سلامت نیوز:پشت چراغ راهنمایی و رانندگی، در کارگاههای کوچک و بزرگ، در قطارهای مترو یا در کورههای آجرپزی؛ فرقی نمیکند کجای این کلانشهر بیانتها ایستادهاند یا مشغول چه کاری هستند. تا وقتی شرایط برای یغما رفتن دوران کودکی کودکان کار وجود دارد، نباید انتظار داشت آنها برای از راه رسیدن فصلی خاص لحظهشماری کنند. تفاوت چهار فصل سال برای آنها در گرما و سرما و شرایطی خلاصه میشود که کار را برایشان دشوار یا آسان میکند.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه جام جم،تابستان برای خیلی از کودکان حکم تفریح و خلاصی از درس و مشق را دارد، اما برای کودکان کار فصل داغی است که شرایط را برای فعالیت دشوارتر میکند و توقع از این کودکان را بالاتر میبرد، زیرا آنها باید بیخیال درس خواندن نصفه و نیمه خود شوند و تمام وقت جور پدر و مادر ازکارافتاده یا معتاد خود را بکشند. به کانون فرهنگی - حمایتی کودکان کوشا، یکی از سازمانهای مردمنهاد فعال در حوزه کودکان کار رفتهایم و با کودکان کار و مربیان این مرکز درباره نیاز کودکان کار در فصل تابستان سخن گفتهایم.
برای رسیدن به کانون فرهنگی - حمایتی کودکان کوشا باید از چهارراه سرچشمه پایینتر بروید و کوچه قوامالحضور را تا نیمه پشت سر بگذارید؛ کوچهای باریک که خودروهای سواری به زحمت در آن حرکت میکنند. بنری که به جای تابلو روی سردر خانه شماره 32 کوچه قوامالحضور نصب شده، پیدا کردن کانون کوشا را آسانتر میکند. از نمای بازسازی نشده ساختمان میتوان سن آن را 50 سال تخمین زد. داخل مرکز نیز اوضاع چنگی به دل نمیزند در طبقه اول اتاق مدیر، مشاوره، مددکار، کامپیوتر و یک کلاس درس وجود دارد و در طبقه دوم نیز چند کلاس دیگر به چشم میخورد.
روی دیوارهای کانون هم برگههایی چسبانده شده که بیشتر آنها خبر از برگزاری دورههای آموزشی میدهد؛ مانند آموزش تعمیر موبایل، کلاسهای ورزشی و موسیقی.
کانون، حیاط نسبتا کوچکی دارد که یک درخت انجیر کهنسال در آن، جا خوش کرده و در ضلع جنوبی حیاط، اتاقکی قرار دارد که حکم آشپزخانه کانون را دارد و مسئولان کانون در آنجا برای کودکان کار یک وعده غذای گرم تدارک میبینند.
مسابقه فوتبال ایران ـ افغانستان
هرچند حیاط کانون وسعت زیادی ندارد، اما همین فضا برای بچههای کار غنیمت است، چون آنها با توپ پلاستیکی کمبادی که در اختیار دارند، در آن فوتبال بازی میکنند. در این میان، عدهای مشغول یارکشی هستند. یکی از آنها پیشنهاد بازی ایران و افغانستان را میدهد. به نظر میرسد تقسیم کودکان به دو گروه ایران و افغانستان اینجا خیلی معمول است، چون خیلی زود اکثر بچهها با این تقسیمبندی موافقت میکنند و بازی ادامه مییابد. آنها به قدری غرق بازی هستند که میتوان فهمید این تنها فرصت آنها برای بازی است، چون پس از به پایان رسیدن زنگ تفریح، مربیان برای اینکه آنها را سرکلاس بفرستند چندین بار به کودکان تذکر میدهند، اما جدا کردن بچهها از توپ و حیاط کار آسانی به نظر نمیرسد.
بچههایی که مشغول بازی فوتبال هستند بین 8 تا 12 سال دارند. نکته اینجاست که تا وقتی با آنها همکلام نشوی، بهسختی میتوانی حدس بزنی که تبعه افغانستان هستند، اما واقعیت این است که بیشتر بچههای کانون را اتباع افغانستان تشکیل میدهند؛کودکانی که به دلیل نداشتن شناسنامه ناچارند در چنین کانونهایی درس و مشق را دنبال کنند. معدود کودکان ایرانی را نیز که در کانون میتوان پیدا کرد، باید در گروه افرادی جای داد که به گفته پریسا کامران، مشاور و مددکار کانون کوشا شناسنامه یا کارت ملی ندارند، چون برخی از آنها حاصل ازدواج موقت هستند که برایشان گواهی ولادت تهیه نشده یا پدر و مادرشان اوراق هویتی آنها را گرو گذاشته یا به قول بچههای کار، یکی از بستگان نزدیک برای تهیه مواد مخدر این اسناد را به پول تبدیل کرده است. بیشتر کودکان کار را که گذرشان به کانون کوشا افتاده است، باید کودکان کار خوششانس دانست، زیرا کودکان کار زیادی هستند که چنین فرصتهایی ندارند و صبح و شب باید کار کنند تا کمک حال پدر و مادری باشند که از چرخاندن چرخ زندگی عاجزند.
فردین 12 ساله، یکی از کودکان کاری است که صبحها از کلاس آموزشی کانون کوشا استفاده میکند. او میگوید: از ساعت 2 بعدازظهر تا 7 عصر در یک کارگاه قلیان و چراغسازی کار میکنم و صاحب کارگاه دستمزدم را به پدرم میدهد.
فردین میگوید با این که تابستان کار او بیشتر میشود، اما این فصل را دوست دارد، چون چند سال پیش به یک مسافرت رفته و به او خیلی خوش گذشته است.
احمد هم که 13 سال دارد، میگوید تابستان کارش بیشتر میشود چون باید از 2 بعدازظهر تا 8 شب در کارگاه کیفسازی کار کند.
چلوکباب؛ خاطرهای از تابستان
امیر یکی دیگر از کودکان کار است که به کانون کوشا میآید. او که 11 سال دارد، تبعه افغانستان است و در مغازه خرید و فروش ضایعات کار میکند. در حالی که امیر مشغول حرف زدن از شرایط کاری و تفریح تابستان است، یکی دیگر از بچههای کار حرف او را قطع میکند و داد میزند: «صاحبکار تو که آدم خوبی است، برایت چلوکباب میخرد.»
امیر حرف دوستش را تائید میکند، اما مساله نگرانکننده این است که کودکان کار آنقدر از معنای لذت تفریح تابستان دور هستند که خوردن یک پرس چلوکباب میتواند بهترین خاطره آنها از تابستان باشد. تعدادی از کودکان کار کانون کوشا را دختران تشکیل میدهند. بیشتر آنها نیز تبعه افغانستان هستند و نکته مثبت ماجرا این است که بیشترشان ادعا میکنند در هیچ کارگاهی کار نمیکنند و فقط برای استفاده از کلاس آموزشی به کانون کوشا میآیند.
خسته از کار
«از بس کار کردم، خسته شدم.» اینها بخشی از حرفهای مصطفی است؛ یکی از نوجوانان ایرانی کانون کوشا. او میگوید به این مرکز میآید تا کمی از درد و رنجهایش را فراموش کند. مصطفی 17 سال دارد و زخم تازهای زیر چشم راستش جا خوش کرده است. او که حال و حوصله حرف زدن ندارد، درباره برنامههایش برای تابستان ادامه میدهد: برای من که از 10 سالگی مجبور بودم کار کنم، تابستان و زمستان فرقی ندارد. همه کاری کردهام؛ از یخچالسازی، صافکاری و نقاشی بگیر تا جمعآوری ضایعات کاغذ و کارتن.
مصطفی هیچ علاقهای به درس خواندن در کانون کوشا ندارد. میگوید فقط برای والیبال، فوتبال و کلاس موسیقی به این مرکز میآید، چون دوست دارد در مدارس عادی درس بخواند. مصطفی لابهلای حرفهایش به یکی از دوستان خود اشاره میکند که وضع بسیار نامناسبی دارد. او تاکید میکند: یکی از دوستانم به نام مهدی شرایط خیلی بدی دارد، چون پدر و مادرش هر دو فلج هستند و او باید به تمام مشکلات آنها رسیدگی کند.
گذر نوجوانانی مانند مصطفی زیاد به این مرکز میافتد. اما این مراکز آنقدر حمایت نمیشوند که بتوانند نیاز نوجوانانی از این دست را برآورده کنند. اگر مسئولان این مرکز بخواهند برای یک نوبت، سالنی ورزشی اجاره کنند، مسئولان شهرداری نسبت به دیگر افراد و گروههای جامعه فقط 5000 تومان به آنها تخفیف میدهند.
علیاکبر، یکی دیگر از نوجوانان ایرانی است که از کلاسهای کانون کوشا استفاده میکند. او که 18 سال دارد، درباره نحوه آشناییاش با این مرکز توضیح میدهد: از کودکی به این مرکز میآمدم تا از امکانات آموزشی آن استفاده کنم. این روزها نیز به همین دلیل اینجا سر میزنم.
پسر نوجوان اکنون در کارگاه کیف دوزی مشغول کار است و زمانی که به پزشک یا مشاوره نیاز داشته باشد، به کانون کوشا میآید. او یادآور میشود: از صبح تا عصر در کارگاه کار میکنم. به همین دلیل بیشتر روزها از یک ساعت وقت استراحتی که برای خوردن ناهار دارم، استفاده میکنم و به کانون سر میزنم.
کلاسی با 3 دانشآموز
در طبقه اول کانون کوشا و در یکی از کلاسهای این مرکز، سه نوجوان همراه یک مربی دور میز نشستهاند و درباره مسائل شیمی با یکدیگر بحث میکنند. مهرانگیز ممتازیان، دبیر بازنشسته آموزش و پرورش مدتی است داوطلبانه به این مرکز میآید تا کمک حال درس و مشق کودکان کار باشد. او به جامجم میگوید: مشکلی که با آن روبهرو هستیم، این است که آموزش و پرورش راضی نمیشود از بچههایی که در کانون تعلیم میبینند، امتحان بگیرد و به آنها مدرک بدهد. بهتر است شرایطی فراهم شود تا این کودکان که بیشترشان تعبه افغانستان هستند، در آزمونهای آموزش و پرورش شرکت کنند و مدرک تحصیلی بگیرند.
سعید، یکی از نوجوانانی است که تاکنون نتوانسته مدرک تحصیلی بگیرد. او که تبعه افغانستان است، میگوید: ازهشت سالگی همراه پدرم در بازار کار میکردم، اما بعد از این که پدرم تصادف کرد، مجبور شدم بیشتر کار کنم. بهترین خاطره سعید از تابستان هم به بازی فوتبال مربوط میشود. او از مسئولان میخواهد شرایطی به وجود بیاورند که امثال او دستکم ساعتی از روز را به ورزش بپردازند. بعد از چند ساعت همکلامی و همبازی شدن با کودکان کار، ساعت به 12 ظهر و زمان ناهار کودکان نزدیک شده است. خانمی که مسئول آماده کردن ناهار است، برای امروز بچهها ماکارونی پخته. کودکان کار یکی یکی به آشپزخانهای میروند که در حیاط کانون قرار گرفته و با بشقابی در دست خارج میشوند. بیشتر آنها در بالکن ساختمان ناهار میخورند، جایی که یکی از مربیان در حال تدریس موسیقی به تعدادی از کودکان کار است. کودکان درحالی که از شنیدن موسیقی لذت میبرند، چشمی نیز به ساعت دارند، چون باید بموقع سرکار خود برگردند.
کانونی برای توانمند شدن مادران و کودکان
حدود 15 سال از شروع به کار کانون فرهنگی - حمایتی کودکان کار (کوشا) میگذرد. در این مدت مسئولان کانون سعی کردهاند با توانمندسازی کودکان کار و مادران آنها، اندکی از خطر آسیبهایی که این افراد را تهدید میکند، کم کنند.
بنفشه مرادی، مدیر داخلی کانون فرهنگی - حمایتی کودکان کار کوشا در این باره به جامجم میگوید: بخشی از تلاش ما برای توانمند شدن مادران کودکان کار متمرکز شده تا به این شکل، مادران توانمند جایگزین کودکان شوند. وی یادآور میشود: در تابستان بیشتر فعالیت کانون بر آموزش، بازی و برنامههایی مانند اردوی کودکان کار متمرکز میشود.
به گفته مرادی، تعداد کودکانی که از خدمات کانون کوشا استفاده میکنند، این روزها شناور است و بین 70 تا 100 نفر برآورد میشود. هرچند بیشتر کودکانی که به این مرکز میآیند اتباع کشور افغانستان هستند، اما حدود 17 کودک ایرانی بدون شناسنامه نیز از کلاسهای آموزشی کانون کوشا بهره میبرند. این درحالی است که باید تاکید کرد نیکوکاران میتوانند با کمک به چنین مراکزی به آموزش کودکان کار کمک کنند.
کودکان کار؛ غریبه با سازمانهای حمایتی
این روزها کودکان کار زیادی در سطح شهر فعال هستند؛ کودکانی که برای پیدا کردن آنها نیاز به هیچ کار خارقالعادهای نیست، اما اگر پای صحبت بیشتر این کودکان بنشینید، تعداد کمی از آنها از فعالیت کانونهایی مانند کوشا مطلع هستند و به همین دلیل نمیتوانند از خدماتی که در این مراکز ارائه میشود، استفاده کنند. نادر یکی از این کودکان است که در مترو دستفروشی میکند.
او که 12 سال دارد، در این باره میگوید: چند سالی است همراه خانوادهام از سمنان به تهران مهاجرات کردهام و در قطارهای مترو دستفروشی میکنم، اما تا به حال نشنیدهام مراکزی برای حمایت از کودکانی که مثل من کار میکنند فعال باشند.
روحالله نیز یکی دیگر از کودکان کار است که اطلاعی از مراکز حمایتی کودکان کار ندارد. او که از شهر هرسین کرمانشاه به تهران مهاجرت کرده، ادامه میدهد: اگر نشانی چنین مراکزی را بدانیم، برای استفاده از امکانات آموزشی و بهداشتی به آنجا سر میزنیم.
باید تاکید کرد، سازمانهای دولتی و غیردولتی فعال در این حوزه برای شناسایی و تحت پوشش قرار دادن کودکان کار درست عمل نمیکنند، زیرا شاید شناسایی کودکان کار که در کارگاههای زیرزمینی مشغول کارند دشوار باشد، اما شناسایی کودکانی که این روزها در چهارراهها و قطارهای مترو در حال فعالیت هستند، کار سختی نبوده و فقط باید برای آن اراده و تلاش کرد.
نظر شما