چهارشنبه ۴ مهر ۱۴۰۳ - ۱۱:۲۸
کد خبر: 377210

این گزارش دردناک از حادثه معدن معدنجوی طبس نشان می‌دهد که چگونه یک حادثه شغلی می‌تواند به یک تراژدی انسانی و جمعی تبدیل شود. از صدای گریه‌های مادران تا داغ بی‌پایان فرزندان، همه چیز در این گزارش از یک رنج بی‌حد و اندازه حکایت می‌کند. انفجار در این معدن نه تنها جان ده‌ها نفر را گرفت، بلکه امیدها و آرزوهای بسیاری را هم در دل خانواده‌ها به خاک سپرد.

روایتی دردناک از بازماندگان تراژدی طبس

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه فرهیختگان،یکباره چشمش به من غریبه می‌افتد و می‌گوید: «خداکند واقعا خبرنگار باشی و این بدبختی‌مان را به گوش مسئولان برسانی. بگو جوانان‌مون پرپر شدن. بگو محمدجوادم بچه هفت ماهه داشت و حالا باید برای تشییع پدرش بیاید. بگو این مادر دیگه بدون بچه‌اش زنده نمی‌مونه.» ماشین حمل اجساد پشت غسالخانه می‌ایستد. ساعت چند دقیقه‌ مانده به 7 صبح روز دوم مهر است. خانواده‌های جانباختگان خودشان را به نزدیکی ماشین حمل اجساد می‌رسانند. زنان شیون‌کنان توسط عده‌ای دیگر از نزدیک شدن به اجساد منع می‌شوند. مردان هم برای حمل پیکر جانباختگان به سمت ماشین می‌روند.

چند ثانیه به این تصاویر و صحنه‌ها خیره می‌مانم. پلک نمی‌زنم. یک‌باره زیرلب با خودم می‌گویم: «جوانان بنی‌هاشم بیایید/ علی را بر در خیمه رسانید.» ساعت21 روز 31 شهریورماه، درحالی‌که کارگران معدن معدنجوی طبس مشغول استخراج زغال‌سنگ بودند، بلوکc در این معدن دچار حادثه می‌شود.

براساس گفته مهندسان فعال در بخش‌های مختلف معدن ، کارگران بلوکc درحال استخراج زغال‌سنگ بودند که در بخشی از لایه زغال‌سنگ با گاز متان روبه‌رو می‌شوند. به دلیل وجود عوامل آتش‌زا در فضای معدن زغال‌سنگ، همزمان با انتشار سریع و آنی گاز متان در پشت لایه زغال‌سنگ، انفجار صورت می‌گیرد. شدت انفجار به حدی بود که گازهای سمی به بلوک دیگر یعنی بلوک b می‌رسد و کارگران مشغول در آن بلوک بی‌خبر از حادثه به‌وقوع‌پیوسته برای همکاران‌شان دچار گازگرفتگی می‌شوند و جان خود را از دست می‌دهند. 

وقتی به طبس می‌رسم که هنوز خیابان‌های طبس خالی از شهروندان این شهر است. مستقیم به سمت باغ رضوان می‌روم. چند نفری اطراف غسالخانه دنبال واحد اداری غسالخانه می‌گردند. هنوز قفل سالن غسالخانه باز نشده است. سراغ کسی می‌گردند که بتواند به آنها یک پاسخ درست و مشخص بدهد. می‌گویند که از مشهد برای تحویل گرفتن پیکر دایی‌شان آمدند. چشم‌هایشان ‌تر است. مردان جوانی‌اند اما از چشم‌هایشان مشخص است که گریه‌ کرده‌اند. در میان صحبت‌هایشان می‌گویند هیچ‌کس پاسخ درستی درباره وضعیت دایی‌شان به آنها نداده است.

