیمار، نمی‌خواست ازبیمار دورشود و ترجیح می‌داد در همان شرایط بماند اما این همراه‌سراهای تازه، در نزدیک‌ترین فاصله و چندقدمی بیمارستان ساخته شده‌اند و از این به بعد، این مشکل هم برای بسیاری از این همراه‌ها، حل خواهد شد.»همراه‌سراهایی که شاید بتواند از تعداد آدم‌های آشفته راهروهای بیمارستان کم کند و چند ساعتی خواب به آنها هدیه بدهد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha