به گزارش سلامت نیوزه نقل از روزنامه ایران ،زن را در گرمخانهای در میدان شوش میبینم. 18 سال سابقه پاکی دارد. یعنی 18 سال است لب به مواد مخدر نزده. سالهاست گوشه همین گرمخانه زندگی میکند. به قول خودش دیگر سه چهار سالی شده. جایی که باید خانه موقتش بوده باشد حالا تبدیل به خانه دائمیاش شده. هر روز اتاقها را تمیز میکند و دلش به همین خوش است.
میگوید دیدی چقدر اتاقها تمیز است؟ دیدی چقدر همه جا را خوب و مرتب نگه میدارم؟ راست میگوید اتاقها از تمیزی برق میزند. در همه پارکها و خرابههای این شهر روزگار گذرانده. مثل حمیده، مثل مریم و خیلیهای دیگر که ساکن اینجا هستند و قصه مشابهی دارند.
«با اینکه در همه خرابههای شهر زندگی کردم نه تا حالا زندان رفتهام نه کمپ. خودم اراده کردم دیگر لب به مواد مخدر نزنم. فکر نمیکردم چهار سال اینجا بمانم. الان یک بچهام هم بیمارستان بستری است، خون بالا میآورد از بس در همین پارکها پلاستیک سوزانده که گرم شود. نمیدانی چه موشهای گندهای دارد. همین جوری دستی دستی یک بچهام را از دست دادم.خدا نگهدار کسانی باشد که اینجا را درست کردند. فقط دلم میخواهد یک جایی داشته باشم که خودم و بچههایم سرمان را ببریم زیر سقفش. یک پسر هم دارم گرمسار زندگی میکند، اما اصلاً برایش مهم نیست مادری هم دارد.»
گرمخانه زنان در پارک میدان شوش چند سالن دارد؛ اول سالنی که مصرفکنندهها در آن میخوابند. معتاد هستند و سرپناهی ندارند.
سالن دیگر مربوط به بیخانمانهایی است که آنجا اسکان داده شدهاند؛ سالمندانی که سر راه گذاشته شده یا آسیبدیدگان خشونت خانگی که جایی ندارند و سر از اینجا درآوردهاند. گرمخانه در این سالها ساکنان بیشتری دارد؛ از کسانی که به هر دلیلی بهخاطر فقر بیخانمان شدهاند تا زنان و کودکان بیپناهی که خودشان اینجا ساکن شدهاند و مردان خانواده به گرمخانه دیگری رفتهاند.
خیلی از آنها مدام از مسئولان مرکز میخواهند آنها را برای نظافت منزل یا هر کار دیگری معرفی کنند اما معمولاً از حداقل تواناییها محرومند و اغلب مدرک شناسایی معتبر هم ندارند.سالن دیگری که چند وسیله بازی در آن قرار دارد به زنان باردار یا زنانی با فرزند کوچک اختصاص دارد. در ماههای اخیر زنانی که از افغانستان گریختهاند هم ساکن این سالن بودهاند.
به گفته مدیران مرکز 34 زن و کودک از افغانستان گریخته تاکنون در این مرکز پذیرش شدهاند. اما تعداد زیادی ساکن دائمی اینجا نیستند، چراکه اغلب این زنان دنبال موقعیت بهتری هستند و برخی از آنها در کشور خودشان شغل خوبی داشتهاند و هنگامی که یک مرتبه خودشان را در میدان شوش بین تعدادی مصرف کننده مواد و بیخانمان میبینند، دنبال خدمات بهتری میروند. خدماتی که انتظار دارند، نهادی مثل سازمان ملل در اختیارشان بگذارد.
یکی از این زنان را در سالن مخصوص بهبود یافتههای گرمخانه شوش میبینم. اینجا زنان مشغول خیاطیاند. او از افغانستان فرار کرده و خودش را به امید زندگی بهتر به اینجا رسانده. اولین جملهای که به زبان میآورد این است: «دلم نمیخواهد باز گریه کنم. دیروز گریه کردم، امروز هم گریه کردم. هر روز گریه میکنم. الان که با تو حرف میزنم نمیخواهم دیگر گریه کنم.
اول قندوز بودم بعد رفتم کابل؛ ما از قریه جات فعالیتهای طالبان را به دولت گزارش میکردیم. گفتند اگر بمانید بدبخت میشوید. شوهرم هم دو سال است گم شده؛ سه ماه است آنجا را ترک کردهام. اول رفتم پاکستان شرایط خیلی بد بود، زنها نمیتوانستند کار کنند. گفتند برو ایران. آنجا زنها میتوانند کار کنند، شرایط خوب است. واقعاً هم دیدم شرایط خوب است.
در ایران خانمها کار میکنند، شرایط خوبی دارند. از همه چیز راضی هستم. خیاطی یاد میگیرم. فقط اگر این خانمهای معتاد نبودند، همه چیز خوب بود. بچه 5 سالهام سیگار کشیدن این خانمها را میبیند به من میگوید مامان برای من سیگار بخر، من هم میخواهم سیگار بکشم! میگویم دیگر به زبان نیار. اما چهکار کنم این وسط گیر افتادهام، یعنی جای بهتری برای ماندن ما نیست؟» آنها اکنون میهمانان موقت اتاق کودک و مادر گرمخانه شوش هستند.
در سالن بهبود یافتهها همه لباس کار پوشیدهاند و با چرخ خیاطی کار میکنند. زنی با بچه کوچکش پشت چرخ خیاطی نشسته و بچه برای عروسکش لباس میدوزد. 20 چرخ خیاطی و میز برش و اتو ابزار کار نجات یافتههاست. بیشترین سفارش کار از شرکتهایی است که لباس فرم و اداری میخواهند. هرچند مسئولان مرکز میگویند چندان از این کار استقبالی نمیشود. آنها سعی میکنند به این شرکتها مسئولیت اجتماعیشان را یادآوری کنند.
بماند که خیلی از خیران هم فکر میکنند، نباید به زنان مصرف کننده مواد کمک کرد و ترجیح میدهند به زنان سرپرست خانوار کمک کنند. درحالی که این زنان به کمک جدی نیاز دارند تا دوباره نلغزند. حمایت اجتماعی از این زنان که بیشترشان ازحمایتهای خانوادگی محرومند، میتواند به بازگشت دوبارهشان به زندگی بسیار مفید باشد.اما پذیرش در گرمخانه از جایی شروع میشود که زنان از نظر پزشکی کنترل میشوند.
چون اغلب زنانی که به گرمخانه میآیند یا مشکل پزشکی دارند یا شپش و گال یا کرونا. بهیار مرکز در این اتاق به آنها رسیدگی میکند. بیشتر زنان ساکن گرمخانه توسط سازمان خدمات رفاه شهرداری تهران تاکنون هر دو دوز واکسن کرونا را دریافت کردهاند. بدون اینکه نیازی به کارت ملی و شناسنامه باشد. کمبود پزشک از مهمترین مشکلات مسئولان این مرکز است. تعدادی از ساکنان هم بیماری اعصاب و روان دارند، اما روانپزشکی برای ویزیتشان وجود ندارد. همچنین بیشتر زنانی که اینجا هستند مشکل بیماریهای زنان یا دردهای شکمی دارند، اما ماما و متخصص زنانی در مرکز وجود ندارد تا به آنها رسیدگی کند.
کمتر کسی در گرمخانه میدان شوش میتواند روزهای اوج کرونا در سال 98 را فراموش کند. روزهایی که بسیاری از کمپهای مواد مخدر، بیمارستانها، بخشهای ویژه نگهداری از زنان آسیب دیده تعطیل شد و تنها سرپناه این زنان گرمخانه بود. از پرسنل مرکز 12 نفر کرونا گرفتند و مجبور شدند در حیاط پشت گرمخانه بیمارستان صحرایی برپا کنند. هرکس با علایم کرونا میآمد و جا و مکانی نداشت ساکن آنجا میشد. یک اتاق قرنطینه در مرکز وجود داشت که آن هم تهویه مناسب نداشت.
اینها مشکلاتی است که ساکنان گرمخانه شهرمان دارند، آدمهایی که به ته خط رسیدهاند و در این دنیای بزرگ تنها و رها شدهاند. مدیران این مرکز بارها از مسئولان خواستهاند روی چند بیلبورد شهر اعلام شود که زنان بیپناه دستکم اینجا میتوانند یک مکان امن برای خود پیدا کنند. هرچند هنوز پاسخی دریافت نکردهاند. شاید اینطور مهسا و نازنین سرنوشتی مشابه مادرانشان پیدا نکنند.
نظر شما