سلامت نیوز: سختیها گاه از توان خارج میشود، این را از گفتههای نمایندگان این مناطق میتوان لمس كرد «تاكنون حدود بیست نفر از مردم زلزلهزده خودكشی كردهاند.» برای مردم زلزلهزده وفور مرگ شاید هولناكیاش را از میان برده است، یا كه در بازآفرینی روانی كوتاهی شده كه همچنان اینجا، جولانگاه مرگ است. مردمی كه از آوارها بیرون آمدهاند اینك در سیلاب مشكلات غرق شدهاند. بیش از نود درصد دانشآموزان این مناطق كه سرمایههای این مملكت برای اعتلایش هستند، از روند تحصیل خود ناامیدند؛ اینها تحقیقات جامعهشناسی هستند كه خبر از حال این روزهای پس از زلزله دارد، مگر جز به كمك تحصیل علم میشود طبیعت را به خدمت گرفت؟ مگر نه اینكه یأس آیندهسازان مملكت، راه پیشرفت را ناهموار میكند؟
به گزارش سلامت نیوز، روزنامه اعتماد نوشت: سخن از كرمانشاه كه به میان میآید، واژگان بار غم میگیرند، خیال كلمات به روزهای نه چندان دور سفر میكند، روزهایی كه شهرهایش در بند دشمنان شد و به اهالی، راه آوارگی را نشان داد. روزهایی كه مردان برای حراست از خاك رفتند و زنان برای حراست از خانواده ماندند. جنگ كه تمام شد، ویرانه لطیفترین واژه برای توصیف این دیار شد. اگر بنا بود مرز پشت خط زندگی كردها باشد باید سر جای اول میایستادند؛ اگرچه پس از جنگ زخمهایشان عمیقتر شد، اما دوباره ایستادند، دوباره آغاز كردند، و دوباره ساختند. ساختند تا سازندگی معنا پذیرد، كاستی اگر دیدند، ترمیم كردند تا اصلاحات به مقصد رسد، خود دست مهربانی بر سر این دیار كشیدند تا مبادا بیمهریهای مهرورزان قلب تپندهاش را به درد آورد و با امید به فرداها در صف نخست تصمیمگیریهای كلان این مرزوبوم ماندند، شاید تدبیری اتخاذ شود و چرخ زندگیشان بهتر بچرخد. با وجود همه سازگاریها، كرمانشاه اما بر یك قرار نماند و شامگاه بیست و یكم آبان سیالیت زندگیاش گرفتار خصم مادر طبیعت، زمین شد و لرزید. زمین لرزید، زیر پای مردمی كه در پایكوبیهایشان پیوند با خاك و موطن خود را در گوشش زمزمه كرده بودند. دیاری كه آوای تنبور یارسانانش در جهان طنینانداز است، اینك به پژواك مویههای مادران داغدارش گوش سپرده است. جنون طبیعت دل كوههایی را لرزاند كه فرهادش پیكر عشق تراشیده بود. شبی كه میرفت تا به سپیده بپیوندد به یكباره فروریخت، زندگی زیر آوار ماند. راوی آن شب عروسكهایی شدند كه بیجان روی تلی از خاك افتادند، شمعهایی كه پیش از آنكه نسیم سالیان رفته خاموششان كند، زیر آوار دفن شدند و ساعتهایی كه عقربههایشان مرده بودند.
قاب زندگی، خاموشی بود و شب و مرگ
سپیده صبح را هیچ خروسی نوای بیداری نخواند، واقعیت بیرحمتر از همیشه رخ نموده بود، خونهای از زیر آوار جاری، كودك گریان تنها در میان آوار، گوشه پیراهن بیرون مانده خواهری كه مرگ تقلایش را شكست داده بود، و مردی كه همه آنچه كه برداشته بود نوزاد گریان در آغوشش بود. این دیار دیگر دیار شیرین نبود، داغستان آرمیدن مردی تنها وخسته از به خاك سپردن سه فرزندش بود. دوست دارم عبور كنم از روزهایی كه حتی آب برای رفع عطش نبود، از آنها كه صاحب منصبی بودند و با لبخند و در حصاری از حفاظت به میان آوار آمدند، عكس گرفتند، و رفتند و از رسانهای كه میلی به نشان غم این مردم نداشت. می خواهم از امروز بگویم، از امروز كه فاجعه كمرنگتر از گذشته است. گذشته! چه واژه غریبی با حال و احوال این روزهای این مردم زلزله زده؛ مگر چه چیز تغییر كرده كه بگویم گذشته؟! جز آنكه دیگر كرمانشاه در صدر اخبار نیست. اگر از حال زلزلهزدگان میخواهید سراغی بگیرید، باید بگویم حالشان خوش نیست. مردمی كه سرمای استخوانسوز زمستان را زیر چادر از سر گذراندند اینك باید خود را برای گرمای طاقتفرسای تابستان این مناطق آماده كنند گرمایی كه با خود مارو عقرب به همراه دارد و زین پس ساكنان باید مراقب نیش این مهمانان گرمسیری نیز باشند. در حوزه بهداشتی افرادی كه سرویسهای بهداشتی منازلشان تخریب شده در دسترسی به حمام و توالت كماكان با مشكل مواجه هستند. مشكلات بهداشتی و شیوع بیماریهای ناشی از آن قاتل تدریجی بازماندگان خواهد بود. زنان بیسرپرست اما بیدفاعتر از دیگران برای ادامه زندگی باید پیكار كنند نمیدانم در برنامه مدیران تا چه اندازه این جمعیت به شمار آمدهاند اما بیشك افرادی كه نانآور خود را از دست دادهاند كابوسشان دوچندان خواهد بود در امرار معاش بینان.
سختیها گاه از توان خارج میشود، این را از گفتههای نمایندگان این مناطق میتوان لمس كرد «تاكنون حدود بیست نفر از مردم زلزلهزده خودكشی كردهاند.» برای مردم زلزلهزده وفور مرگ شاید هولناكیاش را از میان برده است، یا كه در بازآفرینی روانی كوتاهی شده كه همچنان اینجا، جولانگاه مرگ است. مردمی كه از آوارها بیرون آمدهاند اینك در سیلاب مشكلات غرق شدهاند. بیش از نود درصد دانشآموزان این مناطق كه سرمایههای این مملكت برای اعتلایش هستند، از روند تحصیل خود ناامیدند؛ اینها تحقیقات جامعهشناسی هستند كه خبر از حال این روزهای پس از زلزله دارد، مگر جز به كمك تحصیل علم میشود طبیعت را به خدمت گرفت؟ مگر نه اینكه یأس آیندهسازان مملكت، راه پیشرفت را ناهموار میكند؟
اینك بیش از پنج ماه از زلزله میگذرد، دیگر دستپاچگی در رفتارها جای خود را باید به سنجیدگی داده باشد، خروجی جلسات تصمیمگیری مدیران باید چارهساز موتور محركه صنعت و فعالیت سرپلذهاب كه شهرك صنعتی آن است و در زلزله ٧,٣ ریشتری كاملا تخریب شده، باشد. بازار كار تولیدكنندگان و كسبه متوقف شده است. نمیتوان باور داشت كه احیای یك شهرك خرد از توان یك وزارتخانه خارج باشد. در روستاها اوضاع نامناسبتر از شهر است، جایی كه بخش مهمی از اكوسیستم را دامها تشكیل میدهند و دامداری سهم بزرگی در تامین معیشت روستاییان دارد. اگر شمار دامهای تلف شده برای بسیاری تنها معنای عدد دارد، برای روستاییان، از دست رفتن گاو و گوسفند نابودی سرمایه زندگی است. در روند بازسازی منازل و اعطای تسهیلات وعده داده شده به نظر میرسد چنان سستی و تعللی صورت میگیرد كه بسیاری مهاجرت را به ماندن ترجیح میدهند. مهاجرت به كرمانشاه شهری كه خود آبستن مشكلات عدیده بوده و همچنان رتبه نخست بیكاری در كشور را دارد اینك باید پذیرای افزایش جمعیت حاشیه نشین باشد؛ جمعیتی كه در مناطق زلزلهزده زمانی به واسطه دارا بودن مشاغل مولد بخشی از موتور محرك جامعه بوده اینك باید افزاینده آمار بیكاری در استان باشد. اگر سفری به سرپل ذهاب، ازگله، قصرشیرین، گیلانغرب و روستاهایی كه شمارشان كم نیست داشته باشید، دیگر صدای قهقهه كودكی كه موهایش در باد تاب میخورد به گوشتان نمیرسد، دیگر زنی روزهایش را برای رسیدن به آرزوهایش در خیال جلو نمیبرد، دیگر مردی برای رسیدن به فردا به جنگ مشكلات نمیرود. شهر اردوگاه اجباری آدمهایی است كه با امید غریبهاند؛ گویی كه زمان از روز زلزله متوقف شده است. چادرهای غرق در سیلاب و كانكسهای آهنین داغ دیده در حرارت آفتاب این روزها برای نوزاد دو ماهه جای قشنگی نیست، این سقفها كوتاهتر از سرفرازی مردان و زنان این مرزوبوم است.
زلزله بم اگرچه بسیار دردناكتر و فاجعه بارتر از زلزله كرمانشاه بود، اما از نظر تجربه در مدیریت بحران تجربه ارزشمندی بود. نمود این كارآزمودگی در روزهای نخست زلزله در كرمانشاه در امر امداد و نجات احساس نشد. امید است كه در روزها، ماهها و سالهای پیش رو این تجربه خاك خورده از صندوقچه خاطرات بیرون كشیده شده و در رفع مشكلاتی كه اهم آن اشتغال است استفاده شود تا تجربه تلخ بم در كرمانشاه تكرار نشود. كرمانشاه كلید امنیت این مرز و بوم است تبعات رها كردن كرمانشاه همه ایران را فرا میگیرد. اگر بحران پسازلزله در این مناطق مدیریت نشود باید عواقب آن را در مركز استان و چه بسا در پایتخت پذیرفت. كرمانشاه را نباید در این خاك ایزوله دانست. این دیار هیچگاه در جهت گسست اجتماعی حركت نكرده است. با وجود همه مشكلات و ضعفها، در بزنگاههای حساس بیشترین حضور و مشاركت را داشته است. میدانم كه نباید در غم و اندوه غرق شویم اما باید این غم را در گوشه ذهن خود تا زمانی كه كارها سامان گیرد نگه داریم، تنها در این صورت میتوانیم راه فراموش نكردن را بیابیم. باید در خاطرمان تصاویر مصیبت را مرور كنیم، نباید زبان را به بازی بگیریم بلكه باید همت كنیم تا كاری از پیش بریم چرا كه زخم كرمانشاه زخم همه ایران است.
نظر شما