چرا آموزش و پرورش که مهم‌ترین نهاد انسان‌ساز است، در طول این دهه‌ها، نتوانسته‌ است به یک استراتژی درست درباره مسائل جنسی که مساله‌ای انسانی است، دست پیدا کند؟

چرا سمبه آموزش و پرورش پر زور نیست؟

به گزارش سلامت نیوز به نقل از اعتماد، ماجرای تعرض یا تجاوز به دانش‌آموزان یک مدرسه پسرانه در شهرری، طی هفته گذشته واکنش‌های زیادی برانگیخت. مدیر آموزش و پرورش ناحیه یک ری «عزل» شد، دادستان تهران به آن ورود کرد، معلم خاطی به قوه قضاییه احضار شد و بسیاری از رسانه‌ها هم آن را بازتاب دادند. اما چه می‌شد اگر این حساسیت‌ها پیش از وقوع چنین حادثه تلخی وجود داشت؟ چرا آموزش و پرورش که مهم‌ترین نهاد انسان‌ساز است، در طول این دهه‌ها، نتوانسته‌ است به یک استراتژی درست درباره مسائل جنسی که مساله‌ای انسانی است، دست پیدا کند؟ پاسخ به این سئوالات در چند محور خلاصه می‌شود که به اعتقاد بسیاری از کارشناسان آموزش و پرورش، نخستین محور آن نبود آموزش‌های مرتبط با مسائل جنسی در مدارس است که اگر در مورد آن اهمال‌کاری صورت نمی‌گرفت، کمتر شاهد سکوت کودکان و خانواده‌ها در برابر تجاوز، تعرض و انواع آزارها در مدارس یا در بدنه خانواده و جامعه و آنچه که در ماجرای تعرض به کودکان در یکی از مدارس شهرری روی داده است، بودیم.

«ابوالفضل رحمانی»، رییس سابق اداره مشاوره آموزش و پرورش شهر تهران یکی از همین کارشناسان است که دکترای روانشناسی دارد و چند سالی است که بازنشسته شده. او می‌گوید که « موضوع مورد نظر، افزایش آگاهی و آموزش مهارت به دانش‌آموز است که بتواند خودمراقبتی داشته باشد. منتها این موضوعات در گذشته دستاویزی شد تا گروهی، گروهی دیگر را با چوب بزنند و زیر سئوال ببرند. آموزش برای افزایش آگاهی‌های جنسی به کودکان به ویژه در زمینه خودمراقبتی باید در سطوح پایین‌تر انجام شود. با توجه به گسترش فناوری اطلاعات و تنوع مشکلات و چالش‌هایی که امروزه کودکان و خانواده‌ها با آن مواجه هستند، باید هر چه زودتر به این نوع مهارت‌ها مسلح شوند تا از خود در برابر آسیب‌ها مراقبت کنند. به نوعی بچه‌ها را واکسینه کنند و مهارت‌هایی را بیاموزند که بتوانند موقعیت‌های آسیب را تشخیص دهند. ما انسان‌ها ذاتا جنسیت‌مان تعریف شده است و باید از طریق درست و زمان درست از آن استفاده شود. جنسیت را خدا در اختیار ما قرار داده است، اما در کشور ما در بخش امور فرهنگی طرح این موضوع، محملی شد که گروهی را تحت فشار قرار دهند. بخشی از آنها دلسوز آینده کشور نبودند و بخش دیگر هم به علت ناآگاهی سر و صدا به راه انداختند. اگر چه نمی‌شود گفت رفتار آنها صددرصد مغرضانه بوده است.»

او از زمانی می‌گوید که به عنوان مقام مسوول در آموزش و پرورش، دوره‌ آموزشی در این زمینه در نظر گرفت، اما باز هم با برچسب‌زنی و مخالفت‌ها روبه رو شد: «برای تربیت جنسی کودکان دوره‌ای آموزشی در شهر تهران گذاشتم و سر و صدای زیادی به پا کرد. می‌گفتند چرا چنین چیزی را گذاشتید؟ در حالی که ما تربیت جنسی را باید پیش از دبستان شروع کنیم و بچه‌ها بالاخره باید در این زمینه و خودمراقبتی آموزش ببینند و بدانند در موقعیت‌های مختلف چطور از خود مراقبت کنند. چندین سال هم بروشوری بود که در اختیار خانوادها قرار می‌دادیم که متوجه شوند و یکسری مسائل مرتبط در این زمینه را رعایت کنند، اما این هم برای ما داستانی شد که چرا این کار را می‌کنید. متاسفانه هنوز این دیدگاه وجود دارد که نباید مسائل جنسی را به کودکان گفت و نباید به آن پرداخت. سال ۹۴، ۹۵ و ۹۶ سه سال با تمامی مشکلاتی که بود این کار را انجام دادیم، چون به عنوان کسی که مسوول مشاوره آموزش و پرورش شهر تهران بودم، ۷ سال گزارشاتی که در این باره می‌آمد را می‌دیدم. این خلأ وجود داشت اما خانواده نمی‌دانست چه کند؟ مدرسه بسته بود و هیچ اطلاعات این‌چنینی به بچه‌ها داده نمی‌شد و همچنان هم داده نمی‌شود. از سمت بچه‌ها گزارشاتی می‌آمد که حتی توسط افراد نزدیک خانواده ابیوز (مورد سوءاستفاده) واقع شده بودند.

کودک وقتی ابیوز می‌شود مخصوصا موقعی که آن را پنهان می‌کند، آثار آن سال‌ها در زندگی او می‌ماند و آینده او تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد. هنوز هم این ماجرا وجود دارد و تنها راه جلوگیری از آن آموزش به کودکان و خانواده‌ها است. بچه‌ها در مدارس ما مظلوم هستند و هیچ پشتوانه‌ای هم ندارند. حتی آن مدیر بیچاره که این اتفاق در مدرسه‌اش رخ داده هم بی‌پناه است؛ نیروی انسانی که در اختیار او قرار دادند، توانمند و آگاه نبوده‌اند و فقط گفتند؛ این نیرو برود، مدرسه را پر کند. از آن ‌طرف به مدیر می‌گویند حق ندارید از خانواده‌ها پول بگیرید و از آن طرف مدرسه‌ها پول آب و برق را ندارند. واقعا آموزش و پرورش نه بر روی مدیران، نه خانواده و دانش‌آموز نفوذ دارد.»

به گفته رحمانی، معمولا در کشورهایی که در حوزه تعلیم و تربیت حرفی برای گفتن دارند این موضوعات در پایه ابتدایی آموزش‌ داده می‌شود، نه اینکه آنها مشکل ندارند آنها هم مشکل دارند و با چالش مواجه هستند، منتها حداقل کاری که انجام داده‌اند، آگاهی‌سازی به بچه‌ها و خانواده‌ها است. آگاهی در این باره یکی از سرفصل‌های آموزشی آنها است و گفتن از این مساله برایشان تابو نیست، اما در جامعه‌ ما حتی برخی خانواده‌ها هم راغب نیستند که چنین چیزی مطرح شود و خودشان هم در این زمینه ضعف دارند. ۳۰ سال مدرس آموزش و پرورش بودم و طی این مدت بسیاری از سئوالات خانواده‌ها از من، در این باره بوده است.

«محمد داوری»، معلم و مشاور مدرسه هم همین موضوع را مطرح می‌کند. او معتقد است که لازم است سیستم‌های آموزشی، آموزش و آگاهی‌دهی جنسی را در دستور کار خود قرار دهند، اما متاسفانه تفکر سنتی متحجر مانع آن است.

داوری می‌گوید؛ وقتی در زمینه مهارت‌های زندگی، خودمدیریتی و خودمراقبتی و مراقبت‌های جنسی آموزش داده نمی‌شود، دانش‌آموزان اطلاعات لازم در این زمینه و مهارت‌های مربوطه مثل جرات‌مندی را ندارند. کودک نمی‌داند از خود و اندام خصوصی خود چگونه مراقبت کند در حالی که آموزش و مهارت در این زمینه بزرگ‌ترین عامل مصونیت و حفظ آنها از چنین تعرضاتی است. کودک در چنین مواقعی در مرحله اول به علت نبود آگاهی اصلا تشخیص نمی‌دهد که فرد متعرض، قصد تعرض دارد، بنابراین گرفتار می‌شود. در صورتی‌که اگر آموزش دیده باشد، از اول متوجه نیت بیمارگونه فرد متعرض ‌می‌شود. باید در این زمینه به مدیران تلنگر زده شود، خانواده‌ها از مسوولان آموزشی مطالبه کنند و حتی اگر آموزش و پرورش زیر بار آن نمی‌رود، خانواده‌ها خارج از مدارس در این باره اقداماتی را برای توانمند کردن کودکان انجام دهند. گزارش سازمان‌های بین‌المللی از جمله یونسکو نشان می‌دهد آمارها در کشورهایی که توجه جدی به این مساله دارند، پایین است و سلامت و امنیت روانی کودکان بالاست. کشورهای اسکاندیناوی و حتی شرق آسیا در این زمینه وضعیت‌شان خوب است، مثلا سنگاپور نتایج خوبی در این زمینه دریافت کرده است.»

او معتقد است نگاهی که آموزش در این زمینه را نهی می‌کند، ریشه در ضعف و نگرش نادرست به روانشناسی کودک دارد و یک تفکر سنتی نادرست است: «حتی برخی خانواده‌های سنتی مقاومت می‌کنند، در حالی که امروزه علوم تربیتی، روانشناسی و روانشناسی کودک و نوجوان بر چنین آموزش‌هایی تاکید دارد. تفکری که چنین آموزشی را هنجارشکنی و تابوشکنی می‌داند، غیرحرفه‌ای و غیرعلمی است و ناشی از عدم درک الزامات روانشناختی آموزش و تربیت کودک است. خانواده‌هایی که چنین نگرشی دارند، بعدها به صورت انفجاری متوجه آسیب‌های عمیق کودکان‌شان می‌شوند. خانواده‌هایی که نسبت به مسائل بازتر هستند، کودکان‌شان کمتر دچار این مسائل می‌شوند چون شرم از گفتن ندارند. در مورد اخیر، دلیل اینکه معلم رفتارش را تکرار کرده، این است که نخستین دانش‌آموزی که دچار تعرض شده به دلیل شرم از گفتن تعرض، آن را بیان نکرده است. بنابراین معلم به دانش‌آموزان بیشتری تعرض کرده و به قدری ماجرا ادامه یافته است تا همه متوجه شوند.»

افزایش آگاهی‌های جنسی به کودکان

مطالبه شود

به گفته این معلم و مشاور مدرسه، در برخی از مدارس این جزو مطالبه دانش‌آموزان است تا مربیان و مشاوران پرورشی به این موضوع بپردازند، اما باز هم ظاهرا آن نگاه سنتی بیشتر است و وقتی مشاور در این باره با کودکان گفت‌وگو می‌کند، برخی اولیا اعترض می‌کنند و به قول قدیمی‌ها می‌گویند؛ چرا سر و گوش بچه‌ها را باز می‌کنید. در حالی که سر و گوش بچه‌ها با گسترش رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی بازتر از این است که فکر می‌کنند.

او توصیه می‌کند که برای حفظ نسل آینده از آسیب، مدارس تسلیم این نگاه غیرحرفه‌ای نشوند و برای دفاع از دانش‌آموزان این آموزش‌ها را در دستور کار مدارس قرار دهند: «برخی زمینه‌ها وجود دارد، ولی باید حمایت بیشتری در این باره انجام شود. ما در متوسطه اول کتابی تحت عنوان بلوغ داریم که تاکیدی دارد بر الزامات دوره نوجوانی و بلوغ اما بحث فراتر از این است و باید از دوره پیش‌دبستانی و دوره ابتدایی به آن پرداخت. بحث آموزش‌ها فقط در یک مقطع و یک پایه و یک جزوه امکان‌پذیر نیست، برای تمام مقاطع تحصیلی آموزش مستمر و پیوسته نیاز دارد. جسم و جنس به عنوان هویت کودک و نوجوان باید مورد توجه قرار بگیرد و همانطور که در مورد مراقبت دهان و دندان و بهداشت آن گفته می‌شود، باید درباره اندام جنسی و مراقبت از آن و همچنین مراقبت برای جلوگیری از تعرض به آنها گفته شود. نیاز است در این زمینه تابوشکنی شود، اما تفکرات سنتی در این باره بزرگ‌ترین مانع برای اقدامات پیشگیرانه و آموزش‌های توانمندساز شده است با وجود این برنامه‌ریزی برای پیشگیری و توانمندسازی کودکان و نوجوانان باید در دستور کار مدیران ارشد قرار بگیرد.»

داوری معتقد است که این اتفاقات نوک کوه یخ آسیب‌هایی است که کودکان درنظام آموزشی ما با آن مواجه هستند: «کودک و نوجوانان در مدارس ما از جنبه‌های مختلف دچار آسیب‌های متعددی می‌شوند و آسیب‌های جسمی، جنسی، روانی و اجتماعی چنان گسترده است که شخصیت آنها دچار اختلال می‌شود. بنابراین لازم است که جایگاه مدرسه و نقش عناصر آن از لحاظ کیفی ارتقا پیدا کند تا سلامت کودکان در کانون مدرسه در ابعاد مختلف تامین شود. کودکان و نوجوانان در جامعه ما بی‌پناه هستند؛ خانواده‌ها و نظام آموزشی توانایی ارتقا و تامین سلامت آنها را ندارند به همین دلیل قربانی چنین شرایط ناکارآمدی هستند.»

روایت مادران نگران

در این میان برخی خانواده‌ها این مطالبه را به شیوه‌های گوناگون مطرح می‌کنند، به عنوان مثال «سیما» که مادر یک فرزند است در این باره می‌گوید: «سیستم آموزشی به هیچ عنوان روی چنین مساله مهمی کار نمی‌کند. مدارس به محلی برای حفظیات یک تعداد کتاب با محتوای بی‌ارزش تبدیل شدند و هیچ محتوایی برای مهم‌ترین مسائلی که بچه‌ها در آینده با آن مواجه هستند وجود ندارد.حتما و حتما باید کتاب‌ها از لحاظ محتوایی تغییر پیدا کنند و سبک زندگی و محتواهای مربوط به بهداشت جنسی باید در کتاب‌ها گنجانده شوند. فقر مضامین مربوط به آگاهی‌های جنسی به خصوص در دوره ورود به دوره نوجوانی به‌شدت در مراکز آموزشی احساس می‌شود و در حال حاضر بعضی از کلینیک‌های روانشناسی با گرفتن هزینه‌های خیلی زیاد، این دوره‌ها را برگزار می‌کنند. در صورتی که این دوره‌ها باید توسط دولت و در مدارس به بچه‌ها و خانواده‌ها آموزش داده شود.»

«مهتاب» مادر دیگری است که در مواجهه با این موضوع قرار دارد، می‌گوید «وقتی با مربیان صحبت می‌کنیم می‌گویند؛ مگر ما چطور با این مسائل مواجه شدیم؟ بگذارید، خودشان متوجه می‌شوند. در حالی که نسل ما با نسل بچه‌های الان کاملا متفاوت است و اصلا نمی‌توانیم نسخه‌ای که برای ما پیچیده شد را برای بچه‌های الان بپیچیم، چون به هر حال در شرایط امروز جامعه، بچه‌ها متوجه چنین موضوعاتی می‌شوند.»

او البته با تندروی در آموزش در این باره موافق نیست و معتقد است که متناسب با سن کودک و شرایط جامعه باید دستورالعملی در این باره نوشته و اجرا شود. «مهشاد» هم که مادر یک پسر نوجوان است از نبود آموزش در این زمینه‌ها به کودک گلایه دارد. او به «اعتماد» می‌گوید؛ باتوجه به پایین آمدن سن بلوغ باید از همان دوران ابتدایی در این باره به کودکان اطلاع‌رسانی شود تا از خطرات احتمالی که ممکن است از نظر جنسی تهدیدشان کند، مطلع شوند و بدانند که در سن بلوغ ممکن است چه احساساتی را تجربه کنند.

همچنین درباره تفاوت‌هایی که از نظر جنسی و احساسی و ... با جنس مخالف دارند باید به کودکان اطلاعات داده شود؛ اطلاعاتی که شاید در آینده به موفقیت بیشتر آنها در روابط هم کمک کند تا آمار طلاق هم کاهش پیدا کند. بهداشت جنسی، واکسیناسیون اجباری اچ‌پی‌وی و در نظر گرفتن جنبه‌های روانی معلمان به جای مسائل عقیدتی دیگر مواردی است که این مادر از ضرورت توجه به آنها نام می‌برد. «سمانه» مادر یک دختر پنج‌ساله هم البته دغدغه‌های مشابهی با سایر مادران دارد. او معتقد است که باید یک خط قرمز روشن در این آموزش‌ها تعیین شود: قرار نیست کودک در این سن با جزییات روابط جنسی آشنا شود. اگر هم کودک در این زمینه سوالی مطرح کرد، پاسخ باید بسیار ساده، کوتاه، و متناسب با سن او باشد، بدون ورود به مباحث پیچیده یا بزرگسالانه.

تغییر رویه در گزینش معلمان

نخستین‌بار نیست که ماجرای تنبیه‌های‌بدنی و انواع آزارهای فیزیکی و جنسی در مدارس کشور رسانه‌ای می‌شود، اما اغلب به جایی نمی‌رسد و توجه به آن همچنان در برنامه‌ریزی‌ها مغفول مانده است. آموزش و پرورش هم به جای برنامه‌ریزی برای چنین موضوعاتی در چند سال گذشته گزینش‌های عقیدتی و سیاسی را افزایش داد و در آزمون استخدامی عده بسیار زیادی از داوطلبان کد ۱۹ خوردند، اگر چه با تغییر دولت، مشکل برخی از افراد حل شد اما مساله همچنان به قوت خود باقی است.

داوری، معلم و مشاور مدرسه در این باره توضیح می‌دهد: «این رفتار بیمارگونه است و فرد خاطی دارای سلامت ذهنی نیست، اما متاسفانه چنین معلمی از فیلترهای گزینش گذشته است. سیستم گزینشی به شاخص‌های سلامت شخصیتی، سلامت روانی و ذهنی توجه جدی ندارد؛ به همین دلیل چنین معلمانی از فیلتر گزینش عبور می‌کنند و چنین رفتارهای بیمارگونه‌ای هم از آنها سر می‌زند. همه اینها در حالی است که به علت حساسیت این حرفه و ارتباط آن با کودکان و نوجوانان سیستم‌های گزینش باید علاوه بر دانش معلم برای تدریس و مهارت‌های روش تدریس برای مدیریت و کلاس‌داری، ویژگی‌های شخصیتی آنها نیز مورد توجه قرار گیرد.

سلامتی ذهنی، روانی و اخلاقی معلم مهم است. برای شروع کار معلم، حتما باید سخت‌گیری‌هایی در زمینه گزینش وجود داشته باشد، اما می‌بینیم که گزینش معلمان در زمینه‌های عقیدتی و سیاسی سخت عمل می‌کند و در مقابل در زمینه سلامت روانی و ذهنی جدیتی وجود ندارد. نظارت بر عملکرد معلمان ضعیف است و نظام آموزشی ما در ابعاد مختلف سیستم نظارتی دقیقی ندارد اما فضای مدرسه، فضایی است که پر از دوربین است. یعنی چه؟ چشم‌های ناظر دانش‌آموزان، مدیر، کادر اجرایی و سایر معلمان وجود دارد و وقتی این همه عوامل انسانی در آنجا هستند، رفتار معلم دور از چشمان ناظر معلمان و کارکنان و حتی اولیا و دانش‌آموزان نمی‌ماند. در این صورت اگر معلمی از سلامت رفتاری و اخلاقی برخوردار نباشد تا حد زیادی قابل تشخیص است، اما به‌طور کلی مسوولیت نظارت بر عهده مدیر مدرسه است. سایر کادر اجرایی موارد و نشانه‌هایی که می‌بینند و احساس می‌کنند را باید مورد توجه قرار دهند، مدیر هم باید گزارش‌ها را دریافت و به ادارات و سطوح بالاتر منتقل کند و اجازه ندهد که اتفاقات وخیمی رخ بدهد.»

ابوالفضل رحمانی دیگر کارشناس آموزشی هم معتقد است که ساختار نیروی انسانی در سال‌های اخیر به دلایلی با نگاه‌های خاصی که گروه‌ها دارند تغییر یافته و به بسیاری از مسائل علمی تعلیم و تربیت بها داده نشده است: «گزینش‌ها عموما اعتقادی و از نوع خاص آن بوده است. الان بدنه آموزش و پرورش از مجموعه نیروهای علمی توانمند با تجربه خالی شده است. بسیاری بازنشست شده‌اند و نیروهای جدید هم بر اساس نگاه خاص عقیدتی گزینش شده‌اند. معمولا هم ماجرا برای گزینش این نبوده که چقدر تجربه دارند، دانش‌آموخته این حوزه هستند و فقط در مسائل سیاسی و عقیدتی از گروه‌های خاصی بوده‌اند بنابراین پذیرفته شده‌اند.»

میل به پنهان‌سازی آمار

آموزش و پرورش هیچگاه در این باره آمار نمی‌دهد و در کل تمایل بیشتری وجود دارد که این مسائل رسانه‌ای نشود تا بر طبق یک کلیشه، حیثیت نظام آموزشی کشور زیر سئوال نرود. اگر چه این کلیشه تا حدی هم می‌تواند درست باشد اما تجربه نشان داده است که تا زمانی که موضوعی رسانه‌ای نشود، زد و بندهای سیاسی ممکن است پیگیری‌ها درباره آن را پوچ کند. در کنار این میل به پنهان‌سازی از سوی سیستم‌های آموزشی، پنهان کردن ماجرا از سوی کودکان و خانواده‌ها قرار دارد؛ کودکان از گفتن چنین مسائلی شرم دارند و برخی خانواده‌ها هم به تصور حفظ آبرو، ماجرا را پیگیری نمی‌کنند و در این مورد اگر چه حساسیت‌های فرهنگی در زمینه دختر زیاد است، اما درباره دانش‌آموزان پسر هم این مساله صدق می‌کند.

داوری می‌گوید: «در کشور ما چنین مواردی توسط دانش‌آموزان گزارش داده نمی‌شود و برخی اگر هم گزارش دهند ماجرا توسط مدارس و خانواده‌ها پنهان می‌شود و رسانه‌ای نمی‌شود. بنابراین آماری نداریم که چقدر این موضوع در مدارس ما شیوع دارد. اگر چه در کشور ما بر اساس همین مباحثی که مطرح می‌شود یا مواردی که هیات‌های تخلفات آموزش و پرورش بررسی یا افکار عمومی فرهنگیان در مدارس منعکس می‌کنند خیلی بالا نیست. به‌طور کلی سلامت روانی معلمان قابل دفاع است اما به دلیل مهم بودن این موضوع تعداد معدود آن هم تاسف دارد و باید آن را بررسی کرد.»

رحمانی هم معتقد است که وجود چنین آسیبی در جامعه بزرگ چند ده میلیونی دانش‌آموزی دور از ذهن نیست، اما یک مورد آن هم زیاد است چون خانواده‌ها فرزندانشان را به این نهاد می‌س‍پارند تا مهارت و دانش یاد بگیرد و برای آن هم هزینه می‌کنند بنابراین نمی‌خواهند نگران باشند اما این اتفاقات، اعتماد عمومی خانواده‌ها و جامعه را مخدوش می‌کند و این دیدگاه را تقویت می‌کند که چرا باید بروند مدرسه وقتی حتی درسی را هم که می‌خوانند به کارشان نمی‌آید.

او می‌گوید: «سامانه‌ای تحت عنوان نماد داریم که عموما گزارشات آن نمایشی است و خیلی هم به آن پرداخته نمی‌شود. وقتی گزارشات اینچنینی در مدرسه اتفاق می‌افتد، برخی دستگاه‌ها اجازه نمی‌دهند که موضوع نشر پیدا کند و بنابراین مساله باز نمی‌شود و تدبیری هم برای آن اندیشیده نمی‌شود. متاسفانه این موضوع در مدارس وجود دارد اما خیلی دقیق نمی‌شود گفت، چند نفر از دانش‌آموزان ما مخصوصا در دوره بلوغ با این مساله مواجه هستند. ممکن است شکل آن متفاوت باشد اما مشاوران مدارس و مربیان با انواع آن روبه‌رو هستند.» اگرچه گزارش جامعی درباره میزان آزار در بین کودکان به‌ویژه آزار جنسی وجود ندارد، ‌اما ارزیابی که سعید مدنی چند سال پیش از مطالعات مختلف انجام داده به این موضوع رسیده بود که بیشترین دختران آزاردیده جنسی بین سنین 10 تا 15 سال بوده‌اند و این آزارها در پسران اغلب بین سنین شش تا 10 سال است.

به گفته او، برخی شواهد نشان می‌دهد که وقوع آزار جنسی یا تجاوز توسط بزرگسالان و قربانی‌شدن کودکان کم نیست: «در مطالعاتی که در برخی مدارس و بین دانش‌آموزان انجام شده، گزارش‌هایی منتشر شده که وقوع آزار جنسی را در مواردی گزارش می‌کند.» در این شرایط نه‌تنها مربیان که خانواده‌های امروزی هم اگر بخواهند، کمتر درباره این موضوعات می‌دانند که چطور باید با آن مواجه شوند در حالی که بسیاری از این مادران و پدران امروزی، از دهه پنجاه و شصت و اغلب تحصیلکرده هستند، اما نظام آموزشی حتی در دوران دانشگاه هم نحوه برخورد آنها با کودکان‌شان در مواجهه با موضوعات جنسی و توجه به خودمراقبتی در کودکان را آموزش نداده است. تمام رشته‌های دانشگاهی ایران در سرفصل‌های آموزشی خود دروس عمومی مختلفی دارند؛ از وصایا تا ادبیات و معارف و قرآن، اما دریغ از طرح مباحث مرتبط با روانشناسی کودک. همه این موارد زمانی عجیب است که مشاهده می‌کنیم در سال‌های اخیر درس تنظیم خانواده حذف شده و دولت‌ها سعی کردند به ترویج ازدواج و فرزندآوری بپردازند، اما هیچ نهادی بحث درباره آگاهی‌های جنسی و لزوم و چگونگی انتقال آن به کودکان را پیش نکشیده است. تنها موضوعی که در تمامی سطوح تحصیلی بسیار پر رنگ بوده، مسائل اعتقادی بوده است که بی‌پرده آن هم در اغلب موارد به نتایج دلخواه منتهی نشده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha