به گزارش سلامت نیوز به نقل از بهار ؛ از این رو بررسی مسائل زنان به دور از افراط و تفریط نیاز به رشتهای به نام مطالعات زنان را بیشتر از پیش کرده است. در جوامع امروز یکی از مسائل مهم مورد مطالعه در حوزه زنان بحث خشونت علیه آنها است، برای بررسی ابعاد این خشونت به سراغ دکتر محمدتقی کرمی عضو هیات علمی گروه مطالعات زنان دانشگاه علامه طباطبایی رفته و به بررسی ابعاد مختلف خشونت در جامعه ایران پرداختیم.
به عنوان استاد رشته مطالعات زنان با توجه به اینکه علم امروز به سمت تخصصی شدن پیش میرود ضرورت رشته مطالعات زنان بهویژه مطالعات زنان محض را در جامعه چه میدانید؟
یک منظر برای رشته مطالعات زنان مطالعه زمینهای است یعنی گاهی در یک جامعه به هر دلیلی یک زمینه اجتماعی اهمیت پیدا میکند که ما درباره آن مطالعه کنیم. یعنی یک زمینه اجتماعی آن را مهم کرده حالا این زمینه اجتماعی هر چیزی میتواند باشد. در واقع همین منظر باعث شده که این رشته ایجاد شود. بالا رفتن جمعیت جوان در یک کشور باعث میشود که مسائل جوانان مطرحتر شود و بعد ما رشته مطالعات جوانان داشته باشیم یا تحولات در حوزه مسائل زنان در یک کشور یا یک دوره یا در سطح بینالمللی باعث میشود که ما به مسئله مطالعات زنان بپردازیم. این منظری است که به نظر میرسد قابل دفاع است. در مطالعات زنان من از این منظر دفاع کرده و به منظرهای دیگر که ضرورتهای گفتمانی است، نمیپردازم.
با توجه به ضرورتی که برای رشته مطالعات زنان عنوان کردید که در تمام دنیا قابل بحث است، ما در ایران درباره این مقوله دستهبندیهای متفاوتی داریم که برخی از آنها دارای گرایشهای ایدئولوژیک نیز هستند؛ چه لزومی برای این دستهبندیها وجود دارد؟
به لحاظ تاریخی انگیزههای ایدئولوژیک در به وجود آمدن رشته مطالعات زنان در ایران نقش داشته است؛ یعنی زمانی افراد خاصی با هدف بیان آموزههای اسلام درباره زنان آمدند رشته مطالعات زنان ایجاد کردند. شما اگر حرفهای اولیهای را که درباره رشته مطالعات زنان در ایران مطرح شد ببینید، روی این موضوع تاکید میکند که اسلام حرفهایی درباره زنان دارد که زمین مانده و باید رشتهای ایجاد کرده و اینها را تدریس کنیم. اتفاقا گرایشهای اولیه رشته مطالعات زنان این را تایید میکند ما یک گرایش داشتیم به نام زن در تاریخ که بیشترین سرفصلها هم مربوط میشد به زن در تاریخ اسلام که این گرایش نه هیچ وقت دانشجو گرفت و نه در واقع توانست به خودش یک هویت مستقل بدهد. علتش هم این بود که در واقع بدون در نظر گرفتن واقعیتهای جامعه در اقبال به رشته مطالعات زنان این گرایش را سروسامان داده بودند. گرایش ایدئولوژیک در ایجاد این رشته نقش داشته و البته بعدها توجه به این رشته از منظر نفی ایدئولوژیک شد. یعنی کسانی فکر میکردند از پتانسیلهای این رشته استفاده کرده و با هدف ایدئولوژیزدایی آمدند. میتوان گفت هر دو طرف این بحثی که شما میکنید در رشته مطالعات زنان وجود داشته است.
درباره این مطالعات زمینهای که مطرح کردید بیشتر چه موضوعاتی باعث شد که زمینه ایجاد این رشته ایجاد شود؟
یکی از زمینهها تحولات عینی زندگی زنان بود، مثل ورود زنان به دانشگاه یا مشارکت سیاسی زنان. البته در عرصههای پایین مشارکت سیاسی نه مناسبات بالا؛ بالاخره اینکه زنان حضور فعال داشتند. یک مقدار هم مطالبات بیرونی به طور مثال مجامع بینالمللی از ایران میخواستند که در بحث حقوق زنان خودش را با بعضی از استانداردهای بینالمللی همراه کند و جمهوری اسلامی که مقاومت میکرد محدودیتهایی در مجامع بینالمللی داشت. این قبیل تنشها مسئله زنان را مطرح کرده بود و هم این زمینهای شده بود که در واقع خوب است که ما برای اقناع خارجی و هم اقناع داخلی در واقع رشته مطالعات زنان را داشته باشیم و البته جزییات دیگری هم هست؛ مثلا گاهی وقتها چهرههای شاخصی که در کشورهای در حال توسعه خود میتواند جریان درست کنند مثل خانمی که فعال است، میتواند در برجسته شدن یک موضوع زمینهای نقش داشته باشد.
رشته مطالعات زنان چقدر با فمینیستی که در دنیا مطرح است ارتباط و چه نسبتی با آن دارد؟
بنیانگذاران در واقع با هدف مقابله با فمینیست این رشته را ایجاد کردند اما بعد از مدتی وقتی رشته راهاندازی شد باید رشته را به اساتید دانشگاه میسپردند. حالا من ارجاع میدهم که بروید و آن دعواها را ببینید، مجله زنان یک بحثی راه انداخته بود بین موافقان و مخالفان رشته مطالعات زنان، یکی از بحثهایی که بود بعضی از طرفداران رشته مطالعات زنان معتقد بودند که اساسا این رشته باید در گفتمان فمینیستی دنبال شود، اما سر فصلها این را دنبال نمیکند اگر هم سر فصلها یا عناوین هم که این را دنبال میکنند به اصطلاح ما را دچار گسست معرفتی میکنند؛ یعنی یک درس یک چیزی میگوید و یک درس یک چیز دیگر. از آن طرف هم طرفداران رشته موجود معتقد بودند که ما اصلا از ابتدا آمدهایم که با رشته مطالعات زنان به سبک غربی یا به معنای دقیق کلمه با فمینیسم مقابله کنیم. اما اگر منظور شما این است این واقعیت موجود چه واقعیتی است معتقدم که واقعیت موجود الان خیلی فمینیستی نیست چه در دانشگاه تهران و چه آنهایی که در جایگاه دیگری هستند. اگرچه به یک معنایی فمینیست تاثیرات خود را روی رشته مطالعات زنان گذاشته اما رشته نماینده تفکر فمینیستی در ایران نیست.
یعنی کسانی که در رشته مطالعات زنان کار میکنند هیچ داعیه فمینیستی ندارند که بخواهد این بنیان تقویت بشود چون من نگاه میکنم این رشته به همین مسیر دارد میرود؟
در اینجا دو بحث مطرح است، یکی اینکه این رشته چگونه طراحی شده است و دیگر اینکه آیا تفکرات سازگار با تفکر فمینیستی از دل این رشته بیرون میآید. من این دومی را قبول دارم.
طراحی یک چیز است خروجی یک چیز دیگر است؟
طراحی الان دارد اجرا میشود و طراحی فمینیستی نیست، اما خروجی پژوهشها در بعضی از موارد فمینیستی است اما مسئله میدانید چه است؟ مسئله این است که این اختصاص به رشته مطالعات زنان ندارد. به عنوان نمونه الان پایاننامه در حوزه جامعهشناسی دفاع میشود کاملا فمینیستی در حوزه مددکاری کاملا فمینیستی به مراتب جهتگیریهای که در رشتههای دیگر علوم اجتماعی است خروجیش فمینیستیتر از آن چیزی است که در مطالعات زنان اتفاق میافتد و این هم احتیاج به تبیین دارد.
شما موافق این هستید بنیانهایی که در این سرفصلها تدریس میشود به تقویت این فمینیسم بینجامد یا نینجامد؟ به بیان دیگر ما فمینیسم جهانی را بپذیریم و در راستای آن حرکت کنیم و در کنار آن مسئله اندیشههای خودمان را بگوییم یا بگوییم این اصلا نیست اندیشههای ما این است؟
ببینید مسئله اینجاست که ما اول و آخر هر حرفی را که داریم باید در نسبت با یک گفتمان جهانی بزنیم یا گفتمان جهانی را میپذیریم یا نمیپذیریم. اینکه یک گفتمان جهانی مورد توجه ما قرار نگیرد قطعا اینطور نیست و همین هم است که عملا خود من درسی را درس میدهم که مهمترین درس این رشته است در واقع درس نظریههای فمینیستی. نمیشود آن گفتمان را ندیده گرفت و بدون نسبت با آن گفتمان حرف زد چراکه در سرفصلهای وزارت علوم آمده است که بالاخره شما باید با جریان جهانی گفتوگو داشته باشید حالا یا بپذیرید یا نقد کنید یا جرح و تعدیل کنید فکر میکنم روال موجود هم تقریبا همین است. و این رویه را دارد ادامه میدهد.
یکی از پدیدههای این روزها که هم در غرب و شرق در حال اتفاق است خشونت علیه زنان در قالبهای مختلف است که بخشی از آنها ریشههای تاریخی و ایدئولوژیک هم دارد مثل خشونتهایی که در انقلابهای اخیر شاهد آن بودیم. مطالعات زنان در این باره چه دیدگاهی دارد و چه کمکی میتواند بکند؟
بحث خشونت علیه زنان بحثی است که علیالقاعده به رشته مطالعات زنان مربوط میشود اما فقط به حوزه مطالعات زنان مربوط نمیشود. ما بحث خشونت علیه زنان را میتوانیم به حوزه جامعهشناسی جرم یا حوزه اصلی جامعهشناسی هم پیوند دهیم. کما اینکه در حوزه مددکاری هم حمایت از گروههای آسیبدیده مثل زنانی که خشونت میبینند هم مطرح است. ببینید رشته مطالعات زنان و جریانهای فمینیستی یکی از مسائلی را که مورد توجه قرار دادهاند بحث خشونت علیه زنان است. پس خشونت علیه زنان یکی از موضوعات مطالعات زنان است و هم یکی از اهداف کوتاهمدت، میانمدت و درازمدت رشته مطالعات زنان است. در کوتاهمدت چگونه میتوانیم عمل کنیم که خشونت علیه زنان پایین بیاید، در میانمدت و درازمدت که بحث فرهنگسازی و پیشگیری از خشونت علیه زنان است.
در مورد بحث خشونت علیه زنان چند انتقاد داخلی نسبت به نحوه طرح بحث خشونت علیه زنان در ایران وجود دارد حدود اوایل دهه 80 در ایران طرحی انجام شد به نام پیمایش ملی خشونت علیه زنان که آمار خشونت علیه زنان را در 28 استان موجود کشور بررسی کرده بود. در این پیمایش یک چارچوب نظری و در واقع پرسش نامهای اجرا شد که نتیجه این به اصطلاح چارچوب نظری و پیمایش این شد که 6/66 زنان ایرانی خشونت را تجربه کردهاند در حالی که آمار جهانی 30درصد است.
به نظر من در این قبیل پیمایشها وقتی میخواهیم یک رویه خطا را اصلاح کنیم آنقدر افراط میکنیم که حرف حق ما هم شنیده نمیشود. چه مشکلاتی بر سر این طرح و چارچوب نظری آن هست بماند که در جای خود باید به آن پرداخته شود. این بحث باعث شد که در باب خشونت علیه زنان در فهرست مسائل زنان مناقشه شود که آیا مهمترین مسئله زنان خشونت است یا نه؟ در داخل کشور ما نسبت به بحث خشونت علیه زنان حساسیتهایی وجود دارد. گاهی با بیان اینکه مسئله ما نیست یا ما وضعمان از دیگران بهتر بوده و شرایط بهتری داریم از بحث کنار میکشیم در حالی که به نظر میرسد باید نسبت به این بحث هر دو طرف از افراط و تفریط فاصله بگیریم و مقداری منطقیتر بحث خشونت علیه زنان را پیگیری کنیم تا بتوان ابعاد پنهان خشونت علیه زنان را دید؛ به عنوان مثال یکی از چیزهایی که درباره خشونت علیه زنان در طرح قبلی خیلی مطرح شده بود خشونت خانگی علیه زنان بود یعنی خشونتی که زنان در خانواده میبینند حالا از طریق شوهر یا پارتنری که حالا به هر طریق وجود دارد. خود این مسئله جای سوال دارد که شما خشونت علیه زنان را در جامعه پژوهش و رصد کنید. مگر خشونتهای جنسی در محیطهای عمومی و کاری کم است. وقتی که شما ابعاد مختلف خشونت علیه زنان را ببینید به حوزه خانواده هم که برسید بیان میکنید که اینجا علیه زنان خشونت وجود دارد. آن وقت نگاه شما نگاه منطقی و آسیبشناسانه است اما وقتی بر خشونت خانگی تمرکز میکنید، طرف مقابل میگوید اینها اساسا ضد خانواده بوده و میخواهند بنیاد خانواده را دچار چالش کنند یا اینها با هدف افزایش مشارکت اجتماعی زنان به هر قیمتی دارند بنیاد خانواده را نفی میکنند و در نتیجه نسبت به خشونت علیه زنان در محیط کار یا جامعه هم غفلت میشود.
بهطور مشخص من هم با شما همعقیدهام که در محیطهای بیرون از خانه که در نهایت محیط جامعه را ناامن میکند باید به دنبال مهار خشونت علیه زنان باشیم، اما ابعاد مختلف خشونت در بیرون هم وجود دارد که از آنها به خشونت پنهان تعبیر میشود، در آن خصوص چه نظری دارید؟
در واقع این بستگی دارد به نوع ارزشگذاری که در جامعه میکنید، مثلا لبخندی که یک پسر به یک دختر خوشاندام میزند در واقع به دختری که چاق است، خشونت روا میدارید که استرس و حس عدم اعتمادبهنفس را برای او به همراه دارد. جایی دیدم عکسی را کار کرده بودند که آقایی زیرچشمی به خانمی خیره میشده و این خانم متوجه آن نگاه شده است، این عکس حس بد خانم را خیلی قشنگ نشان میداد. این در واقع خشونتی است که هیچ جا نمیشود آن را اثبات و رسیدگی کرد.
خیلی از نظامهای ساخت ارزش ما در جامعه خشونتزا هستند و اتفاقا فراگیر هم هستند یعنی شما اگر مثلا الان میآیید بحث میکنید که متوسط جهانی خشونت خانگی 30درصد است اینجور خشونتها 100درصد است میتوانید بگویید هر زنی در طول زندگیش از این دوگانگیها، ارزشگذاریها، بر ساختها و بازنماییها رنج دیده و بالاخره ما باید در این موارد بحث و گفتوگو کنیم.
ما در بحث قانون مجازات اسلامی داریم که هر حرکت رفتار یا نگاهی که به نوعی توهین به جنس زن محسوب شود، جرم محسوب میشود و حتی مجازات هم برای آن منظور شده، اما با وجود متن صریح قانون، کمتر دیده شده که این نوع خشونت بررسی شود، چرا؟
اینها مسائل مطالعات زنان و جامعهشناسی است، اما متاسفانه ما مدام حاشیه میرویم. این سوال که شما پرسیدید به حوزه جامعهشناسی حقوق بازمیگردد. فقط به شما بگویم که در تمام دانشکدههای مهم ایران در حوزه جامعهشناسی ما دو واحد درس جامعهشناسی حقوق نداریم. میدانید معنایش چیست؟ کشور ما اتفاقا یک کشوری هست که ازنظر حقوقی، نظام حقوقی فربهی دارد یعنی ما از اون کشورهایی نیستیم که نظام حقوقی لاغری داشته و به سمت اخلاق یا نظامهای عرفی حرکت کنیم، ما کتاب قانونمان خیلی فربه است.
چگونه میشود که ما یک قانون برای پیشگیری از خشونت حتی به صورت پنهان علیه زنان چه از نوع مزاحمت یا آزار جنسی که لزوما به معنای لمس هم نیست، داریم ولی این قانون عملا اجرا نمیشود؟
این بازمیگردد به اینکه شما برای اینکه قانون را در جامعه هنجار کنید یک سری از اتفاقات باید قبلش بیفتد که اگر این اتفاقات نیفتد قانون میآید ولی بدون ضمانت اجرا بدون رویه که اون منجر به اجرای آن قانون شود. به عنوان مثال بسیاری از اصلاحات در حوزه حقوق زنان گاهی عملا بر علیه زنان تمام میشود یعنی قانون آمده وضعیت زنان را اصلاح کند اما نتیجهای که میگیریم عکسش درمیآید؛ مثلا شما بحثی را دارید تحت عنوان مهریه به نرخ روز، مهریه به نرخ روز با این انگیزه آمد که حقوق مالی زنان استیفا شود، اما شما مقایسه کنید ما در سال 1355 در ایران حدود 85 یا 90درصد طلاقها به درخواست زوج بوده و زوجه موفق به دریافت مهریه شده اما در سال 1385 این نسبت دقیقا برعکس شده یعنی 90درصد طلاقها به درخواست زوجه بوده و در 80 الی 85درصد زوجه موفق به استیفای حقوق مالی خودش نمیشود؛ در صورتی که بنا بر این بود که ما مسئله را اصلاح کنیم چون ساختارهای فرهنگی از یک طرف و از طرف دیگر قوانین معین طراحی نشده یک قانون میآید به ضد خودش تبدیل میشود یا عملا ضمانت اجرایی پیدا نمیکند. حالا من به عنوان کسی که دغدغه علوم اجتماعی دارم به سوال شما جواب میدهم در یک جامعهای که قربانی مجرم است هیچ وقت قربانی دنبال استیفای حقوق نمیرود، مثلا من به عنوان یک دختر نوعی، بیایم به پدرم بگویم که من امروز که سر کار رفتم صاحب کارم به من نگاه بد کرد، پدر من چه کار میکند؟ گذشته از این ما فرهنگ اجرا و استیفای حقوق مدنی در کشورمان نداریم. کمترین نتیجه این است که من نوعی دچار محدودیتهایی خواهم شد بعد از آن انتخاب میکنم بین استفاده از حقوق مدنی خودم و محرومیتها یا عدم استفاده از حقوق و برخورداریها. این از پدیدههایی است که ما در کشورمان درگیرش هستیم.
از دیدگاه شما چرا در زمینه ابعاد پنهان خشونت مطالعهای نشده است؟
یک مقداری در تمام این حوزهها ما تازهکاریم، چه در حوزه علوم اجتماعی چه در حوزه مطالعات زنان و مطالعات جنسیت. در بخشی از این زمانی که داشتیم درگیر منازعات شدیم، درگیر اینکه تو متحجری، تو فمینیستی؛ یا درگیر اینکه تو غربزده هستی و... من الان به لحاظ گفتمانی دارم تفکری را نمایندگی میکنم؛ ما به جای اینکه بیاییم در مسائل همدلی و گفتوگو کنیم، مدام سرمایه فرهنگی اجتماعی خود را صرف منازعات و برچسب زدنها میکنیم. ما واقعا قبل از هر چیزی نیاز به کارهای کیفی داریم، کارهایی که به ما در واقع معنا کاوی میدهد. من که اینجا نشستم چه حس و تجربهای از زن بودن دارم، مثلا زنی که میخواهد روسریاش را بلند کرده یا گوشش را بخاراند. این در لحظه اهمیت دارد از یک تجربه خیلی کوچیک بگیر تا تجربههای بزرگ. همه اینها احتیاج دارد که ما بفهمیم یعنی پژوهشهای کیفی بکنیم پژوهشهای معنا کاو کنیم. اینها زمان میبرد، خلاقیت و یک فضای آرام میخواهد، به جای اینکه یکدیگر را متهم کنیم باید بشینیم فکر کنیم چرا قوانین اجرا نمیشود. بعد خواسته هایمان هم را پلکانی کرده و دنبال تحقق مرحله به مرحله آنها باشیم.
در بسیاری از موارد زنان به دلیل جنسیتشان مورد برخوردهای دوگانه قرار میگیرند چه از نظر حقوقی چه از نظر ایدئولوژیکی. در مواردی هم به نفع زنان است. آیا این نوع نگاه جنسیتی میتواند به دامن زدن خشونت کمک کند؟
مسئله درست در همین جاست، در همه فرهنگها این رفتارهای دوگانه وجود دارد، در بسیاری موارد حتی با نوعی احترام همراه است، مخصوصا اگر جایگاه زن، جایگاه مادری نیز باشد؛ به عنوان نمونه اگر مادری به همراه کودک دو ساله خود به جایی برود این احترام را بدون هیچ شائبهای میبیند، در صورتی که اگر تنها باشد شائبه نگاه جنسی میتواند وجود داشته باشد. باید بپذیریم که بخشی از این مسئله لازم است زیرا کششی که بین دو جنس وجود دارد در حقیقت معنای زندگی ماست. اگر هم قرار باشد خیلی اصلاح شود نمیتوان دانست که زندگی در آن فضا چگونه خواهد بود. اینجا بحث بر سر این است که برخوردهای دوگانه چه آسیبهایی را میتواند در پی داشته باشد و در آن زمان باید آن را تعدیل کرده و فرهنگسازی کرد. در همه فرهنگها هم این موضوع وجود دارد. به عنوان نمونه در بسیاری از فیلمها و سریالها میتوان دید که دوربین مردانه بیشتر روی چه بخشهایی از بدن زنان مانور میدهد. باید برویم دنبال اینکه این برخوردهای دوگانه کجاها آسیبرسان است.
همین برخوردهای دوگانه در مواردی هم میتواند برای زنان مشکل ساز باشد، به عنوان نمونه در مسائل مربوط به تجاوزات جنسی که بارها زنان به عنوان قربانیان این مسئله به دید مجرم نگریسته میشوند.
جامعه ما در مواردی نسبت به زنان بیرحمتر است، به عنوان نمونه در گناهی مانند فحشا که تا حدی هم قابل درک است زیرا زنان را نماد پاکی و نجابت میدانند به همین دلیل وقتی این زن در موردی مانند فحشا قربانی یا متهم است بیشتر از چیزی که مستحق آن است برخورد میکنیم. باید بنشینیم در مورد آنها صحبت کنیم. در حال حاضر چقدر از این بحثها در جامعه ما مطرح است؟ باید بنشینیم و این صحبتها را انجام دهیم تا زمینههای اصلاح آنها فراهم شود. برای این منظور باید پژوهشهای کیفی انجام داد.
بحث بیشتر روی تبعاتی است که در حال حاضر این نوع رفتارهای دوگانه در برابر قانون، در جامعه ایجاد میکند، زیرا سبب میشود بسیاری از زنان قربانی از مطرح کردن آن سر باز بزنند، نمونه اخیر این موضوع مسئله خمینی شهر است که پس از اتفاق، شخصی خانمهای مورد سوءاستفاده را مجرم معرفی کرده که بدحجاب بودند؛ یعنی بحث ورود به حریم خصوصی و تجاوز را تحتالشعاع قرار میدهند. به نظر شما این استدلال از کجا ناشی میشود؟
باید نگاه کرد که این استدلال از سوی چه کسانی انجام میشود. من بهعنوان کسی که جامعه ایرانی را میشناسم، معتقدم که نفس این استدلال فی حد نفسه میتواند درست باشد اما نه در اینجا چراکه با یک جرم مواجه هستیم که شخصی وارد حریم خصوصی شده حالا در آن حریم خصوصی هر طوری هم که بودند، عمل مجرمانه از کجا شروع شده؟ از ورود به حریم خصوصی که متاسفانه در کشور ما حرمتش آنچنان که هست پاس داشته نمیشود. میتوان گفت که رفتارهای یک زن در اماکن عمومی میتواند سبب ایجاد مزاحمت یا خشونتهایی علیه او شود. اما بحث من این است که تحلیلها از سوی کسانی انجام میشود که اهل تحلیل اجتماعی نیستند در حالی که شما باید داستان را به جامعهشناس بسپارید یا حداقل به جرمشناسی که بررسی میکند جرم از کجا ناشی میشود. در اینجا بحث این است که در کشور خودمان قبل از اینکه فضا را برای بررسیهای اجتماعی آماده کنیم، نظر دادیم، نتیجه گرفتیم و محکوم و اعدام هم کردهایم که در این موضوع با شما همعقیده بوده و آن تحلیل را غلط میدانم. در برخی موارد ناهماهنگیهای فرهنگی وجود دارد که سبب میشود زنان با یک پوشش خاص که در شهری پذیرفته شده است در شهر یا جامعهای دیگر مورد خشونت یا نا امنی قرار بگیرند، اما نمیتوان به صرف این موضوع زن را مجرم تلقی کرد.
با توجه به اینکه در جامعه نوعی فرهنگ مذکر حاکم است، چطور میتوان در دامن این فرهنگ مذکر به کاهش خشونت بهخصوص بحث جنسی آن علیه زنان رسید؟
من آینده را روشن میبینم، به این دلیل که کشور و جامعه ما در یک سری از تغییرات حرکت میکند که جامعه به سمت تغییر فرهنگ مذکر آماده میشود. در چند مصاحبه دیگر چه در قالب مصاحبهشونده و مصاحبهکننده ذکر کردهام که جامعه به سمت ارزشمندی زنان میرود، زنان در خانواده نقش بیشتری ایفا میکنند حرمت نهادن به زنان به تدریج فرهنگ جامعه میشوند، به عنوان نمونه به بحث فرزند دختر و پسر میتوان اشاره کرد که دیگر خانوادهها خود را ملزم به داشتن فرزند پسر نمیدانند. اما همچنان نظام تربیتی جنسیتی نداریم بدین معنا یک نظامی داشته باشیم که در این نظام تربیتی و فرهنگسازی به ما بگویند یک مرد با یک زن چگونه باید برخورد کند یک مرد چگونه باید راجع به یک زن قضاوت کند این را هم ما با گفتن نمیتوانیم درست کنیم بلکه باید برویم در برنامه تربیتیمان. من یک مثال بزنم. در جامعه ما هنجارهای اخلاقی درباره زنان را نهادینه بکنند از کوچکی به بچههای دختر یاد میدهند چگونه در مقابله با جنس مخالف رفتار کنند، اما سوال من این است، آیا چنین بستههای تربیتی برای پسرها هم وجود دارد؟ نه. اما احساس میکنم بخشی از دغدغه شما درباره فرهنگ مذکر در جامعه ما در حال رخ دادن است ولی کافی نیست؛ چه کسانی باید پیشگام باشند؟ خانوادهها و بهخصوص مادرها. به عنوان نمونه مادر من چقدر قوانین انضباطی برای رفتار من وضع کرده است؟ ما باید به این نقطه برسیم که رفتار اخلاقی و متناسب در مقابل زنان و دختران را یاد گرفته و تمرین کنیم که بخش مهمی از آن بر عهده خود زنان در مقام مادری است که این آموزشها را به نسل بعد منتقل کنند. این مسائل بسیار مهم و تاثیرگذار است اگر پیگیری شود، درباره خشونتهای خانگی چه عوامل فرهنگی دخیل است، بسیاری از این مشکلها نیاز به کار فرهنگی دارد و با قانون درست نمیشود. در این باره تاکید و اولویت اول باید روی فرهنگ باشد، چون تجربه نشان داده که برخوردهای سیاسی و حقوقی در این خصوص جوابگو نبوده است.
با توجه به اینکه اغلب برنامهریزان حوزه مدیریت زنان بیشتر روی همین بعد فرهنگی تاکید میکنند، چرا در زمان ارائه راهکار میروند سراغ راهکارهای حقوقی یا قانونی؟
چون راحتتر است و به جای ریشهکاوی مسئله بیشتر روی راهکارهای آنی و لحظهای حساب میکنند.
نظر شما