در نیمه اول سال ۱۴۰۳، کشور شاهد 127 حادثه طبیعی و صنعتی از جمله سیلاب، توفان، گرد و غبار، آتش‌سوزی، زلزله و فرونشست زمین بود که در مجموع 106 کشته و 633 مصدوم برجای گذاشت. این بلایا خسارات مالی زیادی به بخش‌های مختلف از جمله کشاورزی، دامداری و زیرساخت‌ها وارد کرده و استان‌های سیستان و بلوچستان، کرمانشاه، فارس و ایلام بیشترین تعداد حوادث را به ثبت رسانده‌اند. همچنین، انفجار معدن پروده طبس با 53 کشته، پرتلفات‌ترین حادثه این مدت بود.

آتش‌سوزی جنگل‌، پرشمارترین فاجعه امسال ایران / انفجار معدن طبس رکورددار بیشترین تلفات انسانی

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه اعتماد، طبق گزارشی که توسط پژوهشکده سوانح طبیعی وابسته به وزارت علوم و درباره روند 6 ماهه اول بلایای طبیعی و حوادث صنعتی در کشور منتشر شده در 6 ماه ابتدای امسال در مجموع 127 حادثه سیلاب، توفان، گرد و غبار، آتش‌سوزی (صنعتی یا در محیط جنگل‌ها و مراتع) زلزله، ریزش سنگ، فرونشست زمین، موج گرما و صاعقه در 25 استان کشور اتفاق افتاده که این حوادث و بلایا در مجموع 106 کشته و 633 مصدوم داشته و باعث خسارات مالی به بخش کشاورزی و دامداری، تاسیسات و تجهیزات زیربنایی، منابع ملی و محصولات باغی و زراعی در استان‌های اصفهان، خراسان‌جنوبی، قزوین، خراسان رضوی، خوزستان، لرستان، سیستان و بلوچستان، گیلان، کرمان، فارس، ایلام، البرز، اذربایجان غربی، اردبیل، مازندران، یزد، کرمانشاه، گیلان، هرمزگان، آذربایجان شرقی، تهران، کهگیلویه و بویراحمد، بوشهر، گلستان، چهارمحال و بختیاری شده است.

طبق این گزارش، ماه‌های تیر و مرداد امسال، بیشترین فراوانی حوادث و بلایای طبیعی را داشته‌اند چنانکه در هر یک از ماه‌های تیر و مرداد، 30 حادثه یا بلای طبیعی سیلاب، آتش‌سوزی، توفان، خیزش گرد و غبار، موج گرما و زلزله رخ داده و در ماه شهریور هم 29 حادثه یا بلای طبیعی از نوع سیلاب، توفان گرد و غبار، صاعقه، آتش‌سوزی و حادثه صنعتی گزارش شده اما فروردین ماه، کم‌حادثه‌ترین ماه امسال بوده چنانکه مجموع حوادث یا بلای طبیعی در این ماه 8 فقره از نوع سیلاب، زلزله یا توفان بوده و در ماه‌های اردیبهشت و خرداد هم به ترتیب 14 و 16 حادثه یا بلای طبیعی از نوع سیلاب، توفان، گرد و غبار، ‌آتش‌سوزی، زلزله، توفان و ریزش سنگ در این 25 استان ثبت شده است.

البته ممکن است که آمار این گزارش با گزارش‌های رسمی نهادهای دولتی و امدادی کمی متفاوت باشد چنانکه آمار جان‌باختگان حادثه انفجار معدن پروده طبس (معدنجو) 53 نفر است اما در گزارش این پژوهشکده 52 نفر ذکر شده. با این حال طبق این گزارش، همچنان پرتلفات‌ترین حادثه در 6 ماه ابتدای امسال، فاجعه انفجار معدن زغال‌سنگ پروده طبس است و همچنین پرشمارترین بلای طبیعی 6 ماه ابتدای امسال آتش‌سوزی جنگل‌ها و مراتع با 35 فقره بوده و وقوع سیلاب با 34 فقره، زلزله با 18 فقره، توفان گرد و غبار با 15 فقره، آتش‌سوزی در محیط شغلی و صنعتی با 8 فقره و توفان با 7 فقره، در ردیف‌های بعد قرار گرفته‌اند.

جزییات این گزارش که به تفکیک ماه‌ها و نوع حادثه یا بلای طبیعی تنظیم شده، نشان می‌دهد که در 6 ماه ابتدای امسال استان سیستان و بلوچستان با 13 فقره بلای طبیعی در صدر است و سپس استان کرمانشاه با 12 حادثه، استان‌های فارس و ایلام هر کدام با 9 فقره، استان کرمان با 8 فقره، استان‌های خراسان رضوی، لرستان، مازندران، خوزستان و اصفهان هر کدام با 7 فقره و استان گیلان با 5 فقره حادثه یا بلای طبیعی، پرحادثه‌ترین استان‌ها در 6 ماه ابتدای امسال بوده‌اند. اگر چه ممکن است یک حادثه، خسارات مالی یا تلفات جانی چند برابر بیشتر از چند حادثه داشته باشد.

فاجعه انفجار معدن پروده طبس بیشترین تلفات انسانی امسال را داشت

نشست پژوهشکده سوانح طبیعی که بعدازظهر دوشنبه و در ادامه بررسی مدیریت بحران در سوانح و بلایا با حضور خسرو باقری (استاد تمام و صاحب‌نظر حوزه فلسفه روان دانشگاه تهران) احمدعلی نوربالا (روانپزشک، استاد تمام دانشگاه و رییس سابق جمعیت هلال احمر) و معصومه معارف‌وند (دانشیار مددکاری اجتماعی دانشگاه علوم توانبخشی و سلامت اجتماعی) برگزار شد، به موضوع «تجربه سوگ در مصائب جمعی؛ بازیابی روانی و معنوی» اختصاص داشت.

در این نشست، ضمن گرامیداشت یاد جانباختگان فاجعه انفجار معدن زغال‌سنگ پروده طبس که در میان فجایع امسال، بیشترین تلفات انسانی را داشت، خسرو باقری در صحبت‌های خود با ارائه تعریفی از منابع عظیم نیرو در جهان، از واقعیت‌های بیرونی و ذهن انسان به عنوان دو منبع عظیم دارای نیرو نام برد و با تاکید بر اینکه ذهن فعال، می‌تواند به یک حادثه، معنای خوب یا معنای بد بدهد، واقعیت‌ها را تفسیر کند یا به واقعیت‌های ضعیف نیرو ببخشد و از واقعیت‌هایی نیروزدایی کرده یا حتی واقعیت‌هایی را به نفع خودش مصادره کند، در توضیح میزان اثرگذاری واقعیت‌ها از تاثیر تدریجی مثل رشد گیاه یا رشد غده‌های سرطانی و تاثیر دفعی مثل سیل و الهامات ذهنی یاد کرد و در توضیح وضعیت ذهن در مواجهه با مصایب و بلایا گفت: «طبق نظریه‌ای که سال 1969 ارائه شد، بعد از مواجهه انسان با مصائب و بلایا، 4 اتفاق در ذهن انسان رخ می‌دهد.

اولین اتفاق، انکار است و هر چه مصیبت شدیدتر باشد، انکار قوی‌تر است، چون روان انسان نمی‌خواهد از هم بپاشد و ذهن ما محافظه‌کار است و هر موجود زنده در مقابل تهدید، از خود محافظت می‌کند. با گذشت زمان، از شدت انکار کاسته می‌شود و ذهن به مرحله پذیرفتن و نپذیرفتن می‌رسد و این مرحله، زمان بروز خشم است و انسان خشمگین، خشم خود را با فریاد و خودزنی یا دیگرزنی آشکار می‌کند. مرحله سوم، افسردگی و یک پذیرش منفعلانه برخلاف پذیرش تهاجمی است. در این مرحله، فرد، مصیبت را می‌پذیرد اما منفعل است و افسرده می‌شود. مرحله چهارم، پذیرش متعادل است. در این مرحله، ذهن انسان مصیبت زده به حالت طبیعی برمی‌گردد و انسان، بازگشت به زندگی خواهد داشت.»

باقری در ادامه توضیحاتش افزود: «وقتی با مصیبت‌های سنگین برخورد می‌کنیم، ذهن ما گیج می‌شود و به سمت تلاشی و متلاشی شدن می‌رود ولی اگر این مراحل را به تدریج طی کند، به تعادل می‌رسد. اما راهکار حفظ کارکرد ذهن آشفته یک انسان مصیبت‌زده چیست؟ در اولین مرحله باید اجازه بدهیم که مراحل گذر طبیعی ذهن از مصیبت طی شود و اگر فرد مصیبت‌زده، اکنون در مرحله انکار مصیبت قرار دارد، باید اجازه گذر از این مرحله را بدهیم. علاوه بر این به دلیل تفاوت‌های فردی، نحوه گذر هر فرد با فرد دیگر از این مرحله متفاوت است.

تفسیرهای ضعیف‌کننده فرد مصیبت‌زده، باید با آرامش اصلاح شود چون در همین مرحله، معناآفرینی اتفاق می‌افتد و معنا جایگزین تفسیرهای غلط می‌شود. معنا، چارچوب جدیدی است که بر یک حادثه می‌افکنیم و با این معنا، دلالت آن را دگرگون می‌کنیم درحالی که خود حادثه قابل دگرگونی نیست.

به همین سبب، معنابخشی یا معنازدایی برای ذهن آشفته یک انسان مصیبت‌زده، لازم است. اطرافیان فرد مصیبت‌زده، باید مراقب احساس گناه مرضی باشند و این حس را از فرد مصیبت‌زده دور کنند، چراکه مصیبت‌دیده‌ها معمولا خودشان را متهم می‌کنند و وقوع مصیبت را ناشی از قصور و گناه خودشان می‌دانند و با برچسب اتهام و گناه به خودشان و در واقع، با معنابخشی به حوادث، آن‌هم بدون در دست داشتن شواهد کافی تلاش می‌کنند آشفتگی ذهنی‌شان را برطرف کنند. باید از مصیبت‌دیدگان مراقبت کنیم چون بعد از وقوع مصیبت‌ها، بعضی از این افراد دچار بی‌خدایی و بی‌اعتقادی می‌شوند و تلاش برای برقراری یا تداوم ارتباط اجتماعی برای مصیبت‌دیدگان، بسیار یاری‌رسان است. عزاداری‌های جمعی هم با همین منطق برگزار می‌شود چون در غیر این صورت، فرد مصیبت‌دیده زیر آوار بار مصیبت دفن خواهد شد.

در عزاداری‌های جمعی و مراسم یادبود، جانباختگان و متوفیان، حضور اطرافیان تا یک ماه و حتی تا یک سال در کنار مصیبت‌دیدگان به مثابه مسکنی برای زخم‌های عمیق و با دوام مصیبت عمل خواهد کرد. پرداختن به فعالیت‌های هنری هم یک راه تخلیه فشار روانی و کسب آرامش ذهنی و برون‌ریزی با تاثیری ماندگار است و می‌توان به مصیبت‌دیدگان توصیه کرد که مثلا به نوشتن وقایع روزانه یا حتی احساسات‌شان مشغول شوند. کمک گرفتن از مشاوران و دریافت درمان‌های روانپزشکی یا دارویی هم در شرایط حاد تاثیرگذار است اگرچه که در مقابل انکار فرد مصیبت‌دیده، باید شرایط را طبیعی جلوه دهیم ولی همزمان، زمینه درمان دارویی یا روانپزشکی را ایجاد کنیم.

ارتباط معنوی با عالم قدسی هم برای مصیبت‌دیدگان موثر است. البته معنا با معنویت متفاوت است. معنا می‌تواند سکولار یا آتئیستی یا حتی توهمی باشد چون انسان، چه انسان معتقد به خدا و چه انسان منکر خدا، به معنا نیاز دارد ولی معنویت با امر قدسی مرتبط است. در ادیان ابراهیمی، امر قدسی همان خداست ولی در بعضی ادیان، خداوند موجود متمایزی نیست اگرچه که برای پیروان این ادیان هم، یک موجود قدسی محسوب می‌شود، چنان‌که برای بعضی قبایل بدوی، طبیعت، مقدس و حتی قابل پرستش است.

بعد از وقوع مصیبت، افراد دارای اعتقادات دینی یک برگ برنده دارند چون با همین اعتقادات می‌توان برای بهبود شرایط‌شان تلاش کرد و اعتقادات معنوی، چه الهی و چه غیر الهی، محمل بسیار مهمی است تا به کمک این اعتقادات، فشار مصیبت و تاثیر واقعه برای فرد مصیبت‌دیده کاهش یابد.»

احمد علی نوربالا که دومین سخنران این نشست بود، با موضوع «بازیابی روانی و معنوی در بلایا و شرایط بحران» بیشترین بخش صحبت‌های خود را به نتایج مطالعات انجام شده در مورد وضعیت اختلالات و سلامت روان بازماندگان زلزله بم (5 دی 1382) اختصاص داد و در توضیح بحران‌ها و عواقب پس از آن گفت: «بحران به معنای خروج یک سازمان از ساختار منظم و مدیریت بحران به معنای بازگشت به شرایط اولیه است. جنگ غزه، آلودگی هوا، تغییر دولت‌ها، شیوع کرونا، قطع برق و زلزله، انواع بحران‌هاست و بحران‌ها می‌تواند طبیعی یا دست‌ساز انسان یا بیولوژیک باشد.

ایران دهمین کشور بلاخیز جهان است و در هر بلایی هم معمولا به آمار فوتی‌ها و مصدومان و مجروحان می‌پردازند ولی عوارض روانی حاد و میزان ترس و استرس و عوارض مزمن بلایا مغفول می‌ماند. تمام افرادی که دچار مصیبت و حادثه استرس‌زا می‌شوند باید مراحل بحران، واکنش، اصلاح و بازیابی را طی کنند. بحران از چند دقیقه تا چند ساعت تا چند روز بعد از وقوع مصیبت طول می‌کشد.

در مرحله بحران، فرد بحران‌زده دچار مشکل تمرکز است، بهت‌زده و بی‌تفاوت است، رفتارهای غیرقابل انعطاف دارد و دچار خشم و زودرنجی و ترس و وحشت است. مرحله واکنش، از یک تا 6 هفته بعد از مصیبت طول می‌کشد. در این مرحله، فرد تا حدی از محل حادثه یا از تکرار حادثه می‌ترسد، کابوس شبانه، بی‌خوابی یا بیقراری، واکنش‌های افراطی و گوشه‌گیری دارد علاوه بر اینکه از زنده ماندنش دچار احساس گناه است.

مرحله اصلاح، از یک تا 6 ماه بعد از مصیبت طول می‌کشد و در این مرحله، فرد به تدریج توان برنامه‌ریزی برای آینده را به دست می‌آورد. مرحله نهایی، بازیابی است که حدود 6 ماه بعد از وقوع مصیبت اتفاق می‌افتد و در این مرحله، غصه‌ها از بین رفته و فرد، پذیرفته که باید با این شرایط کنار بیاید.»

نوربالا در ادامه صحبت‌هایش در توضیح عواقب سوگ ابراز نشده گفت: «در ایام شیوع کرونا در کشورمان شاهد بودیم که علاوه بر متوفیان این بیماری، مرگ‌های عادی هم اتفاق می‌افتاد ولی نه تنها خانواده متوفیان کرونا و نه خانواده متوفیان عادی، هیچ کدام نمی‌توانستند مراسم تشییع و تدفین و ختم عادی برگزار کنند و همه عزاداران در غربت گرفتار شده بودند و به همین دلیل، سوگ ایام شیوع کرونا، هم برای خانواده متوفیان کرونا و هم برای خانواده متوفیان عادی بسیار پررنگ بود. البته در زلزله هم سوگ ابراز نشده مواجهیم که عوارض روانی جدی برای بازماندگان به دنبال دارد.

سال 1371 اندازه‌گیری شیوع PTSD (اختلال استرس پس از سانحه) در طبقات مختلف مردم تهران به ما نشان داد که شیوع این اختلال در خانواده شهدا 47.1درصد، در جانبازان 29.1درصد، در رزمندگان 18.1درصد و در مردم عادی 5.7درصد بود. سال 1373 و 4 سال بعد از زلزله رودبار، یکی از دانشجویان مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه تربیت مدرس با انجام مطالعه‌ای درباره عوارض روانشناختی دانش‌آموزان سال سوم دبیرستان مناطق زلزله‌زده رشت و رودبار و منجیل و لوشان، نشان داد که 83.1درصد دانش‌آموزان منطقه رودبار دچار مشکلات روانشناختی مختلف هستند و 95درصدشان دچار طیف خفیف تا شدید اختلال استرس پس از سانحه بودند.»

نوربالا همچنین به نتایج سه مطالعه در بازماندگان زلزله بم اشاره کرد و گفت: «ما در این مطالعات، به کوه یخی از آسیب‌های روانشناختی رسیدیم. نتایج مطالعه‌ای که 18 ماه بعد از زلزله بم در دو شهر کرمان و بم انجام دادیم به ما نشان داد که شیوع استرس پس از سانحه در شهر بم 66.6درصد و در شهر کرمان 57.7درصد است اما نتایج مطالعه‌ای که 12 سال بعد از زلزله انجام دادیم به ما نشان داد که 52درصد جمعیت بالای 15 سال شهر بم دچار نشانه‌های مشکلات روانشناختی بودند درحالی که در همان زمان، میانگین کشوری مشکلات روانشناختی، 23.4 درصد بود.»

نوربالا در ادامه صحبت‌هایش به نقش و وظایف نیروهای امدادی و کادردرمان در زمان وقوع فجایع و حوادث اشاره کرد و گفت: «کادر درمان یا نیروی امداد در فاز اول باید مشکلاتی را شناسایی کرده و برای ساماندهی آنها برنامه‌ریزی کند. حفظ آرامش و خونسردی و غلبه بر ترس و اضطراب و پرهیز از خستگی و فرسودگی هم در این مرحله ضروری است علاوه بر اینکه باید از بزرگ‌نمایی و رفتارهای نمایشی بی‌فایده پرهیز شود. باید به جمع مصیبت‌دیده اطمینان بدهیم که اطلاعات کاملی داریم و برای کمک و امداد مسلط هستیم و نباید این‌طور شود که مثلا رییس هلال‌احمر و مدیر بحران و وزیر کشور و رییس‌جمهور هر کدام یک حرف متفاوت درباره فاجعه و مصیبت بگویند.

چه در سوانح و چه در حوادث از هر نوع که باشد، باید نگاه امیدوارانه مثبت حفظ شود. HERO یک اصطلاح رایج در امدادرسانی و متشکل از حروف آغازین 4 مولفه روانشناختی مثبت شامل نگاه امیدوارانه، نگاه خودمراقبتی، نگاه تاب‌آورانه و نگاه خوش‌بینانه است. در زمان شیوع کرونا در کشور شاهد بودیم که پرستاران و پزشکان، همگی به دنبال شناسایی ماهیت ویروس هستند و به همین دلیل با بحران اطلاعاتی مواجه شدیم.

مقصریابی باید به ایام بعد از فاجعه و مصیبت موکول شود و اولین اولویت، دمیدن روحیه نشاط و امیدواری به مصیبت‌دیدگان و حفظ کانون خانواده مصیبت‌دیده باشد. نیروی امداد و درمان، باید به خواست مصیبت‌دیدگان احترام بگذارند و از سرزنش پرهیز کنند چون بخش مهمی از مدیریت بحران، تحمل اعتراضات مصیبت‌دیدگان است.

در حوادث و بلایا، بسیاری از مصدومان، گوشه‌گیر می‌شوند یا دردهای غیرقابل توجیه دارند و احتمال دارد تحت تاثیر داروها، دچار مشکلات روانشناختی یا عوارض روانپزشکی شوند و بنابراین، باید برای حفظ ارتباط مصدومان با خانواده‌شان تلاش کنیم چون در شرایط بعد از فاجعه، بسیار آرامبخش است.

باید به بازماندگان اجازه بروز احساسات بدهیم درحالی که در ایام جنگ 8 ساله، به خانواده شهدا تذکر می‌دادند که گریه نکنند و از شهادت عزیزشان خوشحال باشند با وجود آنکه پیغمبر خدا هم وقتی فرزندش را از دست داد، گریه کرد. باید به بازماندگان، اجازه آخرین دیدار با اجساد عزیزان‌شان را بدهیم مگر اینکه وضع ظاهری جنازه خیلی بد باشد. تا حد ممکن باید با خانواده و بازماندگان همدلی کنیم و به ایشان حق برگزاری مراسم سوگواری بدهیم.»

معصومه معارف‌وند، سومین سخنران این نشست بود که بر ضرورت توجه به گروه سنی کودک و نوجوان بعد از وقوع مصیبت و بلایای طبیعی یا حوادث تاکید کرد و از تجربه مشابه ارایه خدمات حمایتی و روانشناختی بعد از وقوع سیل در استان لرستان (نوروز 1398) مثال زد. معارف‌وند که در چند حادثه طبیعی و از جمله، زلزله جنوب خراسان، به عنوان مددکار و امدادگر داوطلب حضور داشته، در توضیح ضرورت توجه به کودکان مصیبت دیده گفت:« کودکان از گروه‌های در معرض خطرند و حتی در شرایط عادی هم باید به عنوان گروه‌های آسیب‌پذیر مورد توجه باشند و به دنبال وقوع حادثه هم، باید در اولویت خدمت رسانی و حمایت قرار بگیرند چون بسیاری اوقات، امکان ابراز نیاز ندارند.

مهم‌ترین مشکلی که در مصیبت‌ها شاهد هستیم، از دست رفتن والدین است و تجربه فقدانی برای هر کودک، به دلیل تفاوت کودکان از نظر رشد شناختی، بسیار متفاوت است. یک کودک 2 ساله وقتی مادر را از دست می‌دهد، احساس حضور نداشتن مادر باعث گریه‌اش می‌شود ولی برای کودک 5 ساله، تجربه فقدان مادر به معنای بازگشت مادر به خانه است در حالی که وقتی به سن بالاتر می‌رسند و درک بهتری پیدا می‌کنند، متوجه می‌شوند که مادر، دیگر به خانه برنمی‌گردد و متوجه می‌شوند که باید خود را با نبود مادر سازگار کنند و این تفاوت درک از همان تفاوت مراحل رشد شناختی کودکان ریشه می‌گیرد.

بنابراین، در حوادث و بلایا که با تعداد زیادی از کودکان دچار فقدانی مادر یا پدر مواجهیم، باید به تفاوت رشد شناختی توجه کنیم و نباید برای تمام کودکان یک نسخه واحد ارایه دهیم. در چند دهه اخیر، در مناطق بحران‌زده دنیا فضایی به نام فضای دوستدار کودک ایجاد می‌کنند که در این فضا، اجتماع محلی به کمک امدادگران غیر بومی می‌آیند و نیاز کودکان مصیبت دیده را اعلام می‌کنند و حتی در اداره این فضا شریک می‌شوند.

بنابراین، نباید در زلزله آذربایجان، از اصفهان نیروی امدادی و حمایتی برای کودکان منطقه زلزله‌زده ببریم چون با زبان این کودک آشنایی ندارند و لازم است که سطوح خدمات بر اساس تفاوت رشد و گروه‌های سنی مختلف کودکان تعیین شود و خدمات سنین مختلف باید باشد و جای امن و دور از اسیب صرف‌نظر از قومیت و مذهبی بچه‌ها با توجه به ملاحظات فرهنگی بچه‌ها.»

معارف‌وند ضمن اشاره به اینکه اولین فضای دوستدار کودک، در جنگ کوزوو (سال‌های 1992 تا 1995) و در مناطق آسیب‌دیده راه‌اندازی شد، تاکید کرد که ایجاد این فضاها، به کودکان کمک می‌کند که فقدان را تحمل کنند و به مسیر عادی زندگی بازگردند. این مددکار اجتماعی همچنین گفت که در ایران هم اولین فضای دوستدار کودک در منطقه زلزله‌زده بم و با حمایت یونیسف و مهدهای کودک بم و کانون پرورش فکری کودکان ایجاد شد و به مدت دو سال بعد از وقوع زلزله هم فعال بود و نقطه قوت این فضاها، اداره آنها با کمک نیروهای بومی بود.

معارف وند گفت که به دنبال بازدهی مثبت این فضاها، جمعیت هلال احمر هم در زلزله آذربایجان و زلزله کرمانشاه، نسخه مشابهی اما با خدمات کوتاه‌مدت و محدود به سه یا چهار ساعت برای کودکان منطقه زلزله‌زده ارائه داد و گفت: «در این مدل، تیم‌های سحر که همکار با هلال احمر بودند، به روستاهای زلزله‌زده می‌رفتند و مثلا به مدت 4 ساعت با بچه‌ها بازی می‌کردند که بزرگسالان همان روستا هم در این بازی‌ها شریک می‌شدند و این فعالیت برای کاهش فشار روانی هم برای کودکان و هم برای بزرگسالان آن روستا موثر و مفید بود. با ساختارمندتر شدن فضای دوستدار کودک، در سیل لرستان و گلستان هم این خدمت را تا زمان بازیابی روانی زلزله‌زدگان ارائه دادیم.»

بخش اصلی صحبت این مددکار اجتماعی، توضیح درباره تجربه ایجاد فضای دوستدار کودک در شهر سیل‌زده پلدختر در نوروز 1398 بود که گفت:«در سیل پلدختر، رودخانه کشکان طغیان کرده بود و پایین‌دست شهر به‌طور کامل زیر آب رفته بود به گونه‌ای که در برخی مناطق شهر، ارتفاع آب تا سه متر می‌رسید.

البته به دلیل اطلاع‌رسانی زودهنگام هلال احمر، مناطق تخلیه شده بود و هیچ تلفات جانی نداشتیم ولی مردم، تمام وسایل زندگی‌شان را از دست داده بودند چنانکه یکی از زنان همان منطقه به من گفت که حتی یک قاشق از وسایل خانه‌اش ندارد و جز لباس تنش، همه‌چیز را از دست داده ولی در عوض، فرزندانش زنده‌اند.

بچه‌ها هم اسباب‌بازی‌های‌شان را از دست داده بودند و همسایه‌ها متفرق شده بودند و ارتفاع گل و لای در مدرسه بیش از یک متر بود و هیچ فضای آشنایی از سیل در امان نمانده بود و این وضع، همان تجربه فقدانی برای کودکان بود. به همین دلیل، وقتی وارد منطقه سیل‌زده شدیم و فشار روانی ناشی از فقدانی را در کودکان منطقه بسیار جدی و شدید دیدیم، فضای دوستدار کودک را در آن منطقه راه‌اندازی کردیم آن هم در مکانی که با کمک محلی‌ها پیدا کردیم؛ مکانی امن، در دسترس، محصور و دارای دیوار و در یک سالن ورزشی. برای حضور دختران، ساعات روز را در نظر گرفتیم و نوبت پسرها بعد از دخترها بود.

اسم مکان را هم بومی‌ها انتخاب کردند؛ سالیز به معنای محلی برای آسایش. اولین برنامه‌ها در این فضا، آموزش غیر رسمی و بازی و سرگرمی بود و به مربیان بومی هم آموزش دادیم که کودکان دارای علائم روانشناختی و از جمله بی‌خوابی و شب‌ادراری را معرفی کنند و برای این کودکان، سیستم ارجاع به سطوح بالاتر مداخله روانپزشکی در نظر گرفتیم. در کنار فضای دوستدار کودک، مددکار و مشاور مستقر کردیم تا به والدین هم آموزش و خدمات حمایت روانی و اجتماعی اولیه بدهیم. ما شاهد بودیم که حدود یک ساعت قبل از پایان نوبت دخترها، پسرها برای شروع کلاس‌های‌شان پشت سالن ورزشی صف می‌کشیدند و در انتظار زمان بازی بودند آن هم فقط به خاطر آنکه می‌توانستند در همان فضا با هم فوتبال بازی کنند.

یک دستگاه فوتبال دستی در آن فضا داشتیم که پسرها لیگ فوتبال‌دستی به راه انداختند و مسابقه دادند و برنده کاپ و جایزه هم شدند. تمرکز ما بر بازی‌های گروهی بود تا پرخاشگری بچه‌ها توسط این بازی‌های گروهی کاهش پیدا کند و روابط شان اصلاح شود. ما به این بچه‌ها، خودمراقبتی را آموزش دادیم و چون قلدری بین پسرها به‌شدت افزایش یافته بود، آموزش‌های کاهش و پیشگیری از قلدری را ارائه کردیم.

یک سال بعد از پایان این خدمات، یکی از دانشجویان دانشگاه علوم توانبخشی به منطقه سیل‌زده رفت و وضعیت کودکانی که از ما خدمت گرفتند را با کودکانی که هیچ خدمتی نگرفته بودند و با کودکانی که خدمات سه یا چهار ساعته از تیم‌های سحر جمعیت هلال احمر گرفته بودند مقایسه کرد. نتایج این مطالعه نشان داد که بچه‌هایی که حمایت روانی دریافت کرده بودند، به زندگی عادی برگشته بودند و مشکلات رفتاری کمتر و هیجان و اضطراب کمتر داشتند اما بچه‌هایی که خدمات سه یا چهار ساعته از تیم‌های سحر هلال احمر گرفته بودند، حال بسیار بدتری از کودکانی داشتند که هیچ خدمتی نگرفته بودند چون انتظار بچه‌ها در آن شرایط مصیبت، تکرار بازی و خدمات است و وقتی این خدمات را ارایه نمی‌دهیم، حال بچه‌ها، از بد هم بدتر می‌شود و بنابراین، خدمات کوتاه‌مدت را متوقف کنیم چون برای کودک مصیبت‌دیده کمک‌کننده نیست.»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha