به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه شهروند، قاتلی که شوهر سابقش بود و به خاطر چند درگیری بچگانه، در نهایت نقشه جنایتی کینهجویانه را اجرا کرد. منصور مادرزنش را عامل درگیریهایش با همسرش میدانست. برای همین یک روز صبح، چاقو به دست شد و مقابل خانه همسرش در یکی از محلههای شیراز به انتظار نشست. وقتی مادرزنش از خانه بیرون آمد، با 6 ضربه چاقو جانش را گرفت. عروس جوان، مادرش را از دست داد و حالا بعد از گذشت 8 سال از این جنایت، بخشش بزرگی انجام داد.
در این بین، آذر شهسواری، یکی از اعضای گروه صلحیار و مسئول کمیته سفیران صلح و دوستی انجمن حمایت از زندانیان، تلاشها و رایزنیهای خود را برای متوقفکردن حکم و جلب رضایت از شاکی آغاز کرد. در نهایت، عروس جوان قاتل مادرش را بخشید و تصمیم گرفت با پول مصالحه به بچههای نیازمند استان سیستان و بلوچستان و جنوب کرمان کمک کند. او همچنین تصمیم دارد که زمینه آزادی چند زندانی مالی را فراهم کند تا بتواند با این بخشش بزرگ، آرام بگیرد. این دختر که تنها ولی دم پرونده قتل مادرش است، درباره این ماجرا به خبرنگار «شهروند» توضیحاتی داد که در ادامه میخوانید.
چه شد که تصمیم گرفتی قاتل مادرت را ببخشی؟
همیشه میخواستم مجازات شود. همین 8 سال هم کافی نیست، باید بیشتر هم در زندان میماند. ولی به خاطر بیماری که در زندان گرفت و تشدید شده بود و اینکه اطرفیان مخصوصا خانم شهسواری خیلی صحبت کردند، تصمیم گرفتم رضایت بدهم.
چه بیماری گرفته بود؟
بیماری «ام اس» داشت و شنیدم که در زندان بیماریاش شدیدتر شده بود و حالش خیلی مساعد نبود.
با چه انگیزهای مادرت را به قتل رساند؟
حدود یک سال و 6 ماه از عقد ما میگذشت. دوره آشنایی ما خیلی کوتاه بود. از آشنایی تا عقد کمتر از دو ماه طول کشید. برای همین شناخت کافی از هم نداشتیم و بعد از ازدواج دچار اختلافات زیادی شدیم. برای همین تصمیم گرفتم از او جدا شوم، اما مقاومت میکرد و نمیخواست جدا شود. او مشکل اصلی را مادرم میدید. تصور میکرد مادرم مخالف اصلی است و عامل جدایی ما را مادرم میدانست.
روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟
شانزدهم شهریور بود که ساعت 10 صبح مادرم برای انجام کاری از خانه بیرون رفت. گویا منصور از صبح زود جلوی در منتظر مادرم بود؛ چراکه چند دقیقه بعد از رفتن مادرم، همسایهمان فریادزنان آمد و گفت که مادرت غرق خون روی زمین افتاده است. اصلا باورم نمیشد. خیلی شوکه شدم. بلافاصله جلوی در رفتم و دیدم مادرم روی زمین افتاده؛ غرق در خون بود. 6 ضربه چاقو به قلبش زده بود. مادرم همانجا فوت کرده بود.
چطور دستگیر شد؟
بلافاصله پلیس را در جریان ماجرا قرار دادیم. ماموران پلیس از راه رسیدند و همسایهها و شاهدان صحنه که این ماجرا را دیده بودند، شماره پلاک خودروی منصور را به ماموران پلیس دادند. آنها نیز ساعتی بعد در خیابانی نزدیک خانه ما در شیراز او را شناسایی و دستگیر کردند؛ بهطوری که هنوز چاقوی خونین در دستش بود. برای همین نیز به قتل مادرم اعتراف کرد.
مادرت چندساله بود؟
زمانی که فوت کرد 70ساله بود. پدرم وقتی من 10ساله بودم فوت کرد. یک برادر کوچکتر از خودم هم دارم. مادرم برایم همیشه هم پدر بود، هم مادر؛ پشت و پناهم بود. تنها کسی بود که در زندگی داشتم و به او تکیه میکردم. همیشه نقش حامی من را داشت و مراقبم بود. برای همین هم وقتی با منصور درگیر میشدم، طبیعی بود که از من حمایت کند. اما حالا 8 سال است که مادر ندارم؛ آن هم بیدلیل. بدون هیچ علت خاصی جان او را گرفتند و من از همیشه تنهاتر شدم.
دلیل اختلافت با شوهر سابقت چه بود؟
من و منصور اختلافات فرهنگی زیادی داشتیم. از طرفی، منصور خیلی رفتارهای دوگانه داشت. قولهای زیادی داده بود که به هیچکدام عمل نکرد. دروغهای زیادی به من میگفت. مرتب یک دروغ جدید از او کشف میکردم. برای همین همیشه با هم درگیر بودیم. من هم که دیگر از این درگیریها خسته شده بودم، قبل از اینکه زندگی مشترکمان را شروع کنیم، تصمیم به جدایی گرفتم.
چند وقت بود که ازدواج کرده بودی؟
یک سال و 6 ماه بود که عقد کرده بودیم.
در این مدت قاتل و خانوادهاش اقدامی برای بخشش انجام دادند؟
از وقتی که حکم اعدام صادر شد، خانواده مقتول مرتب تماس میگرفتند و التماس میکردند که ببخشم. البته در این مدت از طرف نهادهای مختلف نیز برای بخشش به سراغم میآمدند. همین خانم شهسواری در این 8 سال مرتب با من در ارتباط بود. ولی من مصر بودم که مجازات شود. اصلا حاضر به بخشش نبودم. حتی تصورش را هم نمیکردم که قاتل مادرم را ببخشم.
قاتل پای چوبه دار هم رفت؟
بله؛ سهبار پای چوبه دار رفت؛ ولی هربار خانم شهسواری از من مهلت میگرفت و من هم راضی میشدم که کمی مهلت بدهم، ولی باز هم راضی به بخشش کامل نبودم. میخواستم حداقل مجازات شود و در زندان بماند. تا اینکه در نهایت تصمیم گرفتم او را ببخشم.
چه شد که تصمیم گرفتی به بچههای نیازمند کمک کنی؟
تازه این تصمیم را گرفتهام. میخواستم با خدا معامله کنم. چند تصویر از بچههای سیستان و بلوچستان و وضعیت زندگیشان دیدم، واقعا قلبم به درد آمد. تصمیم گرفتم بیشتر تحقیق کنم و با بچههای آنجا بیشتر آشنا شدم. در این مدت متوجه شدم که شرایط سختی دارند، حتی در منطقه مشکل کمآبی وجود دارد.
با خودم فکر کردم میتوانم با این بخشش، زندگی بعضی از آنها را نجات دهم. آنها مشکلات آبرسانی زیادی دارند. تصمیم گرفتم منصور را ببخشم و با پول مصالحه، بخشی از نیازهای آب و زندگی آنها را تامین کنم. تصمیم گرفتم برای آبرسانی به آن منطقه کاری انجام دهم و به کودکان کشور خودم کمک کنم تا شرایط زندگی و تحصیل بهتری داشته باشند. البته میخواهم به بچههای نیازمند کرمان نیز کمک کنم. بخشی از پول را هم میگذارم برای آزادی زندانیان مالی غیرعمد در این دو استان. با خودم گفتم، این کار میتواند حتی روح مادرم را نیز در آرامش بیشتری قرار دهد.
بعد از بخشش آرامتر شدهای؟
بله؛ بعد از بخشش آرامترم. استرسهایم کمتر شده است. در این مدت خیلی استرس داشتم. اما الان میدانم مادرم هم راضی است. چون منصور در این مدت که در زندان بود و پای چوبه دار هم رفت، به اندازه کافی مجازات شد. با این بخشش، زندگی چند نفر نیز نجات پیدا میکند و این، آرامش بیشتری به من میدهد.
خانواده قاتل برای جور کردن پول مصالحه مشکلی نداشتند؟
نه؛ آنها وضعیت مالی خوبی داشتند و برای جور کردن این پول به مشکل برنخوردند. فقط اینجا میخواهم از کمکها و حمایتهای بیاندازه خانم شهسواری و تیمشان هم تشکر کنم. چون واقعا برای ما هم دلسوزی کردند و تاثیر بسیار مثبتی در زندگیام داشتهاند.
نظر شما