پنجشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۷ - ۱۰:۱۴
کد خبر: 262689

«تفکر مثبت» یکی از رایج‌ترین توصیه‌هایی است که به افراد علاقه‌مند به رشد فردی می‌شود. اغلب گفته می‌شود که اگر افکار منفی داشته باشید موفقیت و شادمانی تقریباً غیرممکن است. در این مقاله بررسی می‌کنیم که این مساله درست است یا خیر؟

چند نکته درباره افکار منفی

سلامت نیوز:«تفکر مثبت» یکی از رایج‌ترین توصیه‌هایی است که به افراد علاقه‌مند به رشد فردی می‌شود. اغلب گفته می‌شود که اگر افکار منفی داشته باشید موفقیت و شادمانی تقریباً غیرممکن است. در این مقاله بررسی می‌کنیم که این مساله درست است یا خیر؟

به گزارش سلامت نیوز به نقل از آرمان ،اگر شما افکار منفی داشته باشید مانند: «من احتمالا در پروژه جدید موفق نمی‌شوم» و «من دوباره کار را درست انجام نمی‌دهم.». این جملات در نتیجه باورهای منفی است که پیش‌تر در زندگی شما وجود داشته است. برای مثال در جمله « من احتمالاً در پروژه جدید موفق نمی‌شوم » در نتیجه این باور می‌تواند باشد: «من آنقدرها خوب کار نمیکنم» و «من توانایی کافی ندارم». و یا جمله «من دوباره کار را درست انجام نمی‌دهم.» نتیجه این باور میتواند باشد: «من هیچ کاری را به طور مطلوب نمی‌توانم انجام دهم».بنابراین عاملی که شما را از رسیدن به موفقیت و شادمانی بازمی دارد افکار منفی نیست بلکه باید گفت این افکار بازتاب نوع نگاه شما است. شما همیشه با باورهای خود درباره زندگی، مردم و خودتان زندگی می‌کنید. حتی اگر شما از افکار منفی خلاص شوید باز هم باورها در زندگی شما وجود دارند.

اگر شما سعی کنید از افکار منفی خود فرار کنید؛ نمی‌توانید آنها را از بین ببرید. در بدترین حالت شما فقط نتوانستید در حذف این افکار موفق شوید. اما در بهترین حالت این افکار از ذهن شما دور شده اند ولی هنوز از بین نرفته اند بلکه به صورت پنهانی هدایت می‌شوند. این افکار مثل توپی هستند که تلاش می‌کنید زیر آب نگه دارید. شما میتوانید برای مدت کوتاهی توپ را زیر آب نگه دارید اما در نهایت از این کار خسته می‌شوید و توپ از آب خارج می‌شود.باورهایی که درباره خود و زندگی دارید عامل به وجود آمدن افکار منفی شماست،در این شرایط مثبت اندیشی فایده‌ای ندارد.

چون ممکن است حتی هنگامی که هیچ فکر منفی ندارید دچار سوءظن شده و برای خلاص شدن از شر افکار منفی انرژی خود را هدر دهید.علاوه براین افکار و احساسات سرکوب شده معمولاً زمانی که انتظارش را ندارید در رفتارتان آشکار می‌شوند. اغلب این افکار به صورت اضطراب و نگرانی خود را نشان میدهند و این در حالی است که ما از منبع این اضطراب و نگرانی‌ها بی اطلاع هستیم و گمان می‌کنیم بدون دلیل بروز کرده اند. تحقیقات زیادی نشان می‌دهند که سرکوب احساسات منفی باعث بروز بیماری می‌شود.به جای سرکوب بهتر است وجود این افکار و احساسات را تایید کنیم.

برخی انسانها هر روز جلوی آینه می‌ایستند و با صدای بلند می‌گویند «من خیلی خوب هستم. به ندرت پیش می‌آید که این تمرین بتواند افکار شما را تغییر دهد. دلیل آن این است که شما میدانید آنچه را در مورد خودتان بر زبان می‌آورید صحیح نیست. وقتی با صدای بلند می‌گویید: «من خیلی خوب هستم.» با خود می‌اندیشید: «اما من میدانم اینطور نیست.» روش دیگر برای اینکه بفهمید چرا گفتن جملات مثبت همیشه جواب نمی‌دهد این است که از خود بپرسید: «چه کسانی جلوی آینه می‌ایستند و جملات مثبت را تکرار می‌کنند؟» کسانی که واقعاً به این جملات باور داشته باشند هرگز آنها را بر زبان نمی‌آورند. درواقع کسانی که جملات مثبت را درباره خودشان به کار می‌برند، می‌خواهند از افکار منفی فرار کنند.

بنابراین اگر تفکر مثبت جواب نمی‌دهد پس راه حل چیست؟ همان طور که دیدیم باورهای منفی ما تقریباً تمام افکار منفی ما را به وجود می‌آورند. یک باور در واقع همان چیزی است که ما احساس میکنیم واقعیت دارد. تا زمانی که ما احساس میکنیم: «من خیلی خوب نیستم. من از عهده کارهایم بر نمی‌آیم. من دوست داشتنی نیستم.» این جملات واقعاً در مورد ما صحیح است. و ما بر مبنای آنها زندگی میکنیم. این باورهای ما هستند که به ما می‌گویند چگونه احساس کنیم، چگونه زندگی کنیم و چگونه بفهمیم.تنها راه مؤثر برای از بین بردن افکار و باورهای منفی این است که باورهای زندگی خودمان را تغییر دهیم نه اینکه سعی کنیم بر افکار منفی سرپوش بگذاریم و یا وانمود کنیم افکار منفی از بین رفته اند.

چگونه باورهای منفی را از بین ببرید؟ منبع اولیه احتمالی یک باور زندگی خود را پیدا کنید. چه اتفاقی افتاد که به این باور رسیدید؟ برای مثال بیشتر والدین وقتی فرزندانشان مطابق میل آنها رفتار نمی‌کنند آنها را مورد سرزنش قرار می‌دهند و این کار باعث به وجود آمدن این باور می‌شود:«من خیلی خوب نیستم.» فرزندان به حضور والدین خود نیاز دارند.

با توجه به این نکته در صورتی که والدین این حضور را از فرزندان خود دریغ کنند باعث می‌‌شود این باور در آنها به وجود بیاید: «من مهم نیستم.»هنگامی که منبع یک باور مشخص شد متوجه میشوید که باور شما تفسیری از تجربیات شما است. بنابراین تفاسیر دیگری هم برای باور شما میتواند وجود داشته باشد. در اینجاست که متوجه میشوید باور شما تنها بخشی از واقعیت است و نه تمام واقعیت.برای مثال وقتی از سوی والدین خود برای انجام ندادن کاری سرزنش میشوید میتوان اینطور برداشت کرد که شما از عهده آن کار بر نمی‌آیید. همچنین می‌توان اینطور تفسیر کرد که پدر و مادر شما انتظارات غیرمنطقی از شما دارند. یا ممکن است پدرو مادر شما در مورد توانایی شما برای انجام کاری اشتباه کرده باشند. و یا ممکن است شما در انجام دادن کار به‌خصوصی توانایی نداشته باشید. مسلم است که نمی‌توان نتیجه گرفت شما برای کارهای دیگر هم توانایی ندارید. ممکن است شما به دلیل کم سن و سال بودن نتوانید کاری را انجام دهید و این به معنی این نیست که هرگز نمی‌توانید آن کار را انجام دهید.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha