به گزارش سلامت نیوز به نقل از جام جم ؛ دكتر فاطمه فراهانی كه تحلیلگر مسائل اجتماعی است، روزی كه با جامجم مصاحبه میكرد همه هم و غمش بر این بود كه این تعریف از خانواده را میان ایرانیان جا بیندازد و به یادمان بیاورد خانهای كه در آن محبت نیست و حرمتها حفظ نمیشود، خوابگاه بودنش مسجل است. نسخههای او برای داشتن خانوادهای خوشبخت، قابل تامل است.
با اینكه عصر خانها و سالاری كردنها تمام شده، ولی هنوز در برخی خانوادهها عدهای قصد سالاری كردن بر دیگران را دارند چه مرد، چه زن و چه فرزند؛ در حالی كه محیط خانواده نه جای برتریجویی است و نه جای تضییع حقوق دیگران. به نظر شما این برتریجوییها چه عواقبی دارد؟
سالاری كردن در محیط خانواده ریشه در زمانی دارد كه جامعه ما فئودالی بود و فردی كه از نظر مالی توانمندتر از دیگران بود سایر افراد را به فرمانبرداری از خود وادار میكرد. در آن زمان زنها عموما زیر فرمان مردها بودند، اما پس از اینكه آنها نیز وارد عرصههای اجتماعی شدند و حقوقشان را بیشتر شناختند، ساختار مردسالاری كمرنگ شد؛ اما این اتفاق مصادف بود با شروع فرزندسالاری كه زاییده احساس ناامنی افراد نسبت به آینده است به این معنی كه چون پدر و مادرها نسبت به آینده ترس داشتند به فرزندان بیش از حد توجه میكردند تا آنها آینده بهتری داشته باشند.
البته این روشهای سهگانه كه هنوز هم در برخی خانوادهها اعمال میشود، همه نادرست و محل تردید است چون یك خانواده به عنوان یك اجتماع كوچك زمانی موفق است كه حقوق هیچیك از اعضا در آن ضایع نشود و كسی بر دیگری برتری نجوید.
در واقع وقتی موضوع سالاری یك نفر بر دیگری مطرح میشود، پای ضعف عاطفی به میان میآید كه این ضعف و بیتوجهی میتواند به ایجاد انحرافات در خانواده منتهی شود. برای همین بعید نیست زنان در چنین خانوادههایی دچار سرخوردگی شوند، چون به این نتیجه میرسند كه وجود آنها فقط برای ارائه خدمات به دیگران است یا مردها چون میبینند در محیط خانواده به خواستههای عاطفیشان بها داده نمیشود، محبت و توجه را در بیرون از خانه جستوجو میكنند.
این وضع در مورد فرزندان هم صادق است. فرزندان خانوادههایی كه مهر و عاطفه در آن جریان ندارد، گرفتار خشم، پرخاشگری، اعتیاد یا فرار از خانه میشوند. البته گاهی ممكن است فرار اعضای خانواده از هم به صورت فرار روانی باشد؛ یعنی آنها به ظاهر كنار هم باشند، ولی فكرشان آنجا نباشد و روابطشان فاقد استحكام باشد.
پس معنی خانواده فقط كنار هم بودن اعضا نیست، چون به اعتقاد شما، جمعی خانواده است كه در آن محبت و صمیمیت حاكم باشد.
بله. به اعتقاد من تعریفی كه جامعهشناسان از خانواده ارائه میدهند، بسیار ساده است. آنها میگویند خانواده گروه كوچكی از اجتماع است كه از زن، مرد و فرزندان تشكیل شده كه همگی در كنار هم یك هدف مشترك را دنبال میكنند، در حالی كه زندگی امروزی فقط این را نمیطلبد و اینكه فقط تعدادی از افراد كنار هم باشند، كفایت نمیكند. به اعتقاد من خانواده وقتی خانواده است كه همه اعضا به همه نیازهای هم توجه كنند و با حذف سالاری یك نفر بر دیگران كاری كنند كه هر كدام از افراد به خواستههایشان برسند.
در این میان البته نقش مسائل اقتصادی هم مهم است. امروز بهدلیل فشارهای مالی بر خانواده بحث اینكه چه كسی بیشتر بار خانواده را به دوش میكشد، مطرح است؛ اما با این همه خانوادهای كه میان اعضای آن اعتماد نباشد خانواده نیست، بلكه خوابگاه است.
این نگاه به خانواده بسیار درست است، اما تعریفی كه شما ارائه میدهید تعریفی است كه جامعهشناسان و روانشناسان از یك خانواده خوشبخت ارائه میدهند خانوادهای كه در آن تعهد، قدردانی، همكاری و تعاون موج میزند.
به اعتقاد من همه خانوادهها باید خوشبخت باشند و این میسر نمیشود مگر اینكه اعضای یك خانواده نسبت به سرنوشت هم حساس باشند و از نظر روانی و عاطفی همدیگر را حمایت كنند.
با وجود این هنوز خانوادههایی كه در این تعریف بگنجد در اقلیت قرار دارند، به طوری كه هنوز در بسیاری از خانوادهها حقوق اعضا بویژه كودكان و زنان تضییع میشود. برخی معتقدند قوانین موجود در كشور یكی از دلایل این حرمتشكنیهاست، مثل بحث داغی كه این روزها برای ایجاد محدودیت سنی برای دریافت گذرنامه زنان مطرح است و به خاطر تشدید شكافهای جنسیتی مخالفان زیادی دارد.
فراهانی: امروز زنان و مردان ما نمیدانند چطور باید باهم رفتار كنند و چهبسا اگر مهارتهای زندگی را بیاموزند و حقوق یكدیگر را بشناسند كمتر حریمها و حرمتها را میشكنند
من منكر نقص برخی قوانین نیستم، اما در مورد تعیین سقف سنی برای دریافت گذرنامه، آن را یك مزیت میدانم، چون این مساله باعث میشود زنان ما در آن سوی مرزها كمتر آسیب ببینند البته در عین حال معتقدم آسیبهای موجود در این حوزه باید بهصورت ریشهای حل شود نه به صورت ایجاد محدودیت. من مایلم این سوال را مطرح كنم كه مدافعان حقوق زنان آیا به این نكته توجه كردهاند كه زنان ما كه صحبت از حق و حقوق میكنند، خودشان تا چه حد به حقوقشان احترام میگذارند؟ آیا آنها به این اندیشیدهاند كه برخی زنان ایرانی متناسب با شأن خود رفتار نمیكنند؟
البته در بحث گذرنامه برخلاف شما كه تعیین سقف سنی را راهی برای كاستن آسیبها میدانید باید بگویم كه برخی مردان ما نیز در آن سوی مرزها گرفتار آسیب میشوند، اما هرگز برایشان محدودیتی تعریف نمیشود.
بله موافقم. جامعهشناسان هرگاه میخواهند اوضاع یك جامعه را خوب توصیف كنند، به این توجه میكنند كه آیا حقوق زنان در آن جامعه رعایت میشود یا نه. پس كشوری كه در آن حقوق زنان رعایت نمیشود و آنها مجال رشد و عرض اندام ندارند، از نظر جامعهشناسان كشوری عقبمانده است. اما بحث من این است كه یك زن ایرانی كه زنی شرافتمند، باحیا و متفاوت از زنان غربی است باید شأن خود را حفظ كند و مدافع حقوقش باشد.
اما متاسفانه مدرنیزه شدن جوامع كه برای ما تبعات منفی زیادی داشته تا حد زیادی هنجارها را شكسته است. در این میان برنامههای مبتذل كه به شكلهای مختلف در دسترس است بدترین مسائلی كه میتواند برای یك خانواده اتفاق بیفتد مثل خیانت را عادی جلوه میدهد و زشتی آن را میریزد؛ این در حالی است كه در یك خانواده سالم نباید قبح همه مسائل شكسته شود.
به اعتقاد من، اگر مردم هویت و اصالت خود را حفظ كنند، هر هجومی كه از بیرون مرزها به سمت ایران بیاید، تاثیری نخواهد داشت. چندی پیش من با زوج سالخوردهای آشنا شدم كه نزدیك به 80 سال باهم زندگی مشترك داشتند. وقتی از آنها در مورد راز تداوم زندگیشان پرسیدم، خانم جواب داد كه ما یاد گرفتیم وقتی هر چیز در خانواده خراب میشود، زود آن را درست كنیم كه منظورش هم وسائل خانه بود و هم روابط میان آدمها.
این همان اصالت ایرانی است كه از آن حرف میزنم. امروز وقتی در خانواده بر سر یك مساله اختلاف نظر پیش میآید یا مثلا زن احساس میكند كه توهینی علیه او صورت گرفته به جای آن كه برای درست كردن این خرابی تلاش كند تصمیم میگیرد زندگی را از هم بپاشد، چون الان خانوادههای ما فقط دور انداختن را بلدند.
مفهوم صحبتهای شما این است كه در محیط خانواده، ابتدا باید حرمت خودمان را حفظ كنیم، حفظ حرمت دیگران را بیاموزیم و اگر مشكلی پیش آمد با حفظ حرمتها آن را حل كنیم. درست است؟
بله. به اعتقاد من ما میتوانیم روی هم تاثیر بگذاریم و نقش تربیتی نسبت به هم داشته باشیم. ما باید یاد بگیریم به جای اینكه مدام بگوییم نسبت به من حرمتشكنی شده، ریشه حرمتشكنیها را پیدا كنیم و اوضاع آشفته پیشآمده را سامان دهیم. جامعه ما باید یاد بگیرد كه به ساختار سنتی خودش برگردد مثل جامعه تركیه كه برای پیوستن به اتحادیه اروپا به هر كاری حتی برهنگی روی آورد، اما بتدریج فهمید كه تركیه وقتی پیشرفت میكند كه پایبند به اصول و ارزشهایش باشد.
هماكنون در بیشتر خانوادههای ما احترام میان اعضای خانواده وجود ندارد و اعضا فقط كنار هم قرار دارند، در حالی در گذشته حرمت اعضا بویژه بزرگترها بشدت حفظ میشد. در حوزه ازدواج هم ما باید به سمت سنتهایمان برویم، چون تجربه نشان داده كه آشناییهای خیابانی و ازدواجهای حاصل از آن كه معمولا نیز رضایت دو خانواده را به همراه ندارد، نتیجهای جز فروپاشی ندارد.
هماكنون زندگی بهدلیل فشارهای اقتصادی و فشارهای ناشی از مدرنیزه بسیار سخت شده است و زندگیهای شهری پر از استرس است در حالی كه به خاطر ناامنی شغلی، آینده نیز ابهام دارد. در این شرایط تنها چیزی كه میتواند ما را نجات دهد توسل به دین، سنتها و فرهنگ خودمان است.
صحبتهای شما بسیار درست و امیدواركننده است، اما فكر میكنید امكان چنین بازگشتی وجود دارد؟
ما چارهای جز حركت به این سمت نداریم. ما باید از گذشتگانمان سازش كردن در زندگی را یاد بگیریم. به اعتقاد من اگر دین در جامعه به درستی پیاده شود نه مردان و نه زنان به خود اجازه تعدی به حقوق یكدیگر را نمیدهند. البته رسیدن به این نقطه، یكشبه و خودبهخود اتفاق نمیافتد، بلكه باید برای رسیدن به آن تلاش كنیم و آموزش ببینیم.
من معتقدم اگر برای رانندگی باید گواهینامه داشت و شرط عقل این است كه از افراد بدون گواهینامه حذر كرد در بحث ازدواج هم باید چنین گواهینامههایی وجود داشته باشد به طوری كه خانوادهها فقط به جوانهایی بله بگویند كه مهارتهای زندگی مشترك را آموخته باشند. امروز زنان و مردان ما نمیدانند كه چطور باید باهم رفتار كنند و چهبسا اگر مهارتهای زندگی را بیاموزند و حقوق یكدیگر را بشناسند، كمتر حریمها و حرمتها رامیشكنند.
حتی با اینكه روانشناسان میگویند بخش عمده شخصیت ما در كودكی و نوجوانی ساخته میشود، شما باز هم به تاثیر آموزش تاكید دارید؟
یادگیری انسان هیچگاه متوقف نمیشود، حتی بعد از اینكه شخصیت او ساخته شد. آموزش سبب آگاهی میشود و این آگاهی به ما كمك میكند تا حتی اگر شكست خوردیم آن را مقدمه پیروزی بدانیم و برای ترمیم اوضاع پیشقدم شویم. یك جامعه زمانی میتواند سر و سامان بگیرد كه ابتدا مشكل فرهنگی و بعد مشكل اقتصادیاش درست شود، پس اگر این آموزشها جدی گرفته شود و برای ترمیم فرهنگ تلاش شود اعضای خانواده نیز به حقوق یكدیگر آگاه میشوند و بهتر از قبل كنار هم زندگی میكنند.
نظر شما