«بچه‌ها امروز تو بیمارستان [...] یه پسره رو آوردن باهاش مصاحبه کنم، مدال طلای المپیاد [...] سال [...] ، بدون کنکور رفته بود رشته پزشکی دانشگاه [...] بعد تو بیمارستان [...] تو دوره استاجری یکی از همکلاسی‌هاش رو کشیده توی اتاق استف بهش تعرض کرده بود، بعد برای تنبیه فرستاده بودنش دانشگاه علوم پزشکی [...] اونجا باز رفته بود تو بیمارستان [...] به یکی از سال پایینی‌ها تجاوز کرده بود، بعد دیگه براش پرونده روانپزشکی درست کرده بودند و آورده بودنش بیمارستان [...] و ...»

زیر پا گذاشتن حریم خصوصی مراجعه کنندگان به مراکز ارایه خدمات سلامت روان

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه اعتماد، این بخشی از روایتی است که یک حساب توییتری با اسمی در ردیف «دختر مو حنایی» که در معرفی خودش را «روانشناس» توصیف کرده، منتشر شده است. {قسمت‌های [...]، توسط نویسنده گزارش و به دلیل حفظ حریم فردی که روایت در مورد او نوشته شده، پوشانده شده است و نام حساب توییتری که این روایت در آن منتشر شده در این گزارش ذکر نشده است تا قابل جست‌وجو نباشد، به جای آن از یک نام جایگزین استفاده شده است}، خانم «مو حنایی»، تنها یکی از ده‌ها دانشجوی روانشناسی است که هر ترم برای طی کردن کارورزی به بیمارستان‌های روانی مراجعه می‌کنند.

او و صدها نفر دیگر مانند او، مرزی برای روایت کردن آنچه در بیمارستان روانی دیده‌اند، ندارند. مقررات حرفه‌ای برای محدود کردن آنها یا وجود ندارد یا اجرای آن به تعلیق درآمده است که با چنین اعتماد به نفسی، روایتی که پیدا کردن راوی آن برای مسوولان بیمارستان در کمتر از چند دقیقه ممکن است را منتشر می‌کنند.

البته هنوز برخی حساسیت‌های عمومی در برخی شبکه‌های اجتماعی مانند توییتر علیه چنین رفتارهایی وجود دارد؛ اما صاحب این حساب توییتری، وقتی با اعتراض چند نفر از کاربران در مورد نقض حریم خصوصی بیماری که در آن روز با او روبه‌رو شده است، مواجه شد از پاسخ در مورد اینکه چطور به خود اجازه می‌دهد، روایتی اینچنین با جزییات که پیدا کردن اسم سوژه آن تنها با گوگل کردن عبارت «دارندگان مدال طلای المپیاد [...] سال [...]» قابل پیدا کردن است، طفره رفت و با گفتن اینکه «چون اسم بیمار را ننوشتم پس مساله‌ای نیست»، از کنار انتقادات گذشت، تا هفته آینده داستان تازه‌تری از کارورزی چند ساعته‌اش در بیمارستان روانی برای دنبال‌کنندگانش در شبکه‌های اجتماعی تعریف و توجه و مخاطبان بیشتری دریافت کند.اگر فکر می‌کنید این گزارش در مورد بی‌مبالاتی دانشجویان حوزه سلامت روان است، صبر کنید چون ماجرا قرار است از این چند خط بسیار فراتر برود.

شما روایت کنید من لایک و ری توییت می‌گیرم!

آقای دکتر «ر. ص» خودش را در قسمت معرفی حساب توییتر این‌گونه معرفی کرده است: «روانپزشک، نفر اول بورد روانپزشکی کشور، عضو هیات علمی و دانشیار دانشگاه علوم پزشکی [...]»، او حتی یک شماره تماس برای دریافت راهنمایی‌های «تخصصی» هم در قسمت معرفی خودش در توییتر در اختیار دنبال‌کنندگان قرار داده است. حساب توییتر او جزو پدیده‌های چند ماه گذشته توییتر است که در مدت زمانی بسیار کوتاه، به عدد بسیار بزرگ ۱۵ هزار و صد دنبال‌کننده رسیده است.

اینها بخشی از محتوایی است که او در توییتر منتشر می‌کند: «پسر بیست ساله‌ای با اختلال شخصیت مرزی بود، بسیار رنجور و غرق مواد و سکس و تنهایی و ...»، «پسرشان مبتلا به اسکیزوفرنیا و علایم منفی بود و سال‌هاست خانه‌نشین است، پرسیدم انتظارتون از درمان چیه، مادرش گفت همین که ریش و موهایش را کوتاه کنه برای ما کافیه ...»، «پسر سی و هفت ساله‌ای بود که پانزده سال است ازدواج کرده بود، سال‌هاست در وسواس شدید غوطه‌ور است و حالا جهت مراجعه طلاق آمده است...»، «تازه عروسی به همراه شوهر و مادرشوهر و خانواده همسرش آمده بودند...»، «داشتم از بیمارستان می‌رفتم بیرون که مردی را دیدم که ایستاده است جلوی در، نتوانسته بود وقت بگیرد و آمده بود می‌گفت، گفتم اگر امروز نتوانم وقت بگیرم...»، از این دست نوشته‌ها، «داستان‌های مراجعان» که برخی از آنها با جزییات باورنکردنی از قبیل شغل و موقعیت اجتماعی و حتی قومیت منتشر شده است، در حساب این آقای دکتر توییترباز که از قضا استاد دانشگاه هم هست، بی‌شمار یافت می‌شود.

او علاوه بر اینکه یکی از اولین الزامات ملاقات بیماران یعنی ملاقات خصوصی بدون حضور اعضای خانواده را مکرر زیر پا می‌گذارد و از اشاره کردن به این مساله و طرح افکار و ایده‌های اعضای خانواده در مورد مراجع خودداری ندارد، در پاسخ به اعتراضات مکرر در مورد اینکه روایت‌هایش از مراجعان به کلینیک سلامت روان انستیتوی روانپزشکی [...] که زیر نظر دانشگاه پزشکی [...] اداره می‌شود، نقض آشکار حریم خصوصی مراجعان و زیر پا گذاشتن اخلاق پزشکی و اصول رازداری حرفه‌ای است، استدلال می‌کند که «این روایت‌ها جنبه آموزشی دارند و مصداق نقض حریم خصوصی بیماران نیستند» و در پاسخ به اعتراضات دنباله‌دار دیگری در مورد این روایت‌ها نوشت از آنجا که سوژه‌های این روایت‌ها، زنان روستایی، مردان معتاد، پیرمردها و پیرزن‌هایی که فرزندان دچار بحران‌شان را به اجبار برای درمان با تعرفه دولتی به بیمارستان آموزشی [...] می‌آورند و...، هم از کسانی دفاع می‌کند که معتقد هستند، چون این افراد توییتر ندارند و قرار نیست آنچه در مورد آنها نوشته شده را ببینند و بخوانند، نوشتن از آنها بی‌اشکال است.

مساله شما، بین خودمان هشتاد و پنج میلیون نفر می‌ماند!

آیا مساله به اینجا ختم می‌شود؟ متاسفانه نه! آقای دکتر خ. مدیر یک مرکز خدمات سلامت و مشاوره دانشگاهی در تهران است، یکی از مراجعان او که مایل نیست نامش فاش شود، می‌گوید: «در یکی از جلسات درمان، وقتی مقنعه‌ام عقب رفت، دکتر به من اشاره کرد که مقنعه‌ام را درست کنم. وقتی اعتراض کردم و گفتم اینجا کسی نیست، گفت از جلسات برای کلاس‌های درس دانشگاه فیلم تهیه می‌شود و برای همین باید حجابم را رعایت کنم. تا قبل از آن نمی‌دانستم که جلسه در حال ضبط شدن است.

اینکه داشتند بدون اینکه به من بگویند جلسه را ضبط می‌کردند و بعد هم قرار بود بدون اینکه به من بگویند، فیلم را در کلاس درسی پخش کنند که دانشجویان همان دانشگاهی بودند که من در آن درس می‌خواندم، به قدری حالم را بد کرد که دیگر اصلا نتوانستم حرفی بزنم، بعد از آن دیگر نتوانستم به کسی اعتماد کنم. فکر اینکه فیلم جلسات ما به کجاها رفته است و کجاها پخش می‌شود، از ذهنم بیرون نمی‌رود و مدام دارم با خودم مرور می‌کنم که کجا چی گفته‌ام و دیگران چه فکری در مورد آنها خواهند کرد.»

بنا بر این، مساله بیمارستان‌های آموزشی، انستیتوهای دانشگاهی و مراکز ارایه خدمات سلامت روان دانشگاهی است؟ متاسفانه نه. تحت آموزش یا سوپرویژن بودن درمانگران و متخصصان حوزه سلامت روان، اغلب برای آنها یک امتیاز مهم به حساب می‌آید. سوپرویژن، یعنی متخصص سلامت روان، وقتی از آنچه در جلسه درمان می‌گذرد سر در نمی‌آورد، سراغ متخصص باتجربه‌تری که تکمیل آموزش او را به عهده دارد، می‌رود و با مطرح کردن مساله یک نگاه دوم را در مورد اتاق درمان دریافت می‌کند و از این طریق تلاش می‌کند به جمع‌بندی راهگشاتری در مورد مساله برسد.

به نظر می‌رسد فرآیندی حرفه‌ای و بدون اشکال است، بخشی از آموزش است و کمک می‌کند مشکلات درمان کمتر شود؛ اما اگر درمانگر شما تمام جلسات را ضبط کند، فیلم جلسات شما را در جلسه «عمومی» دیگری با حضور افرادی که برای شرکت در کارگاه سوپروِیژن پول پرداخت می‌کنند به نمایش بگذارد تا سوپروایزر و عده‌ای دیگر که شما آنها را نمی‌شناسید در مورد آنچه در اتاق درمان رخ داده، در مورد داستان شما، نظر بدهند، چطور؟ شاید حتی تا اینجا هم اشکال عمده‌ای وجود نداشته باشد، مگر زمانی که متوجه شوید درمانگاهی که به آن مراجعه کرده‌اید، درمانگاهی که جلسات درمان در آن برگزار می‌شود فیلم این جلسات را «آرشیو می‌کند» و در جلسات آموزشی دیگری برای کارآموزان دیگری که درمانگر شما جزو آنها نیست هم نمایش می‌دهد و کسی چه می‌داند که این کارآموزان بعدا در مورد فیلمی که دیده‌اند چه چیزی در گفت‌وگوهای خصوصی و حساب‌های عمومی و خصوصی‌شان در شبکه‌های اجتماعی خواهند نوشت؟

این، بخشی از بلبشویی است که در حوزه خدمات سلامت روان، در خصوص مساله «حریم خصوصی مراجعان و بیماران» جریان دارد. یک فرد بی‌نام، بی‌تعهد و بی‌تخصص می‌تواند تمام داستان یک بیمار بستری در یک تخت روانپزشکی در یک بیمارستان دولتی را در شبکه‌های اجتماعی منتشر کند. یک استادیار دانشگاه می‌تواند تمام آنچه در طول روز در یک درمانگاه دولتی که نام و آدرس آن مشخص است رخ می‌دهد را شب‌ها در توییتر و اینستاگرام روایت کند و قضاوت‌های اخلاقی بعضا رادیکال خود را در مورد روایت‌های مراجعان، با کاربران شبکه‌های اجتماعی به اشتراک بگذارد. درمانگر شما می‌تواند بدون اینکه به شما بگوید، فیلم‌های مربوط به جلسه شما را برای همیشه نزد خودش نگه دارد یا به یک شخص یا موسسه آموزشی بسپارد.

ولی همچنان دکتر بهتر می‌داند!

اگر در روابط بیمار و پزشک سلسله مراتبی حاکم باشد، بیماران نیازمند به تخت‌های روانپزشکی در پایین‌ترین سطح برخورداری از قدرت قرار می‌گیرند، مردم کم‌سواد، مردم پیر، مردم معتاد، مردم دچار بحران‌های روحی و عاطفی که برای کمک حرفه‌ای به کلینیک‌های خدمات سلامت روان مراجعه می‌کنند، بخشی از مراجعان هستند، در حالی که بخش بسیار بزرگ‌تری از مراجعان، به خصوص مراجعان به روانپزشکان، اولا اغلب با اختیار خودشان برای دریافت درمان روانپزشکی مراجعه نمی‌کنند، دوما به دلیل اینکه با برچسب «دیوانه»، «روانی» و «دارای اختلال حاد نیازمند بستری» توصیف می‌شوند، اختیار چندانی بر روند درمان خود ندارند. به اینها باید اضافه کرد که برخی بیماری‌های حوزه روانپزشکی در کنار برخی داروهای روانپزشکی، دریافت بیماران از جهان اطراف آنها را هم با اختلال روبه‌رو می‌کند بنا بر این شانسی هم وجود دارد که آنها اصلا متوجه نباشند که در اطراف‌شان چه چیزی در حال رخ دادن است.

به هر حال، به نظر می‌رسد فرقی نمی‌کند کلینیک‌هایی که مردم برای درمان یا دریافت خدمات سلامت روان به آنها مراجعه می‌کنند دولتی و آن‌گونه که می‌گویند «دانشگاهی» باشند یا انستیتوهای خصوصی یا دفاتر و مطب‌های معمولی. عموم افرادی که برای دریافت خدمات حوزه سلامت روان مراجعه می‌کنند، پذیرفته‌اند که پزشک یا درمانگری که به او مراجعه کرده‌اند، از سطح بهتری از تشخیص، تحلیل، یا ارتباط با واقعیت برخوردار است و قرار است به آنها «کمک» کند. اما اگر هزینه این کمک، نقض حریم خصوصی باشد و اگر در نمونه‌های بغرنج قرار باشد از این حضور در مراکز ارایه خدمات سلامت روان بعدا در جاهایی به ضرر مراجع استفاده شود، چطور؟

حقوق مراجع؟ اصلا چرا به حقوق فکر می‌کنید؟ آیا این نشانه بیماری نیست؟!

حالا لابد از خودتان می‌پرسید: «پس نظام پزشکی یا نظام روانشناسی این وسط کجا ایستاده است؟»، «چه کسی قرار است از حقوق مراجعان در برابر متخصصان سلامت دفاع کند؟»، این سوال کمی خوشبینانه به نظر می‌آید و باید چند گام عقب‌تر رفت و پرسید آیا اصلا نهادهای حرفه‌ای مساله «حریم خصوصی» بیمار- مراجع را در نسبت با پزشک و درمانگر به رسمیت می‌شناسند یا نه؟

در منشور اخلاقی نظام رواشناسی و مشاوره آمده است: «... پیمان می‌بندم که .... همواره محرم راز مراجعان بوده؛ دانسته‌ها و اطلاعات لازمی که در فرآیند ارایه خدمات روانشناسی و مشاوره از مراجعان خود دریافت می‌دارم را به‌ مثابه امانتی الهی تلقی کرده، هرگز در محافل خصوصی و مجامع عمومی افشا نکنم و جز در موارد استثنایی نظیر الزامات قانونی و شهادت‌های دادگاهی و ضرورت‌های مداخلات سریع درمانی هیچ‌گونه از اطلاعات دریافتی را در اختیار کسی قرار ندهم. ...»، در صفحه‌ای که با عنوان منشور اخلاقی روانپزشکی روی سایت مرکز آموزشی درمانی روانپزشکی ایران دانشگاه علوم پزشکی ایران قرار گرفته اثری از خود منشور اخلاقی روانپزشکی وجود ندارد، لینکی که برای دسترسی به منشور در صفحه قرار گرفته است هم به همان صفحه مقدمه که «منشور در آن قرار ندارد» باز می‌گردد.

بنا بر این، تا اینجا روشن است که مراجع معمولی که امکان جست‌وجوی اینترنتی در مورد «منشورهای اخلاقی حرفه‌ای پزشکی» را دارد هم نمی‌تواند به راحتی به منشور و تعهدنامه حرفه‌ای روانپزشکان دسترسی پیدا کند و آنجا که می‌تواند به منشوری دسترسی پیدا کند، مانند منشور نظام روانشناسی و مشاوره که به راحتی روی وب در دسترس است، نمی‌تواند از عمل مشاور یا روانشناس به آن منشور اطمینان حاصل کند، آن هم در شرایطی که گروه‌های تلگرامی با چند صد عضو روانشناس و غیرروانشناس به صورت روزانه شاهد طرح «کیس» توسط اعضا برای دریافت مشورت از دیگران یا ادعای آموزش و شرح روان درمان و «رضایت مشتریان» هستند.

حتی اگر فرض کنیم که ملاحظات حرفه‌ای یا اخلاقی در بین برخی جامعه روانپزشکان و سایر متخصصان حوزه سلامت روان وجود دارد که می‌توان از نمونه‌هایی که در بالا به آنها اشاره شده به ایشان پناه برد، مشکل بزرگ‌تری که در این زمینه وجود دارد، همان نکته‌ای است که دکتر «ر.ص» و هواداران رویه او در یک گفت‌وگوی توییتری و در واکنش به مخالفان رویه‌ای که در پیش گرفته، به آن اشاره کرده است: «سوژه این روایت‌ها، از اینکه داستان آنها در جایی نقل می‌شود آگاه نخواهند شد.» اگر شما ندانید که چه کسی و در کجا در مورد شما حرفی زده است، چگونه امکان خواهید داشت که به آن اعتراض کنید؟ واقعیت این است که نخواهید توانست.

ضمن اینکه وقتی روایت‌ها بدون نام منتشر می‌شوند، راویان همواره می‌توانند ادعا کنند که این روایت، داستان شما نبوده است، بلکه کس دیگری با مشخصاتی شبیه شما این ماجرا را مطرح کرده است و به همین سادگی حق شکایت و اعتراض از شما سلب خواهد شد. خانم «م»، یک کاربر توییتر است که بدون اینکه بخواهد نام خود را فاش کند در مورد تجربه‌اش از چنین مواجه‌ای می‌گوید: «من بیش از سه سال به یک تراپیست مراجعه می‌کردم، ما همدیگر را در شبکه‌های اجتماعی دنبال نمی‌کردیم، اما صفحه او در اینستاگرام یک صفحه عمومی است که در آن مطالب آموزشی منتشر می‌کند، البته من فکر می‌کردم که این مطالب آموزشی هستند تا اینکه اتفاقی برای خودم افتاد. من به دلیل شرایطی تصمیم گرفتم مراجعه به تراپیست را متوقف کنم، در مورد این موضوع حرف زدیم و تراپیست من را تشویق کرد و گفت که چقدر خوب است که فکر می‌کنم رشد کرده‌ام و می‌توانم از پس مسائل خودم بر بیایم، بنا بر این ما خیلی خوب و با صلح و صفا از هم جدا شدیم.

چند وقت بعد اتفاقی در اینستاگرام به صفحه او برخوردم و همین‌طور که صفحه را بالا و پایین می‌کردم چشمم به یک پست بسیار طولانی افتاد که در آن چیزهای بسیار بدی از قبیل ناتوانی و عدم پاسخ به درمان و لجبازی و ... نوشته شده بود، تمام آن چیزی که نوشته شده بود، تمام مشخصات و جزییات داستان همان چیزهایی بود که من برای او تعریف کرده بودم.

من اطمینان دارم که این ماجرا را در مورد من نوشته بود و بعد هم نوشته بود که نباید از اینکه کسی درمان خود را متوقف می‌کند ناراحت بود، چون درمانگران خدا نیستند و مردم مشکلات بسیار حادی دارند که از عهده یک درمانگر بر نمی‌آید. وقتی با او تماس گرفتم و گفتم چرا داستان من و روابطم را این‌طور علنی منتشر کرده‌ای، من را متهم کرد که بیمار روانی هستم که با قصد آزار صفحه او در اینستاگرام را دنبال کرده‌ام و بعد هم گفت که داستان در مورد من نبوده و عصبانیت من ناشی از بیماری است، بعد هم من را بلاک کرد تا دیگر نتوانم صفحه‌اش را ببینم یا با او تماس بگیرم.»

این تنها یکی از شاهدانی است که نشان می‌دهد حتی وقتی در بیمارستان روانپزشکی در معرض ملاقات «دختر موحنایی» نیستید یا با یک استاد دانشگاه که رسالت خود را آموزش از طریق تشریح مشکلات شما در توییتر قرار داده است روبه‌رو نشده‌اید یا به مرکزی «آموزشی» که قصد دارد با فیلم جلسه شما یک نسل روانشناس تربیت کند مراجعه نکرده‌اید، باز هم داستان شما در دست کسی که به او مراجعه کرده‌اید، امنیت ندارد.

همین که آمدید بزرگ‌ترین قدم است توافق تسلیم قبلا امضا شده!

آیا این مسائل توسط مسوولان بیمارستان‌های آموزشی، کمیته‌های اخلاق و سازمان نظام روانشناسی دیده نمی‌شود؟ اگر دیده نمی‌شود بسیار بد و اگر دیده می‌شود و کاری در مورد آن صورت نمی‌گیرد که تا امروز به نظر می‌آید چنین است، بسیار بدتر؛ اگر دیده می‌شود و نه تنها در مورد آنها کاری انجام نمی‌شود، بلکه به صورت سیستمی توجیه می‌شود چی؟

تقریبا ممکن نیست اعتراضی به مساله نقض حریم خصوصی بیمار یا مراجع به پزشکان، روانپزشکان و متخصصان سلامت روان فعال در شبکه‌های اجتماعی عرضه شود و بعد از رد و بدل شدن چند خط مشاجره، به عبارت «روایت با رضایت بیمار منتشر شده است» ختم نشود. مساله «رضایت بیمار» برای استفاده از محتوای جلسه درمانی او در یک گفت‌وگو، جلسه یا مقاله پژوهشی یا آموزشی، کشف تازه‌ای نیست.

درست همان‌طور که برخی با قبول آزمون کردن درمان‌های آزمایشی، پول دریافت می‌کنند، ممکن است گروهی از کسانی که برای دریافت خدمات سلامت روان مراجعه می‌کنند، با ضبط و انتشار بخشی یا تمام روایت و شرح درمان خود موافقت کنند، اما این موافقت، در آن مناطقی از دنیا که قاعده‌ای بر رفتارهای حرفه‌ای حاکم است، مقررات خاصی را هم شامل می‌شود.

درمانگر و پزشک، برای دریافت «رضایت بیمار» باید شرح کاملی از نحوه استفاده از محتوای جلسات درمانی او عرضه کند و در یک قرارداد درمانی که توسط مراجع امضا می‌شود به صورت مکتوب رضایت او را ثبت و ضبط کند. در چنین مواردی معمولا مراجعان از امتیازاتی مانند پرداخت پول کمتر یا حتی جلسات رایگان برخوردار می‌شوند. اما همچنان رایگان یا ارزان بودن جلسات درمان، مشابه آنچه در بیمارستان‌های آموزشی علوم پزشکی رایج است یا در مورد درمانگران غیرحرفه‌ای و مبتدیان تحت آموزش دیده می‌شود به صورت خود به خودی اجازه‌ای برای ضبط، استفاده ثانویه و انتشار محتوای جلسات درمان نخواهد بود.

بعضی جاها قاعده‌هایی هست

با وجود همه این واقعیت‌ها و استدلال‌هایی مانند اینکه «چون فروید شرح‌های مفصل بر بیمارانش نوشته و آنها را منتشر کرده، ما هم می‌توانیم شرح حال و قضاوت خودمان در مورد بیماران و مراجعان را به دیگران و با شبکه‌های اجتماعی به اشتراک بگذاریم»، در طول صد سال گذشته، هم در مورد حریم خصوصی بیماران نیازمند تخت‌های روانپزشکی و هم در مورد حریم خصوصی مراجعان برای دریافت خدمات سلامت روان، پیشرفت‌های قابل ملاحظه‌ای رخ داده است. در کتاب‌های درسی به محدودیت‌های اخلاقی درمانگران برای تشریح روابط حرفه‌ای خود برای همکاران، دوستان، اعضای خانواده و شبکه‌های اجتماعی اشاره شده است.

برای مثال در کتاب مبنای روان درمانی و روان پویشی گابارد که یک کتاب درسی مقدماتی برای آموزش مبنای درمان روانشناختی است، آمده است که «حتی مساله مراجعه افراد به کلینیک‌های خدمات درمان هم لازم است محرمانه باقی بماند، چراکه ممکن است برخی مراجعان مایل نباشند دیگران و از جمله نزدیکان آنها اطلاع داشته باشند که برای دریافت خدمات سلامت روان به کلینیک مراجعه می‌کنند، دیگر چه رسد به صحبت در مورد محتوا و حوادثی که در اتاق درمان بین دو نفر رخ می‌دهد.»

دکتر سامان توکلی، روانپزشک و درمانگر تحلیلی هم در این مورد می‌گوید: «با گسترش فضای مجازی و انتشار بدون دقت و بی‌ملاحظه اطلاعات بیماران توسط برخی درمانگران که اغلب هم بدون اخذ رضایت آگاهانه و قابل استناد انجام می‌شود، روبه‌رو هستیم. شخصا شاهد بودم که مراجعان یا بستگان آنها که از مراجعه نزدیکان‌شان به یک درمانگر اطلاع داشتند، در حساب‌های کاربری آن درمانگر اطلاعاتی در مورد خود یا بستگان‌شان دیده‌اند و این مساله به روابط بین فردی آنها آسیب زده و همین طور باعث سلب اعتماد به درمانگران می‌شود.

حتی در مواردی که اهداف این روایت‌ها واقعا آموزشی باشد، باید شرایط بسیار دقیقی را در انتشار اطلاعات بیماران و اخذ رضایت آگاهانه واقعی از آنها رعایت کرد که طبیعتا شباهتی با روزنوشت‌های چنین درمانگرانی ندارد. علاوه بر این لازم است درمانگرانی که مایل به انتشار چنین روایت‌هایی هستند در مورد انگیزه خود از انتشار این اطلاعات مراقبت کنند و با مشورت با همکاران بررسی کنند که تا چه حد ممکن است انگیزه انتشار روایت‌های بیماران در شبکه‌های مجازی ناشی از نیازهای شخصی برای گرفتن توجه و جلب مخاطب باشد.»

اما آیا این خیر عمومی است؟!

بسیاری از کسانی که روایت‌های بیماران یا مراجعان خود را در شبکه‌های اجتماعی می‌نویسند با استفاده از کلیدواژه «آموزش عمومی» به انتقادات موجود در این مورد پاسخ می‌دهند. در حالی که می‌گویند: «ما می‌نویسیم تا مردم بدانند اگر مشکلات مشابه دارند باید چه کاری کنند»، این مساله را نادیده می‌گیرند که درمان فردی اساسا امری «فردی» است.

اگر کسی با خواندن کتاب‌های پزشکی می‌تواند جلوی بیمار شدن خودش را بگیرد یا با خواندن صفحات حوادث روزنامه‌ها جلوی بروز قتل و سرقت را بگیرد، احتمالا کسانی هم توانسته‌اند با خواندن روایت‌های بیماران و مراجعان به کلینیک‌های خدمات سلامت روان، برای مشکلات خودشان راه‌حلی پیدا کنند.

هر چند، مساله در اینجا تمام نمی‌شود، زبان پر قضاوت متخصصانی که در مورد مراجعان خود در شبکه‌های اجتماعی می‌نویسند، بخشی از مساله و قضاوت عمومی کاربران شبکه‌های اجتماعی در مورد داستان‌هایی که در حساب‌های «متخصصان» منتشر می‌شود، مساله‌ای دیگر است. تصور کنید که زیر پستی در مورد آموزش خودمراقبتی برای جلوگیری از انتقال بیماری‌های عفونی، لشکری از کاربران مشغول اظهارنظر در مورد این هستند که چطور کسانی که به اچ‌آی‌وی، هپاتیت یا اچ‌پی‌وی مبتلا می‌شوند، کثیف و هرزه و فاقد ارزش‌های انسانی هستند.

صحنه غریب و تازه‌ای نیست، نه؟ این قضاوت‌های رادیکال، بیش از آنکه میل به مراجعه برای بررسی مسائل و دریافت کمک را تقویت کند، میل به سکوت و پنهان کردن مساله را افزایش می‌دهد. همچنین است در مورد قرار دادن روایت بیماران و مراجعان به کلینیک‌های خدمات سلامت روان در برابر کاربران شبکه‌های اجتماعی که غالبا نه تنها فاقد همدلی هست، بلکه در مورد لزوم احترام به دیگران هم آموزشی ندیده‌اند و خود را پشت نام‌های جعلی کاربری در شبکه‌های اجتماعی امن احساس می‌کنند و آنچه ممکن است در روبه‌رو شدن حضوری با افراد به زبان نیاورند را هم به راحتی در شبکه‌های اجتماعی علیه این و آن می‌نویسند.

«آموزش عمومی» در مورد سلامت روان، احتمالا همان کاری است که سایت‌هایی مانند «روانشناسی امروز» که به زبان انگلیسی کار می‌کند، انجام می‌دهند. انتشار مقالات پژوهشی مبتنی بر تجربه‌های درمانی درمانگران شناخته شده، بدون اشاره خاص به افراد، بدون ذکر داستان‌هایی که بتوان آنها را به افراد نسبت داد، دقیقا همان چیزی که در فضای خدمات سلامت روان فارسی زبان، ناموجود است.

تاوان این ناموجود بودن تحقیقات و نوشته‌های قاعده‌مند در مورد مسائل عمومی سلامت روان و روانپزشکی را در حال حاضر مراجعان و افرادی که به‌رغم نیاز به دریافت خدمات از کلینیک‌های خدمات سلامت روان، به دلیل نگرانی از حریم خصوصی‌شان از مراجعه به این مراکز خودداری می‌کنند، پرداخت می‌کنند.

بسیاری از کسانی که روایت‌های بیماران یا مراجعان خود را در شبکه‌های اجتماعی می‌نویسند با استفاده از کلید واژه «آموزش عمومی» به انتقادات موجود در این مورد پاسخ می‌دهند. در حالی که می‌گویند « ما می‌نویسیم تا مردم بدانند اگر مشکلات مشابه دارند باید چه کاری کنند»، این مساله را نادیده می‌گیرند که درمان فردی اساسا امری « فردی» است.

اگر کسی با خواندن کتاب‌های پزشکی می‌تواند جلوی بیمار شدن خودش را بگیرد یا با خواندن صفحات حوادث روزنامه‌ها جلوی بروز قتل و سرقت را بگیرد، احتمالا کسانی هم توانسته‌اند با خواندن روایت‌های بیماران و مراجعان به کلینیک‌های خدمات سلامت روان، برای مشکلات خودشان راه حلی پیدا کنند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha