چنانكه در استان تهران نسبت زنان زندانی متهم به همسركشی 21 درصد در برابر 18 درصد مرد است. در استان خوزستان این آمار به 9 درصد زن و 5 درصد مرد میرسد و زندان گلستان نیز در مقابل 6 درصد زن همسر كش، فقط 2 درصد مرد همسر كش دارد(1)
تا همین چند سال پیش همسر كشی جرمی مردانه بود و زنان فقط، قربانیان این خشونت خانوادگی بودند. اما بر اساس آخرین بررسیها، علاوه بر اینكه همسر كشی در صدر جنایات خانوادگی قرار گرفته است، درصد قابل توجهی از متهمان، زنانی هستند كه مبادرت به قتل شوهرانشان كردهاند.
طبق نتایج «بررسی همسركشی در ۱۵ استان كشور»، 66 درصد زنانی كه مرتكب قتل همسرشان شدهاند و در این امر مشاركت یا معاونت داشتند، اظهار كردهاند در دوران زندگی مشترك بارها مشاجره و قهر و آشتی داشتهاند. و 58 درصد زنان با وجود اینكه قصد متاركه داشتند،به دلایلی از جمله مخالفت شوهر، والدین، وجود فرزندان و نیاز مالی، زندگی را تحمل كرده و در نهایت صبر و تحمل شان به سر آمده و چاره ای جز كشتن و از بین بردن همسر خود نیافته اند. (2)
به گفته دكتر محمدعلی نجفی توانا، جرمشناس: «معمولا زنانی همسرانشان را به قتل میرسانند كه با آنان احساس خوشبختی و رضایت نمیكنند و در تداوم یك نارضایتی مزمن دست به این اقدام میزنند. »
وی با اشاره به نارضایتی كه خود معلول عوامل مختلف است ، میگوید:«نخستین عامل، خشونت مرد علیه همسرش است. زنی كه خود را قربانی خشونت مدام همسر میبیند و پس از گذشت چند سال همسرش رویه خود را عوض نمیكند به تدریج او را به عنوان فردی ظالم و شكنجهگر تلقی كرده و آرزوی مرگش را میكند.
در چنین شرایطی وجود شرط اضافی مانند آشنایی با مرد دیگری كه شنونده خوبی برای صحبتهای زن است و با او به مهربانی رفتار میكند میتواند زمینه قتل همسر را فراهم كند. زن پس از مدتی به شخص سوم وابسته شده و حاضر است هر اقدامی را برای رسیدن به او انجام دهد و در مواردی كه مرد حاضر به طلاق همسرش نمیشود، زن با همدستی شخص سوم نقشه قتل شوهر را طراحی كرده و با قتل شوهر سعی میكند این سد را از میان راه بردارد، پس در بسیاری از موارد قتل شوهر خشونتی در پاسخ به خشونت همسر است. »
دادههای آماری تحقیق در 15 استان كشور نیز تحلیل دكتر توانا را تایید میكنند، بر اساس این آمار در حالی كه مردان در 100 درصد موارد شخصا مرتكب قتل شده اند،زنان بهندرت خود مرتكب قتل شده و بیشتر تحت تاثیر وسوسه های خود، «شخص ثالث»را كه اغلب از جنس مردان هستند به ارتكاب جنایت تشویق و هدایت می كنند به گونهای كه 33 درصد زنان مباشرت در قتل همسر خود داشته اند، 22 درصد آنها مشاركت و 28درصد آنها هم معاونت داشته اند.
با اینكه كمك گرفتن از یك مرد دیگر برای به قتل رساندن شوهر، این فرضیه را كه بیشتر زنان شوهركش، زنان خائنی هستند كه میخواهند همسرانشان را از سر راه بردارند تقویت می كند، «منصور یاورزاده» وكیل دادگستری معتقد است: «این مساله عمومیت ندارد، چون در برخی موارد هم زنانی كه اقدام به قتل شوهران خود میكنند بدلیل اینكه ضعف فیزیكی از فردی كمك میگیرد كه این فرد میتواند برادر ، پدر و در برخی موارد هم مرد غریبهای باشد و لی در هر حال قتل مردان به دست زنان ، معمولا به دلیل خیانت شوهران صورت میگیرد.» (3)
بر اساس پژوهشی كه در 15 استان كشورانجام شده، نیز «خیانت مرد» عامل ٦٧ درصد شوهركشیها بوده است، چنانكه به گفته دكتر توانا:« ازدواج دائم یا موقت همسر برای برخی از زنان غیرقابل تصور است. این دسته از افراد شوهر را انحصارا برای خود میخواهند و علاقه ندارند زندگی و عشق خود را با زن دیگری تقسیم كنند. بنابراین بعد از اقدام شوهر در ازدواج دائم یا موقت چهره دوست داشتنی شوهر برای زن تبدیل به یك چهره خیانتكار و بی وفا میشود. در این وضعیت زن برای انتقام از شوهر خود در جست و جو یافتن مرد دیگری بر میآید كه در وضعیت بحرانی، زن از این فرد برای قتل همسرش كمك و همكاری میگیرد.»
با این حال نمیتوان تاثیر وجود روابط نامشروع زن با یك مرد دیگر را در برخی از شوهركشیها نادیده گرفت ، همانطور كه خیانت مرد یكی از انگیزه های شوهر كشی است، فساد اخلاقی زن و تمایل به از سر راه برداشتن شوهر هم همواره به عنوان یكی از انگیزه های اینگونه قتلها مطرح بوده است.
این موضوع وقتی پررنگ میشود كه بدانیم بر اساس ماده 83 قانون مجازات اسلامی، مجازات زنای محصن یا محصنه (مرد یا زنی كه ازدواج كرده باشد.) سنگسار است. البته مردان حتی در صورت تاهل با بیان اینكه «صیغه عقد موقت را ادا كرده بودم.» می توانند به راحتی از زیر بار این مجازات فرار كنند ولی زنانی كه روابط خارج از ازدواج داشته اند، از سویی در معرض این مجازات شدید قرار دارند و از سوی دیگر هم گرفتن طلاق به سختی ممكن است و از این رو برای خلاصی از این موقعیت بغرنج برای قتل شوهر نقشه میكشند.
با همه اینها اولین سوالی كه در رابطه با زنان شوهركش مطرح میشود این است كه : چرا طلاق نگرفتند؟و یا حداقل برای مدتی خانه را ترك نكرده و به صورت مستقل زندگی نكردند؟ پاسخ به این سوال البته چندان دشوار نیست: بر اساس قوانین ایران طلاق جزو اختیارات مرد است و در صورتیكه زن متقاضی جدایی باشد، باید روند طولانی وطاقت فرسایه چندسالهای را طی كند و در نهایت با بخشیدن تمامی حقوق مادی و از دست دادن فرزندانش به زندگی مشترك پایان دهد. در بسیاری از مواقع نیز این روند به قدری طولانی میشود و گاه چند باره و جند باره تكرار میشود كه جدایی و طلاق به یك رویای دستنیافتنی تبدیل میشود. و از آنجا كه بر پایه پژوهشها چهار پنجم زنان شوهر كش خانه دار بوده و از استقلال مالی برخوردار نبودهاند، فرضیه زندگی مستقل و جداگانه نیز به خودی خود منتفی است.
اگر این موضوع را در كنار آمار بالای خشونت علیه زنان قرار دهیم و به خاطر داشته باشیم بر اساس تحقیقی كه در اسفند ماه سال گذشته در شهر تهران انجام شد:
٩/٨٧ درصد زنان از همسر آزاری روانی و ٩/٤٧ درصد از همسرآزاری جسمی رنج میبرند.(4)
و این آمار در بسیاری از شهرها و مناطق دورافتاده بیشتر نیز است و ازدواجهای اجباری و نبود حمایتهای خانوادگی و قانونی از زن در معرض خشونت را نیز به آن اضافه كنیم، درك دلائل این زنان برای قتل شوهرانشان به عنوان تنها راه ممكن آسانتر میشود.
این در حالی است كه با وجود عمومیت داشتن خشونت علیه زنان و یكسان بودن پروسه طاقتفرسای طلاق برای همه زنان، این نوع واكنش بنا به پژوهشهای كشوری «شهلا معظمی» و «محمد آشوری» بیشتر در بین زنان كم سواد و بیسواد رواج دارد و اینگونه قتلها بیشتر در طبقاتی از اجتماع صورت گرفته كه اعتقادی به خانواده مدنی و گفت و گوی مسالت آمیز برای حل مشكلات نداشتهاند.
دكتر حسن شمس اسفندآبادی، عضو هیات علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی در اعلام نتایج تحقیقی كه به منظور بررسی میزان شیوع همسر آزاری روانی و جسمی و عوامل مؤثر بر آن در زنان متاهل شهر تهران انجام شده، میگوید: «همسر آزاری در مردانی كه زنان آنها دارای تحصیلات لیسانس و بالاتر هستند، به طور معنیداری كمتر از میزان همسر آزاری در مردانی است كه زنان آنها دارای تحصیلات پایینتر است و از سوی دیگر، میزان همسرآزاری در مردان بیسواد و یا دارای تحصیلات پایینتر از دیپلم به طور معنیداری بالاتر از مردانی است كه دارای تحصیلات بالاتر هستند.» و این بدان معنا است كه به طور كلی اعمال خشونت وپذیرش خشونت در میان افراد تحصیلكرده كمتر است. (5)
دكترفدایی، روانپزشك نیز حل مسائل و مشكلات خانوادگی به صورت سازنده از طریق بزرگان فامیل، مراجعه به مشاوران مجرب و در صورت وجود اختلالات روانی مراجعه به روانپزشك را از مهمترین عوامل كاهش آمار پدیده همسر كشی میداند و از آنجا كه به اعتقاد دكتر آشوری:«چگونگی ایجاد رابطه عاطفی، شوهرداری، فرزندداری و رابطه جنسی آموختنی است و با توجه به اینكه فرهنگ سنتی ما برخی از این آموزهها به زن و شوهر منتقل نمیشود. باید در قالب خدماتی مشاورهای این موارد را به زوجهای جوان آموخت و آستانه تحمل آنها را افزایش داد. » شاید یك دلیل مهار خشونت در خانوادههای تحصیلكرده مراجعه آنان به مشاور و روانپزشك و آموزش راههای مقابله با بحران در برههای تنشزا باشد.
نتایج كارگاه «بررسی خشونت علیه زنان» كه در زمستان سال گذشته از سوی انستیتو روانپزشكی تهران وابسته به دانشگاه علوم پزشكی ایران و با همكاری وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكی برگزار شد نیز تاكیدی بر این دیدگاه است.
دكتر«شهربانو قهاری» ، روانشناس بالینی در این كارگاه اعلام كرد كه : «نیمی از زنان تحت خشونت جسمی و جنسی همسران مهارت «حل مساله» ندارند و پژوهشهای آماری حاكیست، 40 تا 50 درصد زنان ایرانی به دلیل نداشتن مهارتهای لازم در زندگی و ناتوانی در حل مسائل و مشكلات اجتماعی، مورد بد رفتاری جسمی، جنسی و عاطفی از جانب همسران خود قرار میگیرند.» (6)
این امر نه تنها زنان را در معرض خشونت قرار داده وآستانه تحمل و بردباریشان را كاهش میدهد، بلكه بروز واكنشهای خشونت آمیز از سوی آنها را نیز تقویت میكند.
نداشتن مهارتهای حل مسالمت آمیز مساله البته اختصاص به زنان ندارد و بررسی وضعیت زندگی خانواده های درگیر در جرم «همسركشی» نشان می دهد در مورد مردان مشكلات عاطفی در زندگی پدری، تربیت غلط خانوادگی، وجود سلطه پدر و حاكمیت پدرسالاری در خانواده، سكوت و تسلیم مادر در برابرزورگویی های پدر، تبعیض جنسی بین فرزندان دختر وپسر در خانواده غالباً پسران خانواده را دچار اضطراب، بدبینی، وسواس و بحران های عاطفی عمیق می كند كه این عوامل تأثیرات زیادی در زندگی بعدی و طرز رفتار، گفتار و تفكر آنها ایجاد كرده و موجب استفاده از روشهای خشونت امیز برای حل مشكلات میشود.
در زنان نیز ، ازدواج های زودهنگام و محرومیت آنان از تحصیل دانش و آموختن حرفه و هنر، تربیت در خانواده پدرسالار و ریاست بی چون و چرای مرد به عنوان پدر یا همسر در خانواده، توان برابری زنان با مردان را سلب كرده و به دلیل بیسوادی و ناآگاهی و وابستگی اقتصادی به همسر، زمینه بزه دیدگی، خشونت پذیری و اطاعت بی چون و چرا از او فراهم می شود و وقتی كه خشونت به حدی برسد كه زنان از سویی توان تحمل آن را نداشته باشند و از سوی دیگر با یافتن یك همدست قدرت مقابله به مثل با آن را در خود ببینند به همان روشهای خشونت آمیز كه از كودكی با آن مواجه بوده متوسل شده و دست به قتل همسرانشان میزنند.
شهلا معظمی، استاد حقوق دانشگاه تهران و استادیار مؤسسه جزایی و جرم شناسی اما علاوه بر تحصیلات، سطح آگاهیهای افراد را در كاهش همسركشی موثر می داند و میگوید: «در میان حدود 60 نفر متهم به همسركشی كه با آنها گفتوگو كردیم تنها یك معلم، یك دانشجوی حقوق و چند نفر دیپلمه وجود داشت و در تمام این پژوهشها نتیجه به دست آمده حاكی از آن بود كه جهل و بیسوادی و نبود فرهنگ لازم باعث اینگونه اتفاقات شده و این مجرمان غالباً دارای یك نوع عقبماندگی ذهنی و یا توسعهنیافتگی همراه با ناآگاهی نسبت به مسائل زندگی بودند.»
با این حال اما زنانی كه آموختهاند به جای توسل به خشونت، به صورت عاقلانه و منطقی مشكلات را رفع كنند و در صورت نبودن چاره به قانون متوسل شوند نیز گاه در مقابل نابرابری ساختار جامعه و قوانین و سنت
هایی كه زن را در تنگنا قرار داده و در برابر خشونت از او حمایت نمیكنند، احساس بیپناهی كرده و تنها راه ممكن را در از بین بردن همسر خشونتگر میبینند واز همین رو است كه دكتر شهلا معظمی با توجه بر نتیجه به دست آمده از پژوهشهایش تصریح میكند: «اصلاح قانون خانواده میتواند تأثیر بسیار مهمی در جلوگیری از بزه و جرم و در نهایت اینگونه قتلها داشته باشد.»
او اضافه میكند: «این امر به ویژه از سوی زنان بیشتر مطرح میشد چون زندگی - آن هم از نوع ناخواسته - برای آنها بسیار مشكل و در بیشتر موارد دردسرساز بود.»
بسیاری از حقوق دانان هم با تاكید بر تغییر قانون طلاق، معتقدند اگر همانطور كه برای مرد حق طلاق راحت در نظر گرفته شده است برای زن نیز این حق در نظر گرفته شود، این موضوع میتواند یكی از راهكارهایی باشد كه زنان با استفاده از آن از قتل خودداری كنند.
پایین بودن آمار همسركشی در استانهای سیستان و بلوچستان،كردستان و هرمزگان نیز نشانگر این موضوع است كه در استانهایی كه امكان طلاق راحت تر وجود دارد و زنان می توانند تقاضای طلاق كنند میزان همسر كشی كمتر بوده است . هرچند در استانهایی مانند سیستان و بلوچستان شاید علت دیگر پایین بودن سطح همسركشی، فرهنگ مردسالار حاكم برآنها بوده كه مردان، حاكم بر سرنوشت زنان هستند و این نوعی درماندگی و اطاعت مطلق زن از مرد را به دنبال دارد و می تواند سدی در مقابل خشونت از هر دو طرف تلقی شود و در برخی استانهای جنوبی و غربی نیز زنان با خودكشی و خودسوزی به محدودیتها و خشونتهایی كه بر علیه آنها اعمال میشود،واكنش میدهند و لبه تیغ خشونت را به طرف خودشان نشانه میروند.
این واكنش زنان در برابر خشونتها، نابرابریها، ازدواجهای اجباری و خیانت مرد، با این كه به هیچ وجه قابل دفاع و توجیه نیست اما به گفته عبدالصمد خرمشاهی كه وكالت بسیاری از این زنان را بر عهده داشته، طغیانی است در برابر همه فشارهایی كه به آنها اعمال میشود.
طغیانی كه گاه زن را در معرض خودسوزی و خودكشی قرار میدهد و گاه منجر به قتل همسری میشود كه ادامه زندگی با او برایش ممكن نیست و در هردو صورت این زن است كه پس از به پایان رسیدن استانه تحمل و اعمال واكنش خشونت آمیز باید تاوان این طغیان را بدهد. تاوانی كه گاه جان زن را میگیرد و گاه سالها او را مهمان سلول های تنگ و تاریك زندان میكند.
(1)دكتر شهلا معظمی، «همسر كشی»مجموعه مقالات آسیبهای اجتماعی ایران، انجمن جامعه شناسان ایران، تهران، نشر آگه، 1383
(2)روزنامه ایران،18 بهمن 1381، نتایج طرح «بررسی همسركشی در ۱۵ استان كشور»
(3) روزنامه هموطن سلام ،قتلهای خانوادگی ؛ حذف همخانه
(4) خبرگزاری ایسنا، 25 بهمن 84
(5) خبرگزاری ایسنا، 25 بهمن 84
(6) خبرگزاری ایسنا، 9 بهمن ۱۳۸۴
نظر شما