یکی از آسیبهای اجتماعی چند دههی اخیر موضوع کودکان کار و خیابان است که حاصل عوامل متعددی بوده و دارای پیامدهای گوناگونی میباشد. کودکان کار و خیابان به کودکانی گفته میشوند که زیر ۱۸ سال داشته و بنا به دلایلی بخشی از زمان خود را در خیابان سپری نموده و یا مشغول به کار هستند. کودکان خیابانی همه جا حضور دارند.
اما در شهرهای صنعتی و حاشیهی شهرها بیشتر دیده میشوند. در سراسر جهان میلیونها کودک کار و خیابان با فقر، مشکلات اقتصادی، آموزشی، بهداشتی- درمانی و … مواجهاند. در این میان شرایط این کودکان در کشورمان توام با چالشهای متعددی است. آمار دقیقی از تعداد کودکان کار و خیابان در ایران در دست نیست اما بر طبق اعلام مسئولین از هفتصدهزار تا یک میلیون و هفتصد هزار کودک متغیر است.
مشاهدات موجود نیز حاکی از حضور شمار قابل توجهی از کودکان در خیابانها دارد. به گونهای که حضور این کودکان در خیابان همانند سایر آسیبهای اجتماعی تبدیل به مشکلی لاینحل شده و مراکز ارایه دهندهی خدمات نیز دچار ناتوانی نهادی برای حل این آسیب شدهاند.
علیرغم وجود سازمانها و نهادهای مختلف که مسئولیت ساماندهی و بهبود کیفیت زندگی این کودکان را دارند اما به دلایل متعدد قادر به حل مشکلات این کودکان نیستند و لذا چرخهی حضور کودکان در خیابان، منزل و مراکز نگهداری تکرار میشود و تبدیل به نوعی تسلسل باطل گردیده است.
با توجه به این موضوع در این بخش قصد داریم تا ضمن آسیبشناسی دلایل حضور کودکان در خیابان، به شناسایی چالشهای فراروی آنها پرداخته و به ارایهی راهکارهایی به منظور کاهش مشکلات این کودکان بپردازیم.
بر طبق نظر یونیسف کودکان کار و خیابان با واقعیت تلخ جدایی از خانواده و خطر از دست دادن حمایت و امکانات اولیه اساسی نظیر بهداشت و آموزش مواجهاند که پیامدهای بسیاری برای آنها به همراه دارد. این کودکان احساس امنیتی که خانواده به صورت طبیعی در فرایند مراقبت، تغذیه و آموزش کودکان فراهم میآورد کسب نمیکنند و بنابراین آسیبپذیری آنها بیشتر میشود.
نظریات مختلفی نیز به تبیین دلایل حضور کودکان در خیابان پرداخته است که میتوان به نظریه بیسازمانی اجتماعی، نظریه فرهنگ فقر، انتخاب عقلانی و … اشاره نمود. بر اساس نظریهی بیسازمانی اجتماعی آسیبهای اجتماعی حاصل از همگسیختگی، ضعف و تناقض قوانین و هنجارهای اجتماعی و عدم انسجام اجتماعی است. به این ترتیب حضور کودکان در خیابان به دلیل وضعیت نامناسب اقتصادی- اجتماعی، حاشیهنشینی و گسترش آسیبهای اجتماعی است.
در نظریهی فرهنگ فقر که توسط اسکار لوئیس مطرح گردید افراد فقیر رشد دهندهی ارزشها و هنجارهایی هستند که مبتنی بر شرایط محرومی است که در آن قرار دارند. بر این اساس کودکان کار و خیابان در شرایطی رشد میکنند که فاقد مهارتهای اجتماعی و زندگی میباشند. لذا امید چندانی به بهبود شرایط خود نیز ندارند. کودکان کار و خیابان حاصل خرده فرهنگهای حاشیهنشین، فقر و فروپاشی ساخت خانواده است. لذا برخی از آنها ممکن است که مجبور به حضور در خیابان شوند.
نظریهی انتخاب عقلانی بر سازگاری عقلانی افراد جهت انطباق زندگیشان تأکید دارد. لذا افراد سعی می کنند تا از روشهایی به منظور حفظ زندگی و بقای خود استفاده کنند. در این بین کودکان کار و خیابان نیز جهت محافظت از خود در برابر خطرات ممکن است بیاعتماد بوده و واکنشهایی بر خلاف هنجارهای اجتماعی از خود بروز دهند. بسیاری از واکنشهای آنها طبیعی است و به نوعی سازگاری برای بقا محسوب میشود.
همانگونه که در نظریات یاد شده نیز به وضوح مشخص گردید دیدگاههای مختلفی از زوایای گوناگون به تحلیل کودکان خیابانی پرداخته و میتوان از یک یا چند دیدگاه برای تحلیل وضعیت این کودکان بهره برد. اما وجه مشترک همهی این دیدگاهها این است که پدیدهی کودکان کار و خیابان حاصل مجموعهای از عوامل خانوادگی و اجتماعی است که در تعامل با یکدیگر منجر به حضور این کودکان در خیابان و تشدید مشکلات آنها میشود. به این ترتیب کودکان کار و خیابان حاصل مجموعهای از عوامل خانوادگی در سطح میانی (فقر و مشکلات اقتصادی خانواده، اعتیاد والدین، از همگسیختگی خانوادگی، عدم آشنایی والدین با مهارتهای فرزندپروری، سنت و رسوم خانوادگی) و عوامل اجتماعی – اقتصادی در سطح کلان (تضاد و شکاف طبقاتی، تبعیض، مهاجرت، حاشیه نشینی، دسترسی ضعیف به امکانات آموزشی و درمانی، جنگ، حوادث طبیعی و …) است.
حضور کودکان در خیابان باعث بروز مشکلات متعددی نظیر قرارگرفتن در معرض مصرف مواد اعتیادآور (محرک گل، مواد استنشاقی و سیگار)، بهرهکشی، خشونت و آزارهای جسمی و جنسی، ابتلا به انواع بیماریهای جسمی، روانی (نظیر اضطراب، افسردگی و ترس)، برچسبزنی و … میگردد.
اثرات چنین آزارهایی پایدار و طولانی مدت است و میتواند از عوامل شکلگیری جرم و بزهکاری در حال و آینده باشد. اما آنچه که امروزه وضعیت کودکان را تبدیل به نوعی بحران لاینحل نموده و بر پیچیدگی آن افزوده واقعیتهایی است که هر روز با آن سر و کار داریم که به صورت خلاصه در ذیل به برخی از آنها اشاره میگردد:
۱- کودکان کار و خیابان به افراد پیرامون و یا حتی امدادرسان “اعتماد” نمیکنند. زیرا آنها بارها و به شیوههای مختلف مورد انواع آزار قرارگرفتهاند. این کودکان اختلاف و فاصلهی خود با همسن و سالانشان را مشاهده نموده و فقر و فاصلهی طبقاتی را به خوبی درک کردهاند. افراد مختلفی نیز در قالب کمک و یاری آنها اقدام به سوء استفاده و بهرهکشی نمودهاند. لذا مفهوم اعتماد در بین این کودکان بسیار کم رنگ است. شاید بیاعتمادی نسبت به دیگران نوعی واکنش طبیعی و یک نوع مکانیسم دفاعی در مواجه با خطراتی باشد که سلامتی و زندگی آنها را تهدید مینماید.
۲- برخی از سازمانها و نهادها به منظور ساماندهی کودکان کار و خیابان اقدام به اجرای طرحهای ضربتی نموده اند. چنین طرز تفکری حاصل یک نگرش پادگانی نسبت به شرایط کودکان و کار و خیابان است. لذا نه تنها از تاثیرگذاری برخوردار نیست بلکه بر مشکلات این کودکان میافزاید. طرحهای ضربتی به منظور ساماندهی آسیب دیدگان اجتماعی نظیر کودکان کار و خیابان صرفاً یک اقدام نمایشی برای پوشاندن و فرار از پاسخگویی نسبت به مسئولیتهای متعددی است که بر عهدهی این سازمانها گذاشته شده است. در حالیکه یاری و حمایت از کودکان کار و خیابان یک فرایند پیوسته و مداوم بوده و نیازمند برنامهریزی عمیق و طولانی مدت است.
۳- نهادهای ارایه دهندهی خدمات به شکل جزیرهای عمل مینمایند. هماهنگی لازم بین آنها وجود ندارد. حتی در عمل، حضور و مدیریت یکدیگر را نیز انکار مینمایند. چنین روندی باعث موازی کاری بین بخشهای مختلف شده و به هدر رفتن سرمایههای مادی و معنوی منجر خواهد شد. در نهایت هیچ منفعتی متوجه این کودکان نخواهد شد.
۴- سازمانهای غیردولتی میتوانند نقش موثر و فعالی در ارایهی خدمات به کودکان کار و خیابان داشته باشند. با توجه به اینکه برخی از این سازمانها دارای قدمت زیادی هستند لذا برای بسیاری از کودکان کار و خیابان شناخته شده بوده و اثرگذاری آنها در آموزش و پیشگیری از آسیبهای اجتماعی بیشتر است.
۵- نگرش کاسبکارانه نسبت به حوزهی آسیبهای اجتماعی از جمله کودکان کار و خیابان از مشکلاتی بوده که دارای پیامدهای وسیع فرهنگی و اجتماعی است. بر اساس چنین نگرشی برخی از افراد از بودجه و امکانات موجود به منظور ساماندهی و بهبود وضعیت کودکان کار و خیابان برای مقاصد شخصی استفاده مینمایند. در حالیکه این کودکان از حداقل این امکانات برخوردار میباشند و یا حتی ذینفع نیز نباشند.
۶- ورود پلیس و نیروهای انتظامی به حوزهی کودکان کار و خیابان دارای تاثیرات طولانی مدت است. کودکان کار و خیابان مجرم نیستند. ارایهی خدمات به این کودکان میبایست توسط مددکاران اجتماعی و یا با نظارت آنها صورت پذیرد. حضور نیروهای انتظامی در فرایند ساماندهی کودکان کار و خیابان اولین گام در شکلگیری و پرورش شخصیت مجرم در دوران کودکی است. زیرا این افراد از مهارت لازم برای ارتباط با این کودکان برخوردار نبوده و در نتیجه ممکن است از اجبار و رفتارهای قهرآمیز استفاده کنند. بنابراین در ارایهی خدمات به کودکان کار و خیابان لازم است از حضور متخصصین و مددکاران اجتماعی استفاده شود.
۷- کودکان کار و خیابان اغلب از اتباع کشورهای دیگر نظیر افغانستان هستند. برخی از آنها در ایران به دنیا آمده و فاقد شناسنامه میباشند. لذا از نظر قانونی و هویتی دچار مشکلاتی میباشند. ممکن است که حضور این کودکان در خیابان از نظر فرهنگ خانوادگی آنها چندان ناپسند نباشد. لذا در حضور این کودکان در خیابان با مشکل سنت و رسوم خانوادگی نیز مواجه هستیم. در ثانی بسیاری از این کودکان نانآور و بازوی اقتصادی خانواده محسوب میشوند. به این ترتیب یک توافق نانوشته بین کودکان و والدین جهت کار و حضور در خیابان وجود دارد. در نهایت چنین روندی به شکلگیری مدل قربانی- قربانی منجر میشود. یعنی هم خانوادهی کودک و هم کودک آسیب میبینند.
۸- امکان عدم حضور و حذف کودکان از خیابان وجود ندارد. به این دلیل که خیابان متعلق به آنهاست. تا زمانی که در جامعهای فقر، نابرابری، حاشیه نشینی، اختلاف وسیع طبقاتی، محدودیت دسترسی به آموزش و بهداشت و … وجود داشته باشد امکان عدم حضور کودکان در خیابان نخواهد بود. شاید یکی از دلایلی که برنامههای مقطعی به نتیجه نمیرسند عدم جامعیت و پرداختن به سطوح کلان و گسترده است.
۹- کودکان کار و خیابان خرده فرهنگهایی را شکل دادهاند که دارای ویژگیهای خاصی است. این کودکان کاسبکاران کوچکی هستند که تجربههای زیادی از حضور در خیابان کسب میکنند. هرگونه برخورد با این کاسبان از نظر عرفی و حتی قانونی ممنوع است. نمیتوان با تهدید و تطمیع از حضور این کودکان در خیابان جلوگیری نمود.
با توجه به موارد فوق در حال حاضر وضعیت کودکان کار و خیابان بیش از پیش دشوار و مزمن شده است. زیرا عوامل موثر در بروز این کودکان پیچیده، چندبعدی و معطوف به عوامل سطوح کلان و میانی است. کاهش حضور کودکان در خیابان و مشکلات آنها نیازمند اقدامات گسترده در حوزهی سیاستگذاری اجتماعی با هدف افزایش سطح رفاه اجتماعی، تدوین برنامههای راهبردی و طولانیمدت به منظور کاهش مشکلات و آسیب پذیری آنها، تعیین وضعیت حقوقی و قانونی حضور کودکان اتباع خارجی و ارایهی آموزشهای مستمر فردی، مهارتهای زندگی، پیشگیری از مصرف مواد و آموزشهای خانوادگی است.
به این ترتیب به منظور کاهش حضور کودکان در خیابان نیازمند برنامههای چندبعدی در سطوح مختلف پیشگیری (اولیه، ثانویه و ثالثیه) با شناسایی عوامل خطرآفرین و کاهش این عوامل و تقویت عوامل محافظتی در سطوح مختلف خانوادگی و اجتماعی به منظور تقویت سطح رفاه اجتماعی، کاهش فقر و افزایش دسترسی و برابری در خدمات آموزش و بهداشت هستیم.
نظر شما