از همان لحظه وقوع حادثه، وقتی باخبر می‌شوند، خودشان از مشهد به سمت طبس می‌آیند. ابتدا در بیمارستان مصطفی خمینی به دنبال دایی‌شان می‌گردند. ظاهرا یکی می‌گفت زنده است و مرخص شده و دیگری می‌گفت در بخش دیگری از معدن هنوز محبوس است. حالا هم بیمارستان گفته بود که به باغ رضوان بروید و آنجا به دنبال پیکرش بگردید. 

ساعت از شش و نیم صبح گذشته است. یکباره شیون یک زن، فضای آرام روبه‌روی غسالخانه را به هم می‌زند. «مادر. مادر. مادر. محمدجوادم کجاست؟ پسر جوانم. پسر 27 ساله‌ام.» تعدادی دیگر از اعضای خانواده‌اش، همراهی‌اش می‌کنند. دست‌هایش را گرفته‌اند تا مبادا از حال برود. مادر یکی از جانباختگانی است که امروز قرار است تشییع می‌شود. «محمد جواد قاسمی، متولد 76 و یک فرزند با نام نورا دارد که هفت ماهه است و همسرش 25 سال دارد.»

اینها را از گریه و شیون مادرش متوجه می‌شوم. مدام پسرش را صدا می‌زند. داغ وقتی یکباره وارد می‌شود، در چهره فرد مشخص است. چهره مادر محمدجواد هم غم داشت و هم خشم. یک لحظه آرام و قرار نداشت. مردم یکی‌یکی برای مراسم تشییع خودشان را به روبه‌روی غسالخانه باغ رضوان می‌رسانند. هرکس که می‌رسد و وضعیت مادر محمدجواد را می‌بیند، بالای سر مادر می‌ایستد و شروع به گریه‌وزاری می‌کند.

«مردم دارن میان به بچه‌هامان خوش‌آمد میگن. این ماشین‌ها رو از سر راه بردارین.» با لهجه غلیظ خراسانی مادر محمدجواد این جمله را فریاد می‌زند. یکباره چشمش به من غریبه می‌افتد و می‌گوید: «خداکند واقعا خبرنگار باشی و این بدبختی‌مان را به گوش مسئولان برسانی. بگو جوانان‌مون پرپر شدن. بگو محمدجوادم بچه هفت ماهه داشت و حالا باید برای تشییع پدرش بیاید. بگو این مادر دیگه بدون بچه‌اش زنده نمی‌مونه.» 

محمدجواد فرزند ارشد خانواده‌اش بود و پدرومادرش به جز او، یک پسر دیگر هم داشتند. پدرش هم کارگر همان معدن بود. با این وجود اما پدر محمدجواد حاضر نیست درباره شرایط کاری پسرش در معدنجوی طبس چیزی بگوید، از گفت‌وگو امتناع می‌کند و پاسخ‌هایش شبیه به کسی است که از گفت‌وگو با خبرنگاران منع شده است. مدام در میان گریه‌ها و مویه‌ها خودش را سرزنش می‌کرد که چرا پای پسر بزرگ‌ترش را به معدن کشانده است. 

محوطه روبه‌روی غسالخانه دیگر ساکت و آرام نیست. یک طرف صدای گریه زنان است. یک طرف دیگر صدای ترحیب مداح به گوش می‌رسد و در این میان پچ‌پچ‌ها هم کم نیست. پیکرها را یکی‌یکی می‌آورند و به خانواده‌ها تحویل می‌دهند تا در آستان امامزاده حسین‌ابن‌موسی کاظم تشییع و بعد هم تعدادی از پیکرها برای خاکسپاری سمت روستاهایشان اعزام شوند و محمدجواد قاسمی نیز در آستان امامزاده به خاک سپرده شود.

حالا دیگر صدای گریه زنان بلندتر می‌شود. یکی برای پدرش گریه می‌کند و دیگری برای پسرش. چنین صحنه‌هایی در چند دهه گذشته کم نبوده، بارها و بارها در مقاطع مختلفی از تاریخ غم جمعی را تجربه کرده‌ایم اما باز هم چیزی از تلخی حادثه پیش‌آمده کم نمی‌کند. دختر یکی از جانباختگان برای پدرش بی‌قراری می‌کند. آنقدر گریه کرده که حالا به هق‌هق افتاده است. هرکس می‌شناسدش به سمتش می‌رود تا آرامش کند. اما بی‌وقفه پدرش را صدا می‌زند. دختر«ولی اسماعیلی» است.

اهالی یکی از روستاهای اطراف طبس. دخترک شاید هنوز ده سالش نشده باشد اما انگار می‌داند که دیگر قرار نیست پدرش را ببیند. برای همین از اعماق وجود زار می‌زند. تقلا می‌کند شاید این زندگی دلش به رحم بیاید. سوگ جنگی ناجوانمردانه است. عزیزت را می‌گیرد و یکباره روی زندگی‌ات چمبره می‌زند.

هرقدر دست و پا بزنی اما باز هم راه فراری ندارد. این دختر حتی هنوز آداب سوگواری را نمی‌داند اما انگار کسی به او گفته بود که پشت سر پدرت هرقدر می‌توانی گریه کن تا بغض‌ها توی سینه‌ات گلوله‌گلوله نشوند. مادر محمدجواد قاسمی هنگام خاکسپاری اجازه نمی‌دهد پسرش را وارد قبر کنند. زیر آسمان امامزاده طبس، حالا فقط شیون‌های زنانه به گوش می‌رسد. از جمعیت دور می‌شوم. هنوز صدای گریه و فریاد از داغ فقدان دنبالم می‌آید. 

صدای شیون‌ها بر سر مزار و هنگام تشییع تا خود معدن معدنجو در گوشم می‌پیچد. به معدن معدنجو می‌رسم که در منطقه پروده طبس قرار دارد. منطقه به چند بخش و معدن تقسیم شده و هر قسمت به دست یکی از شرکت‌های خصوصی سپرده شده است. معدن معدنجوی طبس یکی از آن چند شرکت خصوصی است که تقریبا 27 سال سابقه استخراج زغال‌سنگ دارد.

در ابتدا به نزدیکی بلوک B می‌رویم. کار امداد و نجات در آن بلوک به اتمام رسیده است و دیگر هیچ کارگر و پیکری در آنجا محبوس نیست. اصل حادثه اساسا در بلوک B نبوده، بلکه در بلوک  Cبوده اما به‌دلیل دسترسی زیرزمینی بلوک‌ها به یکدیگر، تبعات ثانویه حادثه به بلوک بعدی رسیده است. 

براساس گفته مهندسان شاغل در معدن معدنجوی، کارگران بلوک C درحال استخراج و کار بودند که پشت لایه زغال‌سنگ، به گاز تجمع‌شده متان می‌رسند. با توجه به شرایط ایجاد حریق در معادن و سه حلقه به وجود آمدن حریق، انفجار صورت گرفته و هنگام انفجار هم گازهای سمی تا بلوک B در فاصله دوکیلومتری بلوک C رسیده است.

طبق شنیده‌ها کارگران بلوک B از حادثه فاصله داشتند اما شدت انتشار گازهای سمی به‌حدی بود که کارگران حتی فرصت استفاده از «خودنجات» را هم نداشتند و تنها با چند استنشاق از پا درآمدند. در این میان و براساس گفته برخی مهندسان معدن طبسی، تعدادی از کارگران برای نجات همکاران‌شان وارد تونل یا همان بلوک B شدند اما در این بین حتی افرادی که برای کمک و نجات به‌سمت تونل رفته‌اند هم جان خود را از دست می‌دهند یا مجروح می‌شوند. تا لحظه تهیه این گزارش براساس شنیده‌ها تعداد قابل‌توجه و تقریبا اکثر جانباختگانی که از تونل بیرون کشیده شده‌اند، معدنچیان شاغل در بلوک B بودند و در بلوک C همچنان عملیات استخراج گاز تا ساعت 11 روز دوم مهرماه درحال انجام است. 

