سلامت نیوز:چندی پیش گزارشی از یك قتل در روزنامهها منتشر شد.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه شهروند ،در این گزارش آمده است: «مردی که بهخاطر مزاحمت پسر جوان و پیشنهاد ازدواج وی به مدیر یکی از شرکتهای تبلیغاتی دست به جنایت زده بود، توسط پلیس دستگیر شد..
مدیر شرکت که خانم جوانی است و بهعنوان معاونت در قتل بازداشت شده است توضیح داد که مقتول کارمند من بود، به من پیشنهاد ازدواج داد وقتی پیشنهاد ازدواجش را شنیدم، او را از شرکت اخراج کردم ولی او همچنان برای من ایجاد مزاحمت میکرد. روز حادثه درحالیکه یکی از مشتریانم (قاتل) که از موضوع مطلع بوده قصد آمدن به شرکت را داشت، در تماس تلفنی به او گفتم که در پمپبنزین محل کار خود هستم و مقتول نیز از صبح همان روز مرا تحت تعقیب قرار داده است وی به سرعت به محل آمد و اما به هیچ عنوان قاتل را به تصادف عمدی و کشتن مقتول تحریک نکردم.
قاتل نیز توضیح میدهد که پس از تماس مدیر شرکت خود را به محل رساندم و مقتول را زمانی که داشت با خانم مدیر صحبت میکرد زیر گرفتم و قصد فرار داشتم که ٢٠٠ متر جلوتر لاستیک جلوی ماشینم ترکید و به ناچار متوقف شدم و مردم نیز مرا بازداشت کردند.»
وقتی كه به موضوع نگاه میكنیم، سراسر ماجرا تأسفآور است. بهطور قطع و یقین خانمی كه درگیر ماجرا شده فرد موفقی در كار خود بوده است و طبیعی است كه چنین كسی هیچگاه درصدد كشتن یك فرد دیگر نخواهد بود. قاتل نیز به دلیل آیندهنگری كه در رابطه با این خانم داشته است، نمیباید در مقام قتل جوان مزاحم برآید.
دور از انتظار نیست كه آنان نسبت به تبعات فاجعهبار چنین اقداماتی آگاه باشند. ولی چرا این حادثه رخ داده است؟ در پاسخ میتوان به دو نكته اشاره كرد؛ اول ذهنیت مقتول كه گمان میكند اگر از دختری خوشش آمد، باید به هر طریقی او نیز پاسخ مثبت دهد، در غیر این صورت برای خودش حق ایجاد مزاحمت قائل است. ولی عامل دوم مهمتر است، شاید عامل دوم در شكلگیری عامل اول نیز موثر است.
او گمان میكند كه میتواند برای این خانم مزاحمت ایجاد كند، بدون آنكه با مانعی جدی مواجه شود. جالب اینکه آن دختر هم چنین عقیدهای داشته است و هیچ راهحل قانونی و رسمی برای خلاصشدن از مزاحمتهای این جوان نمیبیند.
به همین دلیل، بهجای آنكه با پلیس یا سایر مراجع رسمی تماس بگیرد و دچار مشكلات رسیدگیهای رسمی و قانونی شود، با یكی دیگر از دوستانش تماس میگیرد و به راهحل شخصی پناه میبرد. نتیجه نیز روشن است؛ بسیاری از این راهحلها نیز فاجعهبار است.
افراد برای خلاص شدن از یك مشكل، راهی را انتخاب میكنند كه دچار مشكل بزرگتر میشوند و به قول معروف از چاله درمیآیند به چاه میافتند.
اینكه گفته میشود، نزاع در كشور زیاد و یا درحال افزایش است، صرفاً به دلیل پایین بودن آستانه تحمل شهروندان نیست. خب، اگر آستانه تحمل آنان بالا برود، چه میشود؟ آیا با یکدیگر نزاع نمیكنند؟
چه بسا ممكن است كه یك طرف نزاع از این بالا بودن آستانه تحمل سوءاستفاده كند. مسأله فقط آستانه تحمل نیست. مسأله اصلی فقدان و یا ناكارآمدی شیوههای غیرشخصی حل اختلاف است.
در جامعه ما استفاده از شیوههای غیرشخصی حلاختلاف یا گران تمام میشوند كه مراجعه به آنها به صرفه نیست، یا زمان طولانی لازم دارد یا اصولاً قادر به احقاق حق نیست، زیرا سازوكار آن به نسبت پیچیده است.
به همین دلیل مردم یكی از دو راه را ترجیح میدهند؛ یا اقدام به حل اختلاف بهصورت شخصی میكنند كه در بسیاری از موارد این راهحلها بحرانساز میشود و حتی ممكن است به درگیری و قتل هم منجر شود.
البته در برخی از موارد هم جواب میدهد. مثل شرخری كه برخی افراد ترجیح میدهند چكهایی را كه برگشت خورده بهجای پیگیری حقوقی به شرخرها بفروشند و این افراد از طریق شیوههای شخصی صادركننده چك را مجبور میكنند كه پول را بپردازند. راه دیگر این است كه از خیر احقاق حق بگذرند و عطای آن را به لقایش ببخشند.
چنین رفتاری از یك سو موجب بیاعتمادی و یأس در فرد متضرر میشود و از سوی دیگر، طرف مقابل را نسبت به تضییع حقهای مشابه جریتر میكند و آنان را به این نتیجه میرساند كه میتوانند زور بگویند و حق مردم را بخورند، بدون اینكه با مشكل و عواقب خاصی مواجه شوند و این یعنی افتادن در دور باطل افزایش جرم.
ملاحظه میشود كه فقدان یا ناكارآمدی شیوههای رسمی حلاختلاف یا ناآگاهی مردم نسبت به وجود آنها، چه عوارض خطرناكی برای جامعه دارد.
اگر مطالعهای صورت گیرد كه چه میزان از مشكلات جامعه ما ناشی از این مسأله است، قطعاً تنظیم برنامه مفصلی برای رفع این مشكل در دستوركار قرار
خواهد گرفت.
نظر شما