سلامت نیوز: دنیای کودکی خلاصه میشود در بازی و هیاهوهای کودکی. حالا فرقی ندارد این هیاهو و بازی در کوچههای باریک با خانههای کاهگلی، زیر آسمان آبی باشد یا در بوستانهای کوچک و بزرگ شهرها. مهم برای آنان حسوحال کودکی است تا تجربه شود، فارغ از تمام اتفاقات تلخ و شیرین و اخبار ریز و درشت.
به گزارش سلامت نیوز، شهروند نوشت: اما در این میان گویی زور زلزله بر بهم زدن این دنیا میرسد؛ حادثهای که طبیعی نامیده میشود و آمدنش نتیجهای ندارد جز ویرانی و آوارها و رنجهایی که بر دلها میماند. رنجهایی که بار سنگینی بر روان بازماندگان میگذارد و تحمل آن بیتردید برای کودکان سختتر خواهد بود؛ کودکانی که روزهای زیادی است از هیاهو و دادوفریاد کودکیشان در ازگله و سرپلذهاب خبری نیست و تنها چشمانداز کودکانش خرابهها و آوارهای بهجا مانده از زلزله است؛کودکانی که آمارها تعدادی از آنها را در زمره کودکان تکسرپرست یا بیسرپرست قرار میدهند؛ کودکانی که خیلی زود کامشان با تلخی روزگار آشنا شده؛ تلخیای که از، از دست دادن یک یا تعدادی از اعضای خانواده میگوید و این کودکان را در بهتی عمیق فرو برده و نیاز است در همان گامهای نخست شناسایی شوند. واقعیت این است که زلزله یکی از مخربترین حوادث طبیعی است؛ پیشامدی ناگهانی و غیرقابل پیشبینی که بیشترین آسیب را به کودکان، زنان و سالمندان میزند و در این میان کودکان آسیبپذیرتر هستند و این حادثه طبیعی در بیشتر موارد آسیبهای روحی در آنها برجای میگذارد؛
آسیبهایی که گاها تا سالیانسال تأثیر خود را بر زندگی آنان میگذارد و به همین منظور توجه ویژه به آن را میطلبد. درواقع افرادی که در چشم برهم زدنی تمام دارایی خود را برباد رفته میبینند، نیازمند مشاوره هستند تا بتوانند با شرایط جدید سازگار شده و واقعیت را پذیرفته و آثار سوء را کمتر کنند و شاید برای همین بود که در زلزله اخیر در میان تمام افراد و تیمهایی که راهی منطقه حادثه میشدند، تیمهای مختلف سازمان بهزیستی نیز عازم منطقه شدند تا وضع کودکانی که بیسرپرست شده بودند را بررسی کنند، اگرچه تیمهای روانشناسی و مددکاری کودکانی که به هر نحوی در زلزله آسیب دیده بودند را مدنظر قرار دادند تا برحسب نیاز هریک خدماتی را ارایه دهند و برای همین بود که برخی از این کودکان که نیاز به نگهداری داشتند، به مراکز شبهخانواده یا سایر زیرمجموعههای نگهداری از کودکان بیسرپرست معرفی شدند و در این میان مهدهایکودک نیز برپا شدند تا به کمک این کودکان بیایند و کمی از آسیبهای روح و روان آنها کاسته شود؛ مراکزی که تنها به روزهای ابتدایی حادثه معطوف نمیشوند و خدمات خود را تا مدتها در منطقه ادامه میدهند؛ خدماتی در قالب برنامههای مناسب با شرایط بهوجود آمده.
سازمان بهزیستی یکی از سازمانهایی است که با وقوع اتفاقاتی همچون زلزله حضور پیدا کرده و حمایتهایی را از کودکان دارد، درحقیقت در این مواقع هیچکودکی به حال خود رها نمیشود و حتی کانکسهایی برای ادامه تحصیل برایشان در نظر گرفته میشود تا مدارس بازسازی شوند، چون این رویه میتواند به بهبود شرایط روحی آنان کمک کند، البته اجرای برنامههای تفریحی که در زلزله اخیر توسط جمعیت هلالاحمر برگزار شد نیز یکی از راهکارهاست تا درنهایت به واگذاری این کودکان به اقوام یا خانوادههای داوطلب اندیشیده شود آن هم با در نظر گرفتن این مسأله که کودک شرایط قرار گرفتن در خانوادهای را پیدا کند و با طی روند قانونی به خانواده داوطلب سپرده شود؛ روندی که به همین راحتیها و بهسرعت طی نمیشود و این اهمیت مسأله است که مانع سهلبودن آن میشود.
پیشینه داستان ادامهدار
شبها و روزهای زیادی از خرداد٦٩ میگذرد؛ از خاطره تلخ زلزله رودبار. زلزلهای به قدرت ٧,٣ریشتر که خرابیهای زیادی بهجا گذاشت و در این میان کودکان قشری بودند که شاید بیشترین آسیب را دیدند؛ کودکانی که آمارها گواه این بودند که ٢٦٠٠نفرشان والدینشان را از دست دادند، البته در تیرماه همان سال ١٣هزار خانواده چه از داخل و چه بیرون از مرزها برای نگهداری از این کودکان داوطلب شدند، اما در همان برهه قرار بر این شد این کودکان به بستگان درجه یک داده شوند؛ نخستین گام این بود که این کودکان از منطقه آسیبدیده دور شوند و همینطور نیز شد و این درحالی بود که خویشاوندان آنها از روستاها و شهرها در پی یافتن آنها بودند، اما با همه این اوصاف ٨ماه بعد واگذاری این کودکان اعلام شد، با همه اینها واگذاریها مدتی بیش دوام نیاورد و کودکان دوباره مهمان بهزیستی شدند. البته ماجرای کودکان آسیبدیده از زلزله به اینجا ختم نشد و بامداد دی ١٣٨٢ بود که بم به لرزه افتاد و خرابیهایی بهجا ماند؛ کشتهها و مجروحان آمارهایی را به خود اختصاص دادند و خرابیهای مادی نیز روی ماشینحسابها رفتند تا رقمی درشت را از آن خود کنند، اما بیشترین درد برای کودکانی بود که یکی از والدین خود را از دست داده بودند یا هر دو آنها را؛ کودکانی که یکشبه امیدها و دلگرمیهایشان را بربادرفته میدیدند.
خانوادههایی برای سرپرستی آنها داوطلب شدند و برخی از آنها به خویشاوندانشان واگذار شدند، البته ٩٠ کارشناس در قالب ١٦گروه آموزشدیده راهی بم شدند تا به کودکان آسیبدیده بپردازند، البته بهزیستی و انجیاوها نیز فعالیتهایی داشتند، اما بودند کودکانی که به دلیل آسیبهای روانی که دیده بودند، کار نگهداری را برای خانوادههای داوطلب و خویشاوندان سخت کردند تا آنها خواهان بازگشت این کودکان به بهزیستی باشند! البته دوباره این داستان در کرمانشاه تکرار شد؛ زمین به قدرت ٧.٣ریشتر لرزید، برخی روستاها را صددرصد تخریب کرد و به نقاط دیگر نیز آسیبهایی رساند و آمارها شروع کردند از خسارات مالی و معنوی گفتن و در این میان از ٢٧کودکی سخن به میان آمد که والد خود را از دست دادند، البته ١١ کودک هر دو والد خود را از دست دادهاند.
نگاه ١
تربیت در متن ارزشهای فرهنگی و آداب و رسوم مشابه خانواده
محمد ایرانمنش- جامعهشناس
کودکان، آسیبپذیرترین گروه انسانی در زمان وقوع و پس از حوادث و سوانح طبیعی و غیرطبیعی ازجمله زلزلهاند. آنان، هم دارای روحی لطیف و شكنندهاند و هم بهلحاظ جسمی توانایی بهمراتب كمتری نسبت به بزرگسالان در مقابله با حوادث دارند، از اینرو در علم مدیریت بحران امروز، توجه خاصی به وضعیت آنان در حوادث شده است. افزون بر مردم و سازمانهای متولی پرورش كودك، سازمانهای مسئول مدیریت بحران، وظیفه سنگینی در برابر كودكان آسیبدیده را بر دوش دارند. آنها باید تلاش كنند تا از پیامدهای ناگوار حادثه و آسیبهای احتمالی بر کودکان جلوگیری کنند. اما این تلاشها زمانی كه كودكانی در اثر حادثه بیسرپرست میشوند، بهمراتب فزونی مییابد.
محمد ایرانمنش، جامعهشناس در ادامه صحبتهایش میافزاید: تحقیقات نشان میدهد تمامی کسانی که از حوادثی چون زلزله یا سایر حوادث جان سالم به در بردهاند تا مدتهای طولانی پس از آن، واکنشهای گسترده و عمیق روانی از خود نشان میدهند. این حالات در برخی افراد كه عزیزان خود را از دست دادهاند، بسیار شدیدتر است و منجر به بروز بیماری روانی میشود که استرس پس از حادثه نامیده میشود. ایرانمنش معتقد است کودکانی که شاهد درگذشت اعضای خانواده بهویژه پدر و مادر خود بودهاند، آمادگی زیادی برای ابتلا به بیماریهای شدید روانی دارند. کودکانی که چنین وقایع ناگواری را تجربه کردهاند، نیازمند کمکهای فراوان از سوی متخصصان روانپزشکی و گروه امدادی حمایتهای روانی هستند. برای درمان این حالات، وجود متخصصان مجرب روانپزشک ضروری است، البته حساسیت افراد مختلف نسبت به ابتلا به این بیماری متفاوت است و به عواملی مثل سن، جنس، شدت و میزان مواجهه با حادثه، سابقه خانوادگی ابتلا به بیماری روانی و میزان حمایتهای اجتماعی پس از بحران از مصدومان بستگی دارد. پس از حوادث، زنان و کودکان بیش از مردان، آمادگی ابتلا به این حالات را دارند. آثار ناگوار این شرایط بر کودکان و نوجوانان بیسرپرست بسیار شدیدتر است.
طبق گفته سرپرست ستاد مدیریت بحران سازمان بهزیستی کشور، در زلزله کرمانشاه ۲۱ کودک و نوجوان، پدر و مادر خود را از دست دادهاند که از این تعداد تنها یک نفر برای سرپرستی به بهزیستی واگذار شده و بقیه در اختیار خویشان قرار گرفتهاند. اگرچه یافتههای تحقیقات انجامشده نشان میدهد کودکان بیسرپرست سپردهشده به مؤسسات، دچار اضطراب، افسردگی و گوشهگیری بالاتر ولی مشكلات جسمانی پایینتری بودهاند، البته تردیدی نیست كه اینگونه كودكان در هر مكان یا حالتی كه نگهداری شوند، نیاز به درمانهای روانی خاص دارند. این جامعهشناس بر این باور است که طبق نتایج این تحقیقات، فقدان خانواده، کودکان را از بسیاری از تجارب مفید و یادگیریهای سالم محروم میسازد. این خلأ معمولا به تغییراتی در رفتار کودکان نیز میانجامد و زمینه را برای بروز مسائلی روانی ازجمله افسردگی، گوشهگیری و اضطراب یا بروز اختلالات شدید روانی مساعد میسازد.
از اینرو حضور در محیط گرم و روابط عاطفی طبیعی خانواده، موجب پرورش افرادی با سلامت روان و شخصیت سالمتر میشود، اما فقدان حمایتهای عاطفی از جانب خانواده (هرچند اقوام)، به کجرویهای اجتماعی و مسائل روانشناختی و تزلزل سلامت روانی میانجامد. بهطور كلی، بنابر تجارب جهانی، تربیت کودکان بیسرپرست در مراکز بهزیستی به هیچ روی به اندازه تربیت در محیط خانواده هرچند خانواده اقوام باشد، نیست. همچنین توجه داشته باشیم كه آثار روانی منبعث از حادثه بزرگی مانند از دست دادن پدر و مادر به این سادگیها و در زمانی كوتاه رفع نمیشود، بلكه حداكثر ممكن است كاهش یابد. معمولا این ضایعه بزرگ روحی تا آخر عمر با فرد خواهد ماند! واقعیت این است که تردیدی نیست كودك چنانچه در متن ارزشهای فرهنگی و آداب و رسوم مشابه خانواده اصلیاش بزرگ شود، احساس بیگانگی بهمراتب كمتری كرده و دستخوش نابسانی روانی بهمراتب كمتری خواهد شد.
نگاه ٢
حمایتهای دنبالهدار
نیما گلیاری- عضو جمعیت هلالاحمر کرمانشاه
چند وقتی میشود که زلزله در نقاط مختلف کشور اتفاق میافتد و به تناسب قدرت خود خرابیهایی را نیز بهجا میگذارد؛ زلزله غرب کشور یکی از مواردی بود که در آن هم خسارات مالی به چشم میخورد، هم جانی و هم معنوی. خساراتی که تنها شاید بتوان بعد مالی آن را جبران کرد و در این میان خسارات معنوی بیشترین عمق را به جا میگذارند.
یكی از مهمترین پیامدهای زلزله، شرایط دشوار روحی و نیاز به مدیریت درست روانی پس از زلزله است. نیما گلیاری، عضو جمعیت هلالاحمر کرمانشاه در ادامه صحبتهایش به کودکانی که در زلزله بیسرپرست میشوند، اشاره کرده و میگوید: بیسرپرستشدن تعداد زیادی از كودكان را میتوان بهعنوان یكی از شاخههای خسارت معنوی در این حوادث به شمار آورد.
برای كودكان مظلومی كه در سالهای نخستین زندگی خویش سیر میكنند و روح لطیفشان متأثر از تلخی زلزله شده و متاسفانه والدین یا یكی از آنها را از دست دادهاند، فراموش كردن خاطرات ممكن نیست، اما با روشهای مختلف میتوان آلام روحشان را تسكین داد و از غم روزهایشان كاست!
گلیاری عنوان میکند: در این بین، ایفای نقش سازمانهای حمایتی به شیوهای مدیریت شده و بهموقع در تسكین این آلام نتیجهای بینظیر بهدنبال خواهد داشت. از آنجایی كه مهمترین سالهای زندگی برای شكلگیری شخصیت هر انسان، دوران كودكی و محیط زندگی آنان است و كوچكترین خلل روحی، موجب آسیبهای جدی در بزرگسالی است و به همین منظور نباید از محیط زندگی كودكان زلزلهزده غافل شد، برای همین شاید بهترین رویه این باشد که کودکان بیسرپرست به بازماندگان سپرده شوند و در كنار آن سازمانهای حمایتی همچون بهزیستی، در بازسازی روحیه و روانكاوی این كودكان را یاری كنند. این عضو جمعیت هلالاحمر کرمانشاه بر این باور است کودکانی که والدین خود را در حادثهای همچون زلزله از دست میدهند، از حساسیت بالایی برخوردارند و به همین منظور انتقالشان به محیط دیگر، آن هم محیطی كه هیچ شناختی از آن ندارند به یكباره روح لطیفشان را متزلزل میکند و آثار جبرانناپذیر خود را در سالهای بعد به نمایش میگذارد، به همین منظور شاید بهترین کار این باشد که این کودکان به خویشاوندانشان سپرده شوند، ولی همچنان از حمایتها و خدمات سازمانهای حمایتگر برخوردار باشند.
نگاه ٣
اولویت نخست؛ شرایط روحی کودکان
میلاد صمیمینعمتی- عضو جمعیت هلالاحمر
زمین لرزید و اخبار از آمدن زلزله گفتند. زلزلهای که ساختمانها را فروریخت و یکباره کیان خانوادهای از هم گسست. آوارها روی هم تلنبار شدند، همهجا تاریک شد؛ تاریکیای که از صدای گریه کودکی زیر آوار پر میشد؛ کودکانی که به مدد بچههای هلالاحمر نجات پیدا کردند. این دو سطر داستان زندگی آدمهای زیادی است که در جریان سوانح و حوادث مختلف تغییر مییابد؛ تغییری به اندازه یک عمر. میلاد صمیمینعمتی، عضو جمعیت هلالاحمر در ادامه صحبتهایش میافزاید: بیشک زندگی افرادی که تحتتأثیر مخاطرات طبیعی قرار میگیرند، آثاری کوتاهمدت و بلندمدت از خود به جا میگذارد؛ آثاری که گاهی میتوان آن را غیرطبیعی و وحشتناک نامید. آثار کوتاهمدت آن بیشتر روانی است، استرس، وحشت و ...، آثاری که در بلندمدت میتواند منجر به افسردگی فرد شود. اما نباید از یاد برد که وجود سازمانهایی همچون بهزیستی و جمعیت میتواند التیامبخش برخی از این آسیبها باشد آن هم در سایه خدماتی که این سازمانها ارایه میدهند. در مورد کودکانی که مخاطره زلزله را پشتسر میگذارند نیز عملکردهای مختلفی است که باید صورت بگیرند.
صمیمینعمتی دراینباره میگوید: برخی از این کودکان دوستان یا آشنایان خود را از دست میدهند که باید خدماتی را دریافت کنند، اما هستند کودکانی که پدر یا مادر و شاید هر دو آنها را در اثر زلزله از دست میدهند که مشاورهها و خدمات متفاوتی را باید دریافت کنند. برای این کودکان در کنار خدمات و مشاورهها باید به فکر چارهاندیشیهای بلندمدت بود. چارهاندیشی در مورد آینده آنها اینکه باید در سایه بهزیستی به زندگی خود ادامه بدهند یا خانوادههایی که داوطلب قیمومیت آنها هستند، باید این مسئولیت را به عهده بگیرند، البته در چنین شرایطی پیش میآید که خویشاوندان نیز داوطلب این مسئولیت میشوند. این عضو جمعیت هلالاحمر بر این باور است که چنین چارهاندیشی باید با برنامه صورت بگیرد تا بهترین شرایط برای کودک مهیا شود؛ آمادگی روحی کودکان در چنین شرایطی در اولویت است، چون نباید از این مسأله غافل بود که انتخاب هریک از این موارد اتفاقات متعددی را به خود خواهد دید.
این است که در جریان سوانح عدهای سرپرستی کودکان را بهعهده میگیرند، بیشک سالهای اولیه کودکی یعنی از تولد تا ٦سالگی مهمترین دوران شکلگیری شخصیت است.
در کشور ما با توجه به اینکه اشخاص از کودکان بیسرپرست بهطور مستقیم یا غیرمستقیم نگهداری میکنند، معمولا زوجهایی که صاحب فرزند نمیشوند، کودکی را بهعنوان فرزندخوانده قبول میکنند، درخواست میدهند و بعد از طی مراحل قانونی انجام میشود، بیشک سلامت روحی و روانی کودک در سلامت روحی و روانی خانواده تأثیر دارد. کودکان شناساییشده باید در مرحله نخست توسط بهزیستی پذیرش شوند، خدمات روانی و مشاورهای انجام شود و پس از اقدامات لازمه، همانند سایر کودکان ساکن در شیرخوارگاه و مراکز شبهخانواده چنانچه شرایط واگذاری به خانوادههای متقاضی را داشته باشند، با طی روند قانونی «فرزندخواندگی» یا «امین موقت» اقدامات لازم برای آنها صورت پذیرد، با این روند اثرات روانی سانحه درمان شده و آنها با خانوادهای با سلامت روانی در جامعه به حیات خود ادامه میدهند.
تجربه دیگران
قربانیان کوچک
جنگ، خشونت، خشکسالی، بیماریهای واگیر، قحطی و... عواملی هستند که بهانهای میشوند تا به موجب آن روزانه تقریبا ١٠هزار کودک والدین خود را از دست بدهند. البته جنگ و بلایای طبیعی نیز از عواملی هستند که دلیلی میشوند تا بیش از ١٤٠میلیون کودک دنیا مجبور شوند زندگی خود را بهعنوان یتیم و بیسرپرست ادامه بدهند و همه اینها از این مسأله حکایت میکنند که سالانه نزدیک به ٣,٥میلیون کودک بیسرپرست میشوند و در این میان بیشتر این کودکان در افغانستان، عراق و سوریه زندگی میکنند و شرایط حاکم بر این کشورها سبب شده برخی از این کودکان یا جان خود را از دست بدهند یا بیسرپرست به فکر چارهجویی برای زندگیشان باشند؛ گزارش سازمان بهداشت جهانی از این حکایت میکند که تقریبا ١٦هزار کودک زیر ٥سال جان خود را از دست میدهند، اگرچه آمارهای یونیسف تاکید دارند که ٥.٩میلیون کودک زیر ٥سال بر اثر جنگ، بیماری، سوءتغذیه و کمبود دارو در سال ٢٠١٥ جان خود را از دست دادهاند. اگرچه سال ٢٠١٦ به نام کودکان سوریه ثبت شد آن هم بهعنوان مرگبارترین سال.
یکی از مسائل دیگر مربوط به کودکان این است که ٢میلیون و ٧٠٠هزار کودک در سراسر جهان در پرورشگاهها زندگی میکنند؛ کودکانی که حدود ٦٦٤هزار نفر آنها مربوط به اروپای مرکزی، اروپای شرقی و آسیای مرکزی هستند. شرایط حاکم بر سوریه سبب شده کودکان ناخواسته تحتتاثیر شرایط، مسیر جدیدی را در زندگی خود انتخاب کنند؛ کودکانی که برای فرار از شرایط مجبور شدهاند تنها یا به همراه مادران خود راهی سایر کشورها شوند؛ کودکانی که آمارها تعداد آنها را ٥.٥میلیون عنوان میکنند. در میان کشورهای خاورمیانه افغانستان بیشترین جمعیت کودکان بیسرپرست را به خود اختصاص داده است؛ برابر با ٤میلیون کودک که طبق برخی برآوردها بیشترین میزان یتیم در کل جهان است! البته عراق نیز از وضعیت بهتری برخوردار نیست، چون حمله آمریکا در سال ٢٠٠١ سبب شد تنها در پایتخت این کشور کودکان بیسرپرست مرز یکمیلیون را رد کند. عراق در مجموع ٥میلیون یتیم را در میان جمعیت خود شاهد است که آینده آنها میتواند تأثیر مستقیمی بر جامعه عراق داشته باشد. فلسطین نیز از آن کشورهایی است که سیاستورزیها سبب شده تنشهایی را به خود ببیند؛ تنشهایی که یکی از نتایج آن بیسرپرستشدن تعداد بالایی از کودکان است.
سرنوشت تلخ
طی سالهای ٢٠١٥ تا ٢٠١٦ حدود٢٠٠هزار کودک بیسرپرست برای پناهندگی در ٨٠کشور سراسر دنیا درخواست دادهاند؛ تعدادی که از سال٢٠١٠ تقریبا ٥برابر شده است؛ کودکانی که بیشترین آنها به دلیل جنگ در کشورشان پناهندگی را راه گریز خود دیدهاند. جنگ یکی از دلایلی است که سبب میشود برخی به فکر مهاجرت بیفتند و در این میان بیشترین آسیب متوجه زنان و کودکان است؛ کودکانی که به دلیل درگیریهای اخیر بیسرپرست شده و برای حفظ جان خود به سایر کشورها پناه بردهاند، اما مسأله تلخ ماجرا اینجاست که آمارها از گمشدن حدود ١٠هزار کودک پناهجوی بیسرپرست میگویند؛ کودکانی که این بیم وجود دارد به دست باندهای تبهکاری سازمانیافته بیفتند یا مورد آزار و اذیت جسمی و جنسی قرار بگیرند. اهمیت این مسأله تا جایی است که یکی از گزارشهای روزنامه گاردین نیز به آن اختصاص یافت با این مضمون که ٥هزار کودک پناهجوی بیسرپرست در ایتالیا ناپدید شده و حدود هزار کودکی که به سوئد رسیدهاند، ثبتنام نشدهاند.
نظر شما