همچنین در جریان دسترسی به پیکر معدنچیان بلوک C بامداد روز دوم مهرماه، پیکر تعدادی دیگر از معدنچیان محبوس در مسیر کارگاه این بلوک خارج شده است و نه معدنچیان شاغل در خود کارگاه؛ چراکه تا ساعات نگارش این گزارش (ساعت 19 دوم مهرماه) هنوز به کارگاه نرسیده‌اند و احتمال می‌رود با توجه به موج انفجار در کارگاه بلوک C کارگاه تخریب شده باشد و عملیات آواربرداری از کارگاه نیز چند روزی طول بکشد.

با هزار زور و قسم به‌سمت بلوک C می‌آییم. تعدادی از خبرنگاران دم ورودی این بلوک منتظر اجازه حراست برای تهیه گزارشند. با اینکه همراهانم افراد شناخته‌شده‌ای در میان معادن طبسند اما حراست بازهم از ورودمان ممانعت می‌کند. همزمان در حین گفت‌وگو با حراست و بهانه‌جویی برای عدم ورودمان، حسینی‌بای، خبرنگار رسانه ملی با تدارک و بدرقه از محوطه معدن خارج می‌شود و ما از این شیوه قانونمداری منتظر و مبهوت می‌ایستیم. 

علی‌رغم میل مسئولان و شاید ابلاغ و دستورشان وارد محوطه بلوک C می‌شوم. امدادجویان هلال‌احمر در گرمای طبس درحال کارند. صدای تهویه عظیم نصب‌شده در یکی از ورودی‌های معدن کمی گفت‌وگو با طرف مقابل را سخت می‌کند. از معادن اطراف یعنی همان چند معدن موجود در منطقه پروده برای امدادرسانی آمده‌اند. به سمت گروهی از مهندسان منطقه می‌روم.

تعدادی از مسئولان و مهندسان شاغل در معدنجوی از اخبار منتشرشده در رسانه‌ها شاکی‌اند و می‌گویند معدنجو 27 سال سابقه فعالیت دارد و حدود 1800 معدنچی در آن مشغول به کار بودند. در این میان نباید تصویر چکمه پاره‌شده را دست‌به‌دست کرد و عکس واقعیت موجود در معدن را روایت کرد. شدت انفجار و انتشار گاز به‌حدی بود که آسیب به البسه و وسایل معدنکار امری اجتناب‌ناپذیر است.

در میان گعده‌های پیش آمده و گفت‌وگو درباره ماجرا، صابر نجفی یکی از مهندسان شاغل در معدن معدنجوی طبس می‌گوید: «در بلوک B اصلا اتفاقی نیفتاده و هرچه بوده همین‌جا در بلوک C بوده. در اینجا هم هنوز کار تمام نشده تا بتوانیم بگوییم دقیقا و به‌طورقطع چه اتفاقی افتاده است. کارگاه دو مسیر دسترسی دارد. تقریبا 95 درصد تهویه یکی از مسیرها انجام شده و پس از آن سراغ تهویه مسیر دوم می‌رویم.

تا الان 35 جسد بیرون کشیده شده و تعداد نفراتی که در بلوک C مانده‌اند هم 14 نفرند. جانباختگان حادثه معدنجوی طبس 51 نفر نیستند و این ارقام مطرح‌شده در این چند روز به این دلیل است که آمار از مجرای یک منبع گرفته نمی‌شود، بلکه مسئولان مختلفی می‌آیند و آمار مختلفی هم ارائه می‌دهند.

تعدادی از معدنچیان همچنان زیر معدن محبوسند اما به این دلیل که شرایط حتی برای امدادرسان‌ها هم خطرناک است، نمی‌توانیم پیش‌برویم. باید شرایط ایمن‌سازی و تهویه برقرار شود و گاز به سطح استاندارد برسد و بعد افراد محبوس خارج شوند. مساله اصلی تخریب کارگاهی است که براثر شدت انفجار صورت‌گرفته و قطعا آواربرداری زمان خواهد برد. اینکه چند روز طول بکشد، کاملا بسته به شرایط است. گاز اگر استخراج شود، مساله آواربرداری همچنان وجود دارد.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha