سلامت نیوز: چند روز قبل ویدئویی در فضای مجازی منتشر شد؛ زنی بدون توجه به صحبتهای آدمهای بالای سرش در حال احیایِ قلبی یک کارتنخواب بود. صداهای توی فیلم به او میگویند که، «رهایش کن، مُرده است» اما او همچنان ادامه میدهد تا مامور اورژانس برسد، شاید اگر همه این تلاشها و پیگیریها یکی دو ساعتی زودتر انجام میشد آن مرد حالا زنده بود، کسی چه میداند شاید همین معجزه برگشت سبب میشد زندگیاش را تغییر دهد، اما در تمام آن ساعات گذشته آدمها از کنار او میگذشتند، بدون توجه به اینکه انسانی در یک گوشه از خیابان بیحرکت افتاده است.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه همدلی ،چرا کسی به او توجهی نمیکرد؟ چرا انسانها بیتفاوت از کنارش میگذشتند و حتی تلاشهای یک نفر دیگر را گاهی با خنده و تمسخر پاسخ میدادند؟
خشک شده، خودت را خسته نکن!
وقتی خواست مروری بر حادثه چند روز گذشته داشته باشد از صدایش مشخص بود که همچنان متاثر است، اما تلاش کرد آن را برایم بگوید «وقتی داشتم او را احیا میکردم صدای هوایی از ته حلقاش میشنیدم که احساس میکردم زنده است، یا هنوز امیدی برای بازگشتش هست.
مردم دور ما جمع شده بودند و خیلیها بالای سر من میگفتند «مرده؛ خشک شده، خودت را خسته نکن، رهایش کن» اما میخواستم همانطوری که کارشناس اورژانس تلفنی بهم گفته بود تا رسیدن آمبولانس فشار روی قفسه سینهاش را ادامه دهم، میخواستم تمام تلاشم را بکنم، از مغازهدارهایی که آن آدم جلوی مغازهشان خوابیده و بعد مرده بود، شنیدم که با خنده به هم میگفتند «پس از چند ساعت پیش که اونجور تکان تکان میخورد در حال جان دادن بوده است» اما با این وجود و دیدن شرایط بد او هیچ واکنشی نداشتند، حتی با اورژانس هم تماس نگرفته بودند.»
از او پرسیدم که چرا شما ایستادید و به آن فرد توجه کردید؟ وقتی میخواهد پاسخم را بدهد به این اشاره میکند که شاید خیلیها بگویند چون شغل و حرفهام هست توجه کردم، اما من هم آن روز عجله داشتم و به اندازه کافی درگیریهای بین بخشی دارم «مکثی که در روبهرو شدن با این آدم داشتم به این دلیل بود که خیلی تو وضع بدی مچاله شده در پیادهرو افتاده بود.
دیدم در اوج رفت و آمد صبحگاهیِ آدمها، کسی به او هیچ توجهی نمیکند. حداقل ده تا مرد مغازهدار در روبهروی آن آدم داشتند رفتوآمد میکردند و صبح کاریشان را آغاز کرده بودند. جو خیلی مردانه بود، اول رد شدم و دوباره برگشتم و از همان مردها پرسیدم برای این آدم زنگ زدید به جایی یا نه؟ در بعضی محلهها اگر گربهای بمیرد اهالی بلافاصله پیگیر شده و مصرانه برای جمع کردنش با شهرداری تماس میگیرند که مثلاً بیایید این را از سر کوچه ما بردارید، اما در برخی از منطقهها یک انسان ساعتها کنار خیابان افتاده، کمک میخواسته و بعد مُرده، اما کسی آن را نمیبیند، و این خیلی بد است که ما اینطوری در برابر آسیب دیدههای اجتماعی بیتفاوت و در مورد معتادین بیحس شدهایم.»
معجزه برای بازگشت به زندگی
او «سپیده علیزاده» مدیرعامل موسسه کاهش آسیب «نور سپید هدایت» است، زنی که تمام تلاش خود را برای بازگشت به زندگی یک کارتنخواب انجام داد. او حالا از دلیل این تلاش میگوید از اینکه شاید میتوانسته یک زندگی را نه تنها از یک مرگ نجات دهد بلکه ممکن بوده فرد کارتنخواب بتواند کیفیت و سبک زندگیاش را تغییر دهد.
برای این کار از یکی از واکنشها به این ویدیو منتشر شده میگوید: «در واکنش به همین ویدیو یک نفر در صفحات اجتماعی برایم نوشته که «من یکی از همین تهخطیهایی بودم که کنار خیابان داشتم میمُردم، همهاش با خودم میگفتم اگر از این شرایط نجات یابم دوباره زندگیام را میسازم و اتفاقا نجات پیدا کردم و الان اعلام پاکی میکنم؛ هشت سال و چند روز است که پاک هستم.»
من در تمام سالهای کاریام، کلی معجزههای این شکلی دیدهام، آدمهای کارتنخوابِ تزریقیِ مبتلا به بیماریهای عفونی که فرصت برای برگشتن به زندگی پیدا میکنند. کافی است آن جرقه، آن توجهی که باید در یک لحظه به آنها بشود اتفاق بیفتد و بعد فرصت و امید پیدا میکنند که سبک زندگیشان را عوض کنند. اگرچه مشکلات اجتماعی و اقتصادی این روزها بهقدری زیاد شده که خیلیها امیدشان را از دست دادهاند، حتی این ناامیدی را در آدمهای معمولی که گرفتار اعتیاد هم نیستند میتوان دید و این وضعیت برای یک معتاد تهخطی خیلی بدتر است.
گاهی احساس میکنم مردمِ آن مناطق که در برابر چنین حوادثی بیتفاوت شدهاند، آنقدر خودشان بدبختی و گرفتاری دارند، بهقدری آسیبهای اجتماعی در تاروپود زندگیشان تنیده که دیگر در واکنش به چنین حوادثی مکث نمیکنند، انگار که تعمدا خواسته باشند نبینند. اما حتی اگر یک نفر از صد نفر امکان این بازگشت به زندگی برایش وجود داشته باشد باید به این معجزه امید داشت.ما نباید بیتفاوت از کنار بدبختی آدمها رد شویم.»
محتاج توجه مردم هستند
«علیزاده» در ادامه صحبتهایش از لزوم توجه به کسانی میگوید که به هر دلیلی درگیر یک آسیب اجتماعی مانند اعتیاد و کارتنخوابی شدهاند و دیگرانی که فکر میکنند باید از این افراد دوری کرد، در صورتی که شاید یک توجه یا یک ابراز محبت، حتی هدیه دادن یک لبخند بتواند تعبیر همان جرقهای باشد که برای تغییر سبک زندگیِ افراد کارتنخواب لازم است.
«شاید کسی باورش نشود اما من کارتنخوابهایی را میشناسم که مسیر طولانی را طی میکنند برای اینکه خودشان را به برنامههایی که ما داریم برسانند، حتی برای سلام و احوالپرسی کردن با همدردهایشان، چون فکر میکنند هنوز کسی آنها را میشناسد، نگرانشان است و بود و نبود آنها برایش مهم است. میخواهم بگویم که بیخانمانها و کارتنخوابها محتاج توجه مردم، محتاج یک لبخند مردم هستند.
محتاج این هستند که احساس کنند هنوز زندهاند و هنوز برای کسی ارزش دارند. لازم است که حس کنند با اینکه لباسهای کثیفی بر تن دارند و شاید هر خلافی انجام داده باشند ولی هستند کسانی که بدون اینکه آنها را قضاوت کنند به آنها خوبی میکنند و یک لیوان آب دستشان میدهند. این حس به آنها کمک میکند که همدلی اجتماعی پیدا کنند، با جامعه خودشان دوست شوند و به این جامعه برگردند.
آنها کاملاً حواسشان هست که چه کسی و چهطوری با آنها برخورد میکند، محبت را از نگاه اطرافیان میفهمند، برایشان خیلی ارزشمند هست که کسی به آنها توجه کند.» بیشک این افراد بخشی از همین جامعه هستند، جامعهای که همه ما در خوب بودن یا بد بودنهایش سهیم هستیم. به تعبیر مدیر موسسه «نور سپید هدایت» ، «اینها از وقتی به دنیا آمدهاند که کارتنخواب نبودند، اینها آسیب دیده همین جامعه هستند، وقتی ریشه و پیشینه خیلی از آنها را بررسی کنیم متوجه میشویم که زمانی منزلت اجتماعی داشتند.
گرفتاریهای امروز آنها از دو حالت خارج نیست؛ یا قربانی بازتولید و چرخه آسیبهای اجتماعی هستند، یعنی ناخواسته در یک خانواده آسیب دیده به دنیا آمدهاند، یا اینکه آدمهایی دارای شغل و خانواده و کس و کار بودند که از بد روزگار و آسیبهای همین جامعه به این مرحله رسیدهاند. وگرنه غالباً کسی از روی دلخوشی این مدل زندگی و این مدل مُردن را انتخاب نمیکند.»
نظر شما