در نشست «سیاست‌های شهری و مهاجران افغانستانی» در دانشگاه تهران، کارشناسان به بررسی تحولات جمعیتی و فرهنگی مهاجران افغانستانی در ایران پرداختند. با شدت گرفتن حضور مهاجران پس از روی کار آمدن طالبان، تنش‌ها و بحث‌های پیرامون تغییر بافت جمعیتی ایران افزایش یافته است. برخی معتقدند که این تغییرات بخشی از یک تئوری توطئه هستند، در حالی که دیگران بر ضرورت ادغام مهاجران و سیاست‌گذاری مناسب تأکید دارند.

تغییرات جمعیتی مهاجران افغانستانی در ایران؛ واقعیت یا تئوری توطئه؟

به گزارش سلامت نیوز به نقل از هم میهن، موج اخبار ضدونقیض درباره آمارهای مهاجران افغانستانی در ایران پس از روی کار آمدن دوباره طالبان در سال ۱۴۰۱ سمت‌وسوی تازه‌‍ای پیدا کرد و بحث بر سر حضور آنها در ایران دوباره بالا گرفته است.

آخرین خبر مربوط به تنش میان شهروندان با مهاجران افغانستانی، به هفته گذشته و در شهرری برمی‌گردد؛ اتفاقی که حداقل از سال ۱۴۰۱ به‌بعد در ایران بیشتر مشاهده شد. و حالا آنقدر اهمیت پیدا کرده که در ماه‌های اخیر دوباره رد مرز پناهندگان افغانستانی پلیس بدون مدرک شناسایی شدت گرفته است؛ روندی که موافقان و البته مخالفان زیادی هم دارد.

چهار دهه پس از ورود مهاجران افغانستانی به ایران و تبدیل شدن به یکی از مقاصد اصلی این مهاجران، چه سیاست‌گذاری‌ای از سوی حاکمیت در این حوزه در پیش گرفته شده است؟ بافت جمعیتی و فرهنگی که در طول این سال‌ها به صورت گسترده از سوی مخالفان حضور مهاجران مطرح می‌شود چه معنایی دارد؟ در نشست «سیاست‌های شهری و مهاجران افغانستانی» به این سوالات پاسخ داده شد؛ نشستی که از سوی انجمن علمی مطالعات شهری دانشگاه تهران و با حضور رسول صادقی،  عضو هیئت‌علمی جمعیت‌شناسی دانشگاه تهران، آرش نصراصفهانی، پژوهشگر حوزه مسائل اجتماعی و رجاء محمدی، یکی از دانشجویان افغانستانی دانشگاه تهران، یکشنبه این هفته برگزار شد. 

تغییر بافت جمعیتی؛ واقعیت یا تئوری توطئه؟

آرش نصراصفهانی، دانش‌آموخته‌ و فارغ‌التحصیل دکتری جامعه‌شناسی و پژوهشگر حوزه‌ی مسائل اجتماعی، اولین سخنران این نشست بود و درباره مفهوم تغییر بافت فرهنگی صحبت کرد و پاسخ داد این مفهوم به چه معنایی در ایران به‌کار می‌رود و بعد از سال ۱۴۰۱ چه تغییراتی داشت؟

به گفته او، قدمت اصطلاح تغییر بافت فرهنگی و جمعیتی به زمان شروع مهاجرت گسترده افغانستانی‌ها به ایران برمی‌گردد و تا قبل از سال ۱۴۰۱ این اصطلاح به سه معنا به‌کار می‌رفت که یکی از آنها به حضور پرتعداد پناهندگان افغانستانی به‌خصوص در استان‌های شرقی و برخی از محلات تهران برمی‌گشت که به‌دنبال آن شکلی از نارضایتی‌های محلی وجود داشت که برای توصیف آن از همین اصطلاح استفاده می‌شد و نشان‌دهنده افزایش نسبی جمعیت مهاجران افغانستانی به جمعیت محلی بود: «این اصطلاح در این شرایط عموماً شکل نارضایتی محلی داشت و مقامات محلی از  تغییر بافت حرف می‌زدند. به‌معنای دیگر در سطوح بالاتر حاکمیت از این اصطلاح استفاده می‌شد. کاربرد دوم آن هم زمانی بود که این تصور وجود داشت که افزایش تعداد افغانستانی‌ها در استان‌های شرقی ایران، ترکیب جمعیتی مناطق مرزی ایران را تغییر می‌دهد؛ درنتیجه به‌عنوان یک مسئله امنیتی به آن نگاه می‌شد.»

نصراصفهانی می‌گوید، این دیدگاه اعتقاد داشت در مناطق هم‌مرز با افغانستان، نسبت جمعیت افغانستانی‌ها در حال افزایش است و این برای حاکمیت یک خطر است. به‌خصوص بعد از روی کار آمدن طالبان در دهه ۷۰ شمسی این موضوع اهمیت بیشتری پیدا کرد: «این نگاه معتقد بود، کسانی که بالقوه پیاده‌نظام طالبانند، جمعیت‌شان در مناطق مرزی ایران زیاد می‌شود و باعث شد در اوایل دهه ۸۰ اسکان پناهندگان افغانستانی در مناطق مرزی ممنوع شود و آنها را به‌سمت سکونت در مرکز ایران سوق دهد. وقتی دولت در این مرحله از تغییر بافت جمعیتی استان‌های مرزی حرف می‌زد چنین مفهومی را در ذهن داشت.»

این پژوهشگر به‌معنای سوم استفاده از اصطلاح تغییر بافت جمعیتی و فرهنگی پیش از سال ۱۴۰۱ اشاره کرد که طبق آن همیشه از جانب چهره‌های امنیتی مطرح می‌شد و افزایش تعداد افغانستانی‌های اهل سنت در ایران بود. طبق این دیدگاه وقتی گفته می‌شد بافت جمعیتی در حال تغییر بود، معنی آن افزایش جمعیت اهل سنت افغانستان بود. از سوی دیگر اصطلاح تغییر بافت جمعیتی در مذاکرات مجلس به اعطای تابعیت به کودکان مادر ایرانی زیاد هم مطرح می‌شد. 

نصراصفهانی می‌گوید، از سال ۱۴۰۱ این مفهوم به معنایی دیگر استفاده و این‌بار از سمت اپوزیسیون مطرح می‌شد: «اصطلاح تغییر جمعیت بعد از سال ۱۴۰۱ از سوی همه نیروهای مخالف حکومت ـ چه در داخل و چه در خارج ـ بسیار پرکاربرد شد و در رسانه‌ها و حتی در میان نخبگان و مردم عادی زیاد شنیده می‌شد که بافت جمعیتی در حال تغییر است، اما یک ویژگی مهم، آن را از نوع قبلی متمایز می‌کرد. این تغییر بافت جمعیتی در این دوره جدید مبتنی بر یک تئوری توطئه می‌شود که طبق آن، کسانی برای اهدافی سعی می‌کنند بافت جمعیتی ایران را تغییر دهند.»

نصراصفهانی به ایده وام گرفته‌شده از راست افراطی در اروپا و آمریکا اشاره می‌کند که از سال ۲۰۰۰ میلادی به‌بعد، نویسندگان تئوری توطئه درباره آن نوشته‌اند و مشابهت زیادی بین آنچه در اروپا بر این اساس به‌خصوص درمورد مسلمانان گفته می‌شود، وجود دارد: «اپوزیسیون ایرانی از همین ایده‌ها استفاده کرد؛ اما این‌بار برای اینکه در ایران علیه افغانستانی‌ها صحبت و بسیجی از مردم ناراضی ایجاد کند. در این شرایط وقتی یک گروه را «دیگری» تصور کنید، ممکن است احساس خوبی نسبت به او نداشته باشید، ولی وقتی فکر می‌کنید بخشی از یک طرح بزرگتر قرار است جای شما را بگیرد، حس خشم به دنبال آن می‌آید و این تصور وجود دارد که خائنانی با این طرح به این کشور خیانت می‌کنند و هویت ملی را قربانی می‌کنند.»

تغییر اشکال تئوری توطئه پس از ۱۴۰۱

این پژوهشگر توضیح داد که اشکال تئوری‌های توطئه از سال ۱۴۰۱ به‌بعد در ایران چطور شکل پیدا کرد؛ به‌گفته او، یکی از این اشکال این است که ایران از شهروندان افغانستانی‌ برای جایگزینی جمعیت ایران استفاده کند، چون این جمعیت را وفادارتر به خود می‌بیند، اما این نگاه کاملاً در تعارض با تصوری است که حکومت از افغانستانی‌ها دارد: «خود حکومت همیشه نگران این بود که افزایش تعداد افغانستانی‌ها به یک تهدید تبدیل شود؛

درنتیجه همیشه راه‌های ادغام اجتماعی این جمعیت در ایران را بسته بود؛ چون فکر می‌کرد آنها هیچ‌وقت نمی‌توانند یک شهروند ایرانی باشند. از سوی دیگر مانند بخش زیادی از جامعه ایران، حکومت هم تصور می‌کند افغانستانی‌بودن یک ویژگی ذاتی-جوهری غیرقابل تغییری است که چند نسل هم از آن بگذرد، باز هم او یک «دیگری» است و نمی‌تواند بخشی از ایران باشد.»

نصراصفهانی در ادامه سیاست‌های حکومت در قبال مهاجران افغانستانی را سیاست کنترلی می‌داند و علت آن را نگرانی از این جمعیت معرفی می‌کند. به‌گفته او، به غیر از موارد بسیار استثنایی، هیچ امکانی برای جذب این جمعیت وجود ندارد اما تئوری توطئه‌ای که درباره آن گفته شد، کاملاً برعکس فکر می‌کند و معتقد است توطئه‌ای است که خود حکومت آن را پیاده می‌کند. پیامدهای این روند برای افغانستانی‌ها زیاد است: «مثال مهمی که برای آن مطرح می‌شود، فاطمیون و زینبیون است. حتی این گروه که تصور می‌شود در بالاترین موقعیت از نظر نزدیکی به حکومت قرار دارند هم دری به روی‌شان برای پذیرش باز نیست.»

آنطور که این پژوهشگر می‌گوید، نمونه دیگر این تئوری‌های توطئه درباره مهاجران افغانستانی در ایران، این است که حضور افغانستانی‌ها در ایران توطئه انگلیسی‌ها برای افزایش جمعیت پشتون‌ها در ایران است و کسانی که در شبکه‌های اجتماعی بر این موضوع تاکید می‌کنند، از همان تئوری راست افراطی در اروپا و آمریکا استفاده می‌کنند و معتقدند، گلوبالیست‌ها و چپ جهانی در حال از بین بردن همه هویت‌های جهانی‌اند: «اتفاق مهمی که در نتیجه این تئوری توطئه عمومیت پیدا کرد، عوض‌شدن جای ظالم و مظلوم بود. در گفت‌وگو با مردم عادی باید از مهاجران افغانستانی دفاع کنید و بگویید قرار نیست او جای شما را بگیرد و از اساس بیگانه‌ای که شما فکر می‌کنید، نیست و تفاوت چندانی از نظر فرهنگ و... ندارد. این شکل از تئوری توطئه مولد خشم است.»

نصراصفهانی از تنش‌های محلی در طول ۴۵ سال گذشته می‌گوید که نمونه اخیر اتفاقاتی است که در شهرری رخ داده است. از نگاه این پژوهشگر همیشه در این نقاط این تصور وجود داشت که حضور مهاجران افغانستانی باعث شده مردم محلی شغل‌شان را از دست بدهند، قیمت زمین‌ها افزایش پیدا کند و مشکلات دیگری هم به‌دنبال حضور آنها ایجاد شود: «در شرایط کنونی به‌واسطه فضایی که شکل گرفته، احساس می‌شود این روند بخشی از یک توطئه بزرگتر و همدستی با حکومت است که باعث شده مردم محلی نتوانند حق‌شان را بگیرند و یکی از عواملی است که باعث شده در دو، سه سال گذشته مهاجران افغانستانی‌ در فضای شهری با شکل پررنگ‌تری از خشونت مواجه شوند. در بسیاری از این موارد هم حکومت در برابر این شکل از فشاری که گروه‌هایی در محله‌ها به این مهاجران وارد می‌کنند، واکنشی نشان نمی‌دهد.

سال گذشته در چند پارک جنوب تهران، بخشی از جمعیت محلی گنگ‌هایی درست می‌کردند که به افغانستانی‌هایی که در پارک‌ها بودند حمله می‌کردند، چون حضور آنها در محله تداعی‌گر اشغال و تسخیر است و در این شرایط خودشان را محق می‌دانند که از خاک و محله خودشان دفاع کنند. تئوری توطئه مشروعیت می‌دهد به اینکه، این حق طبیعی من است که به آنها اجازه حضور در محله را ندهند. وقتی می‌گوییم سیاست‌های شهری، لزوماً مسئله آن اعمال مستقیم نیست. در بسیاری از موارد مداخله نکردن و دفاع نکردن از پناهنده‌ها باعث می‌شود این گروه‌ها خودشان رأساً تصمیم بگیرند که با خشونت، افغانستانی‌ها را از محلات خارج کنند. در مواردی هم پلیس به‌صورت مستقیم مداخله می‌کند.»

ماجرای دریاچه چیتگر؛ آینه رفتار با مهاجران

در بخش دیگری از این نشست، موضوع واکنش‌ها به حضور مهاجران افغانستانی به‌صورت گروهی در نقاط عمومی شهرها مطرح شد. نمونه‌ای از این واکنش‌ها، فیلمی از حضور مهاجران افغانستانی در دریاچه خلیج‌فارس تهران بود که واکنش‌های زیادی به‌دنبال داشت و نیروی انتظامی هم به آن ورود کرد. نصراصفهانی در توضیح علت ایجاد واکنش‌های منفی به حضور گروهی افغانستانی‌ها در محل‌های عمومی، توضیح داد که رتوریک سیاسی راست افراطی ایجاد هراس است و اینجاست که پلیس به‌خصوص در یک‌سال اخیر ورود کرده تا اجازه ندهد مهاجران افغانستانی‌ با تعداد زیاد در یک نقطه حضور داشته باشند: «از سوی دیگر خود مهاجران هم سعی می‌کنند تا حد امکان رویت‌ناپذیر باشند.

آنچه در ماجرایی مانند دریاچه چیتگر اتفاق می‌افتد، تصویر دقیقی از رفتاری است که با افغانستانی‌ها صورت می‌گیرد. برای کسی اهمیت ندارد کارگر افغانستانی در چه شرایطی و با چه حقوقی در برج‌های اطراف این دریاچه کار می‌کند اما وقتی همین افراد دور دریاچه راه بروند و دیده شود، این تصور ایجاد می‌شود که می‌خواهند اینجا را اشغال می‌کند. اگر بخواهیم درباره سیاست‌های شهری حرف بزنیم، بخش زیادی از آن به کنترل فضاهای عمومی برمی‌گردد که چطور تلاش می‌شود تا جایی که ممکن است افغانستانی‌ها کمتر دیده شوند و پاسخی است به هراسی که طی این مدت در مردم کاشته شده است.»

طردگرایی یا ادغام؟

سخنران بعدی نشست، رسول صادقی، جمعیت‌شناس و عضو هیئت‌علمی دانشگاه تهران بود که محور گفته‌های خود را ضرورت ادغام مهاجران در جامعه قرار داد و تاکید کرد که در پیش گرفتن رویه طردگرایی به‌عنوان یک سیاست مهاجرتی، تبعات زیادی خواهد داشت. از سوی دیگر، صادقی از نداشتن سیاست مهاجرتی در ایران گفت؛ آن هم در شرایطی که بیش از چهار دهه از ورود مهاجران افغانستانی می‌گذرد و حالا ایران به‌عنوان کشوری مهاجرپذیر و مهاجرفرست شناخته می‌شود. 

به گفته او، مهاجرت روزبه‌روز در همه دنیا در حال افزایش است و در شرایط بحث سیاست‌گذاری در این حوزه اهمیت زیادی پیدا می‌کند: «در ایران و در سطح حاکمیت، دوگانه امت - ملت وجود دارد که بخش زیادی از چالش‌های مرتبط با بحث مهاجران ایجاد کرده است. یک نگاه می‌گوید، باتوجه به اینکه این مهاجران از کشوری مسلمان مهاجرت کرده‌اند، باید سیاست‌هایی در راستای حمایت از آنها داشته باشیم.

دیدگاه مقابل هم که بر ملت‌سازی تاکید دارد، می‌گوید منافع ملی مهم است و باید طرد مهاجران اتفاق بیفتد. مهاجران افغانستانی چهار دهه در ایران حضور داشته‌اند، بخش زیادی از آنها مهاجر نیستند و متولد ایران‌اند. یک‌سوم جمعیت افغانستان در خارج از این کشورند و حجم قابل‌توجهی از آنها ساکن ایران‌لند. شرایط چهار دهه اخیر آنها جنگی بوده و با هر بار ناامنی، به‌سرعت مهاجرت به ایران و پاکستان شکل می‌گرفت. با وجود همه چالش‌ها و چرخه‌های مهاجرتی، سیاست‌گذاری مهاجرتی مبتنی بر شواهد، در ایران مغفول بوده است؛ چون سیاست‌گذار ما تصور می‌کرد مسئله آنها پناهندگی  و گذراست؛ درحالی‌که یکی از پایدارترین‌ جریان‌های مهاجرتی در دنیا، مهاجرت افغانستانی‌هاست.»

موج مهاجرت‌ها قابل پیش‌بینی بود 

صادقی توضیح می‌دهد که پیمایش‌های صورت‌گرفته در افغانستان نشان می‌داد که احساس نگرانی از حضور طالبان در این کشور در بازه زمانی ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۹ رو به افزایش بوده و به همین دلیل قابل پیش‌بینی بود که موجی از مهاجران به‌سمت ایران می‌آیند: «در پیمایش مردم افغانستان که در این کشور در سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۹ انجام شده بود، احساس نگرانی از طالبان بیشتر و از سمت دیگر، میل به مهاجرت هم بیشتر می‌شود و این میل به مهاجرت به ایران هم قطعاً اتفاق می‌افتد.

نوع نگاه ما در عرصه سیاست‌گذاری موقتی بوده است و به همین دلیل سیاست‌گذاری اجتماعی در حوزه مهاجران نداشتیم. حتی در حوزه مطالعاتی و آکادمیک هم به‌صورت محدود به این موضوع پرداخته شده است. درحالی‌که در حوزه مهاجرت، اصل اساسی سیاست‌گذاری است و ما هم کشور مهاجرپذیر و فرست هستیم و برای هیچ‌کدام سیاست‌گذاری نداریم. سیاست‌های مهاجرتی ما به‌ضرر مهاجران افغانستانی است. یک فرد افغانستانی که در ایران تحصیل کرده و به مدارجی رسیده است، آیا می‌تواند در ایران کار کند؟ 

وقتی این خلأ وجود دارد، جای آن را فضای رسانه‌ای پر می‌کند و یک دوقطبی و برساخت اجتماعی از مسئله افغانستانی‌ها ایجاد کرده است. در ایران هرروز جرم اتفاق می‌افتد، اما موردی که فرد افغانستانی انجام دهد، بسیار روی آن مانور داده می‌شود.»

فضای رسانه‌ای منفی در خلأ سیاست‌گذاری مهاجرتی

این جمعیت‌شناس در ادامه از تاثیر فضای رسانه‌ای در نبود سیاست‌گذاری مهاجرتی گفت که بخشی از نگرش ایرانیان هم تحت‌تاثیر همین فضا شکل می‌گیرد؛ نمونه آن اتفاقاتی بود که بعد از ماجرای خفاش شب رخ داد و به اشتباه اعلام شد که او اهل افغانستان بوده است: «بعد از انتشار این خبر چه اتفاقاتی نسبت به آنها شکل گرفت؟ ما حالا با نسل سوم مهاجران افغانستانی سروکار داریم. نسل دوم این مهاجران وقتی به افغانستان برمی‌گشت از نظر اجتماعی طرد می‌شد و نمی‌توانست جایگاهی داشته باشد. علاوه بر آن در ایران هم نمی‌توانست جایگاهی داشته باشد؛ در این شرایط او دچار حاشیه‌گزینی دوگانه‌ای می‌شود که بدترین حالت برای فرد است.»

بخشی از گفته‌های صادقی مربوط به اسکان مهاجران افغانستانی  در ایران بود که طبق آن در طول چهار دهه اخیر کمتر از سه درصد از آنها در مهمانشهرهای ایران ساکن شدند و حالا ۸۰ درصد آنان در شهرهای ایران زندگی می‌کنند و در این شرایط پرسشی که مطرح می‌شود این است که سیاست‌های شهری ایران باید به‌سمت ادغام برود یا طردشدگی؟: «طردشدگی رادیکالیزم به‌دنبال دارد؛ چون احساس تبعیض می‌تواند در آینده چالش‌های زیادی حتی از جنس امنیتی ایجاد کند. وقتی سیاست ادغام دنبال شود، احساس تعلق و مشارکت ایجاد می‌کند. چرا برخی از محله‌ها کاملاً افغانستانی‌نشین می‌شوند؟ برخی از این موضوع مربوط به ترجیحات شخصی آدم‌هاست، برخی مربوط به شبکه اجتماعی و ارتباطات افراد است و بخشی از آن هم به بازار و قیمت مسکن برمی‌گردد.»

صادقی توضیح می‌دهد که مهاجران به‌دلیل شرایط اقتصادی خود، بیشتر در سکونتگاه‌های غیررسمی ساکن می‌شوند: «ادغام فضایی می‌تواند باعث ایجاد ادغام اجتماعی شود اما وقتی جدایی‌گزینی اجتماعی را دنبال کنید، ادغام اجتماعی هم اتفاق نمی‌افتد و تعاملات اجتماعی در درون خودشان  ایجاد و کلنی‌های اجتماعی ساخته می‌شود.

بسیاری از کشورها در سیاست‌های خود به‌دنبال ادغام فضای مهاجران در فضای شهری‌اند. بهترین گزینه سیاستی برای کشورهای مختلف در این زمینه، ادغام است و برای هر دو طرف برد است.» این جمعیت‌شناس تاکید کرد، در پیش گرفتن طرد مهاجران باعث شده بسیاری از افغانستانی‌هایی که حتی سه دهه در ایران زندگی کردند، پس از بازگشت به افغانستان نگرش ضدایرانی پیدا کنند: «فضای رسانه‌ای در ایران، فضای ضدمهاجرتی و در افغانستان فضایی ضدایرانی ایجاد می‌کند. یک فضای رسانه‌ای شکل گرفته است که قطعاً افراد یا نیروها یا حتی کشورهایی قرار دارند که بتوانند این شکاف اجتماعی را فعال کنند.»

ایران و تجربه حضور دانشجویان افغانستانی 

بیش از ۳۲ هزار دانشجوی اهل افغانستان در ایران مشغول به تحصیل‌اند؛ آماری که مشاور فرهنگی نماینده ویژه رئیس‌جمهور ایران در امور افغانستان، مردادماه امسال اعلام کرد. در سال تحصیلی ۱۴۰۳-۱۴۰۲ حدود ۱۶ هزار دانشجوی افغانستانی در مقطع کارشناسی، ۱۴ هزار دانشجو در مقطع کارشناسی‌ارشد، دوهزار دانشجوی مقطع دکتری و ۱۰۰نفر در مقطع پسادکتری در رشته‌های مختلف دانشگاه‌های ایران تحصیل کردند.

بخش آخر این نشست به تجربه یکی از دانشجویان افغانستانی دانشگاه تهران اختصاص پیدا کرد؛ رجاء محمدی، دانشجویی که نزدیک به دوسال سابقه حضور در ایران دارد، توضیح داد که تجربه حضور در ایران و تهران برایش تجربه سه فرهنگ باستانی، اسلامی و غربی بوده است: «فرهنگی که در نقاط مختلف شهر با آن سروکار داشتم، یعنی مهاجران و ایرانیان، یک پیکر بودند و در این فرهنگ، تمایزی بین مهاجران افغانستانی و ایرانی‌ها وجود ندارد.

در رابطه با فرهنگ اسلامی که در تهران آن را تجربه کردیم، قرن‌هاست که در ایران و افغانستان وجود دارد که طبق آن، مهاجران و ایرانیان با هم برادر و برابرند و فرقی میان آنها وجود ندارد. سومین تجربه، مربوط به فرهنگ غربی بود که چند قرن است در تمام نقاط جهان گسترده شده، حتی در ایران و افغانستان. نخستین فرزند فرهنگ غربی، لیبرالیسم است و این جامعه است که از انسان‌ها، افغانستانی یا ایرانی می‌سازد. پیامد این نگاه در قبال مهاجران این است که  آنها هم به‌دلیل انسان‌بودن، از حقوقی یکسان با شهروندان دیگر برخوردار است.

او دومین فرزند فرهنگ غربی را در ایران سوسیالیسم معرفی کرد: «پیامد این نگاه به مهاجران می‌گوید که همه کارگران ـ هم ایرانی و هم افغانستانی ـ با هم هم‌سرنوشتند. سومین فرزند فرهنگ غربی در ایران هم، ملی‌گرایی است که از انسان‌ها قبیله تازه‌، خودی و بیگانه می‌سازد. پیامد ملی‌گرایی در ایران برای مهاجران افغانستان می‌تواند طرد باشد؛ چون آنها را غیرخودی و بیگانه در نظر می‌گیرد.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha