به گزارش سلامت نیوز به نقل از ابتکار، با صدایی رسا و مسلط به بحث میگوید: «تمام خانمهای زیبا، این برند را میشناسند و از آن استفاده کردهاند. من فقط دو قلم جنس دارم و سالها است همین را میفروشم. امروز قیمتها را پایین آوردم، چون چک و بدهی دارم ....» از میان جمعیت شخصی با اشاره به او ادامه میدهد: «این خط چشم فوقالعاده اس، دوتا برای من بیار.» کارتش را بیرون میآورد و دستفروش مترو کارت را میکشد.
شاید فکر کنید این بخشی از تبلیغات یک برند بزرگ با تیم قوی تبلیغاتی است. اما این داستان ابتکار فروشندگان متروی تهران است. خریداری که الان صاحب دو خط چشم با برندی است که کمتر کسی نام آن به گوشش خورده است به مسافران مترو توصیه میکند که از این محصول استفاده کنند، زیرا قطعا از آن راضی خواهند بود. اما داستان همینجا به پایان نمیرسد؛ داستانی که دقایقی پیش و در هنگام سوار شدن مسافران در ایستگاه «تئاترشهر» شروع شده بود.
خریداران صوری در میان جمعیت
شروع داستان نقطهای بود که سه نفر در ایستگاه تئاتر شهر سوار مترو شدند، اما با فاصلهای به اندازه چند واگن. یک نفر فروشنده بود که تا زمانی که شروع به تبلیغات نکرد کسی نمیتوانست متوجه دستفروش بودن او شود، زیرا تمام بارش در یک کیف دوشی جا شده بود. دو نفر دیگر رو به روی یکدیگر نشسته بودند و کوچکترین ارتباطی با یکدیگر نداشتند. فروشنده شروع به تبلیغ کرد و صدایش به قدری بلند بود که صدای سایر دستفروشان در پسزمینه آن قرار میگرفت. در میان جمعیت حرکت و جملات یکسانی را تکرار میکرد. ناگهان زاویه دوربین و توجه همگان تغییر میکند و توجه همه به سمت فردی جلب میشود که خود را خریدار همیشگی این محصول میداند و مجدد دو محصول دیگر تهیه میکند. در این میان فردی که مقابل خریدار صوری نشسته است رو به فروشنده میکند و میپرسد: «از این برند، ریمل هم داری؟ چنده؟» فروشنده میگوید: «آره یه چندتایی ریمل مونده و ۱۵۰ تومنه.» خریدار ریمل با تعجب میگوید: «چقدر قیمتت خوبه من همین رو چند روز پیش ۲۲۰ هزار تومن خریدم.» فروشنده این بار با شوقی بیشتر از قبل رو به جمعیت میگوید: «شنیدید خانمه میگه ۲۲۰ تومن همین ریمل رو خریده. راست میگه همکارام همین ریمل رو تا ۳۰۰ تومن هم میفروشن.» حالا تیم تکمیل شده است، دستفروش، خریدار ریمل و خریدار خط چشم. پنج مسافر محصولات را میخرند و تجربه دو خریدار قبلی آنها ترغیب به خرید این محصول میکند. فروشنده به آن دو میگوید: «مرسی که تجربه خرید خودتون رو به اشتراک گذاشتید.» یکی از آن دو نفر ادامه میدهد: «خواهش میکنم، جنسی که خوب باشه آدم باید بگه.» دو ایستگاه گذشته است و در ایستگاه شادمان داستان این تیم به پایان میرسد. فروشنده و دو خریدار پیاده میشوند، اما با فاصله از هم. دستفروش روی یکی از نیمکتها مینشیند و دو خریدار صوری کنار هم راه میروند و با هم صحبت میکنند. به بالای پلهها رسیدهایم و حال بالاخره دستفروش به تیم خود میپیوندد و آن را تکمیل میکند.
برخی فکر میکنند استفاده از چنین روشهایی برای کسب مشتری، نوعی کلاهبرداری است، اما از این نوع تبلیغات در بسیاری از کسب و کارها استفاده میشود. تبلیغات صدا و سیما، اینفلوئنسرها، اساماسها و تماسهای تبلیغاتی که حتی موجب گلایه بسیاری از افراد شده است.
بخرید وگرنه پشیمان میشوید
تلفنهمراه خود را بیرون میآورد و فیلمی را نشان میدهد که در آن به نظافت مشغول است: «این محصولات نانو فوقالعادهس. اینها رو بخرید و از بشور و بساب راحت شید.» چندین نفر به سمت او میآیند و شروع به تعریف از محصول میکنند و چندین بسته از این شوینده میخرند. پچپچ میان مسافران شروع میشود و از خریداران میپرسند واقعا محصول خوبی است؟ سیل خریدارن به سمت دستفروش روانه میشود و یکدفعه بازار میترکد. فروشنده در میان خریداران حرکت میکند و محصولات را به دست آنها میرساند. در این میان دستفروش میگوید: «ببینید چقدر راضی هستند. بخرید وگرنه پشیمون میشید همین محصول رو مجبور میشید گرونتر بخریدا.» همگان خوشحال هستند؛ خریداری که بازار را به شیوه جدید تبلیغ خود تکان داده و خریدارانی که به امید استفاده از شویندهای که تمام آلودگیها را از بین میبرد از واگنها خارج میشوند.
این نوع ابتکارها را بلاگرهای ایرانی به خوبی میشناسند. بسیاری از آنها در تبلیغات خود اذعان میکنند که سالها است مشتری برندی خاص هستند و از تجربه نزدیکان خود نیز برای بازارگرمی بهره میبرند.
توجهها جلب میشود
خط آبی پررنگ؛ ایستگاه طرشت. خانمی حدودا ۲۰ ساله وارد مترو میشود و رو به مسافران میکند: «اجازه دهید این مادر بشیند. نمیتونه وایسه.» چندین نفر بلند میشوند تا جای خودشان را به پیرزنی بدهند که به سختی ایستاده است. توجهها به سمت همان خانمی جلب شده است که به دنبال صندلی برای پیرزن بود. یکدفعه از کیف خود بستههای زعفران بیرون میآورد: «من ده ساله در خط مترو کار میکنم و محصول بد نمیارم. این زعفرونا اصلن و قیمتشون خیلی خوبه. بخرید که پشیمون میشید.» پیرزن داستان رو به او میکند: «دخترم دو بسته به من بده.» دستفروش به سمت او میرود: «عه مادر جان شما از این محصول استفاده کردید؟ راضی بودید؟» مسافران از زعفرانفروش میخواهند محصول را به آنها نشان دهد و او زعفران را در میان مسافران پخش میکند و میگوید: «هرکس میخواهد همینجا باز و محصول را تست کند.» او میتواند حداقل به ده نفر زعفران بفروشد.
سالهاست که متروی تهران به بازار فروش محصولات دستفروشان تبدیل شده است و ساماندهی دستفروشان بارها قرار بود اجرایی شود، اما مانند صدها طرح دیگر به سرانجامی نرسید. به تازگی علیرضا نادعلی سخنگوی شورای شهر تهران نیز با تاکید بر ساماندهی دستفروشان مترو تاکید کرده است: «برای دستفروشی در واگنهای مترو، مجوز قانونی وجود ندارد و اوضاع دستفروشان در مترو باید ساماندهی شود.» اینها بخشی از شیوه جدید بازاریابی دستفروشانی بود که محل کارشان واگنهای مترو است. در روز بارها «قطار عوض میکنند» و به دنبال مشتریان میروند. بسیاری از آنها میگویند: «راهی جز دستفروشی در مترو برایشان نمانده است و اگر مسئولان مانع کار آنها شوند نمیدانند باید به سراغ چه کاری بروند.» بخشی از مسافران مترو از حضور پررنگ دستفروشان با بارهای سنگین در واگنهای مترو گلایه دارند و از نظرشان آنها آرامش مسافران را برای فروش محصولات خود سلب کردهاند. هر یک از این دستفروشان داستان خود را دارند و از شیوههای گوناگونی برای فروش محصولاتشان استفاده میکنند.
نظر شما