«وقتی به ملاقات پسرم در زندان رفتم و متوجه شدم او نگران هم‌بندی‌اش است که به‌دلیل عدم‌توانایی در پرداخت دیه همچنان در زندان است، نیت کردم شرایط آزادی مرد زندانی را فراهم کنم تا شاید با این کار، گره پرونده پیچیده پسرم باز و او هم به‌زودی از زندان آزاد شود.» این بخشی از گفته‌های مادری است که پسرش نخبه شیمی بوده و از 3سال قبل به اتهام قتل دوستش در زندان به سر می‌برد.

مادری که پسرش به اتهام قتل در زندان است، باعث آزادی یک زندانی دیگر شد

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه همشهری، پرونده‌ قتلی که نخبه شیمی مرتکب شد به هفدهم خرداد سال 99برمی‌گردد. آن روز این پسر جوان که دانشجوی دکتری دانشگاه شریف بود با اورژانس تماس گرفت و درحالی‌که به‌شدت سراسیمه بود گفت: «دوستم یک محلول شیمیایی را سر کشیده و حالش خوب نیست.»


پس از این تماس، نیروهای اورژانس در محل حادثه حاضر شدند و پس از معاینه پسر جوان اعلام کردند که او جانش را از دست داده است. گزارش این مرگ مشکوک به پلیس و بازپرس ویژه قتل اعلام و تحقیقات در این پرونده آغاز شد.


بررسی‌ها حکایت از این داشت که متوفی مدال‌آور المپیاد شیمی و بورسیه دانشگاه بوستون آمریکا بوده است. دوست او به نام سهراب در بازجویی‌های اولیه گفت: من از دوران دبیرستان علاقه زیادی به شیمی داشتم. همیشه به آزمایشگاه می‌رفتم و محلول‌های شیمیایی را باهم ترکیب می‌کردم. با ترکیب مواد به یک محلول شیمیایی رسیدم که اعتیادآور بود. آخرین‌بار هم آن را با آبمیوه مخلوط کردم و در یخچال خانه گذاشتم اما دوستم که میهمان من بود، بدون اینکه به من بگوید آن را سر کشید و حالش بد شد و فوت کرد. من اگر می‌دانستم قصد خوردن آن را دارد، مانعش می‌شدم و اجازه نمی‌دادم محلول را سر بکشد.


هر چند سهراب مدعی بود نقشی در مرگ دوستش ندارد اما شواهد و مدارکی به‌دست آمد که نشان می‌داد او به دوستش که وی نیز نخبه شیمی بوده حسادت می‌کرده است. به همین دلیل برای او به اتهام قتل عمد کیفرخواست صادر و پرونده به دادگاه کیفری فرستاده شد. در جلسه محاکمه وکیل اولیای دم برای سهراب درخواست قصاص کرد و گفت متهم به‌دلیل حسادت به موفقیت‌های متوفی، او را با محلول شیمیایی به قتل رسانده است.

متهم اما همان حرف‌های قبلی خود را تکرار کرد و گفت دوستش بی‌آنکه او را در جریان قرار بدهد محلول شیمیایی را سرکشیده است. وی گفت: من با دوستم دشمنی نداشتم و به او حسادت نمی‌کردم. این را خانواده‌اش هم می‌دانند. من و متوفی از دبیرستان با هم دوست بودیم. ما هردو مدال‌آور المپیاد شیمی بودیم و هر دو در دانشگاه شریف درس می‌خواندیم.

تا اینکه من در مقطع دکتری در همین دانشگاه پذیرفته شدم و دوستم بورسیه دانشگاه بوستون آمریکا را گرفت. وقتی فهمیدم قصد مهاجرت دارد با او تماس گرفتم و خواستم به خانه ما بیاید. من چند سالی بود که به محلول شیمیایی اعتیادآوری که خودم کشفش کرده بودم اعتیاد داشتم و همیشه آن را در یخچال می‌گذاشتم.

وقتی فرهاد به خانه‌مان آمد به خیال آنکه محلول داخل یخچال آبمیوه است آن را سر کشید و یکباره حالش بد و در نهایت فوت شد. تا زمانی که اورژانس برسد، هر کاری کردم تا او زنده بماند اما نماند. پس از پایان جلسه قضات وارد شور شدند و متهم را از اتهام قتل عمدی تبرئه کردند و او به اتهام قتل شبه عمد به پرداخت دیه محکوم شد. صدور این حکم، اعتراض اولیای دم را در بر داشت و موجب شد تا پرونده به دیوان عالی کشور فرستاده شود. قضات دیوان حکم را نقص کرده و پرونده برای رسیدگی مجدد به دادگاه کیفری برگردانده شد.

دور دوم محاکمه نیز اظهارات شاکی و متهم تفاوت چندانی با اول نداشت. اما این‌بار قضات دادگاه، قتل را عمدی تشخیص داده و متهم را به قصاص محکوم کردند. این بار پرونده با اعتراض متهم به دیوانعالی کشور فرستاده شد. درحالی‌که حکم پرونده قتل جوان نخبه در دیوانعالی کشور در حال رسیدگی است، مادر او چند روز قبل به شعبه سوم اجرای احکام دادسرای جنایی تهران رفت و وقتی پیش روی دادیار حسین گودرزی قرار گرفت، گفت که آمده‌ است تا مقدمات آزادی یک زندانی را فراهم کند.

او توضیح داد: پسرم در زندان با مردی دوست شده که حدود 2سال قبل دوران محکومیتش به پایان رسیده اما توانایی پرداخت دیه را ندارد که از زندان آزاد شود. وقتی به ملاقات پسرم رفته بودم و متوجه سرنوشت این مرد شدم، نیت کردم مقدمات آزادی او را فراهم کنم تا شاید گره از پرونده پسرم نیز باز شد. با تلاش این زن و پرداخت مبلغ دیه، مرد زندانی که از دی ماه سال89 در زندان به سر می‌برد، عصر پنجشنبه، پس از تحمل بیش از 12سال از زندان آزاد شد و به آغوش خانواده‌اش بازگشت.


آرزویم آزادی پسرم است


مادر سهراب که زندگی دوباره‌ای به یک مرد زندانی بخشیده، حالا آرزویش این است که پیش از مرگش، آزادی پسرش از زندان را ببیند. او می‌گوید: بیش از 2سال است که زندگی آنها دگرگون شده و همه اعضای خانواده دلشان می‌خواهد به‌زودی سهراب آزاد شود. این زن در گفت‌وگو با همشهری، می‌گوید که از این به بعد قصد دارد هر کمکی که می‌تواند برای آزادی زندانیان محکوم به پرداخت دیه انجام دهد.


چه شد که تصمیم به آزاد کردن زندانی گرفتید؟


چند وقت قبل به ملاقات پسرم در زندان رفته بودم که متوجه شدم حال پسرم خوب نیست. وقتی علتش را پرسیدم گفت ناراحت وضعیت هم‌بندی‌اش است. وقتی جزئیاتش را پرسیدم برایم توضیح داد که هم‌بندی او مردی میانسال و متولد سال 50 است. او همسر و چند فرزند دارد که دلش می‌خواهد نزد آنها برود اما شرایطش را ندارد. مرد میانسال حدود 12سال در زندان بود درحالی‌که دوران محکومیتش 10سال بوده و 2 سال قبل تمام‌شده بود اما توانایی پرداخت دیه را نداشت تا طعم آزادی را بچشد.


به چه جرمی در زندان بود؟


جرمش قتل بود اما نه قتل عمدی. ماجرای پرونده‌اش به دی ماه سال89 برمی‌گشت. آنطور که پسرم برایم تعریف کرد، دختر این مرد در آن زمان با شوهرش دچار اختلاف شده و به حالت قهر خانه را ترک کرده و به خانه پدری‌اش در یکی از شهرهای اطراف تهران رفته بود. ظاهرا شب حادثه 2برادرشوهر دخترش به مقابل خانه وی رفته و با این مرد درگیر شده بودند. 2 برادر از قبل برق خانه را قطع کرده و همراهشان چوب، ‌چاقو و قمه برده بودند. به همین دلیل مرد میانسال دید کافی نداشته و در دفاع از خود با چاقو ضرباتی به 2برادر زده بود. در جریان این درگیری یکی از برادرها جان باخته و دیگری از ناحیه نخاع آسیب دیده بود. دادگاه هم عمل این مرد را دفاع مشروع تشخیص داده و به این ترتیب مرد زندانی به اتهام قتل شبه عمد به پرداخت دیه و 10سال حبس محکوم شده بود. اما توانایی پرداخت دیه را نداشت.


چطور مبلغ دیه را تهیه کردی؟


بخشی از این پول را من و شوهرم و پسرم که در زندان است پرداخت کردیم. بخش دیگر را از دوستان و فامیل گرفتیم. حتی شوهرم هم برای این مرد کار جور کرده تا پس از آزادی مشغول به‌کار شود. خوشحالی این مرد و خانواده‌اش به اندازه یک دنیا برایمان ارزش داشت. خانواده‌ای که اصلا امید به آزاد شدن پدرشان نداشتند حالا از خوشحالی اشک شوق می‌ریزند. همه این کارها را به‌خاطر رضای خدا انجام دادم و به نیت آزادی پسرم. همان روز که پسرم در زندان از سرنوشت هم‌بندی‌اش گفت نیت کردم تا شرایط آزادی آن مرد را فراهم کند تا به این امید که خدا روزی من و خانواده‌ام را خوشحال کند. پسر من، ‌به‌شدت مهربان و دلسوز است. او آزارش حتی به یک مورچه هم نمی‌رسید و من مطمئنم که او جان کسی را نگرفته است. ما اصلا فکرش را نمی‌کردیم که روزی چنین بلایی برسرمان بیاید و پسرمان پایش به زندان باز شود. حالا بزرگ‌ترین آرزویم این است که قبل از مرگم، ‌آزاد شدن پسرم را ببینم. از طرفی می‌خواهم کمک به زندانیان را ادامه بدهم و شرایط آزادی‌شان را فراهم کنم تا خدا هم از ما راضی باشد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha