شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۱۱:۴۷

موضوع اصلی علوم اجتماعی این است که جامعه در حال از بین رفتن است. جامعه‌ای که قبلا زیست اجتماعی متکثری داشته و از خانواده تا قوم، طایفه، قبیله و محله و... را از سر گذرانده، حالا در وضعیت دیگری به سر می‌برد.

جامعه یا کارخانه تولید بحران

به گزارش سلامت نیوز به نقل از شرق، جامعه تبدیل به کارخانه تولید بحران شده، بخش‌های مختلف اجتماع در حال نابودی است و متخصصان حوزه علوم‌ اجتماعی نسبت به آینده آن نگران‌اند. آنها نگران آینده خانواده و جامعه و سرزمین‌اند و می‌گویند که تمام حوزه‌های زیست اجتماعی در حال نابودی است. اینها بخشی از موضوعاتی است که در نشست «چالش‌های علوم اجتماعی ایران» مطرح شد.

نشستی که از سوی انجمن جامعه‌شناسی ایران با همکاری گروه علوم اجتماعی خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد و سعید معیدفر، رئیس انجمن جامعه‌شناسی ایران، نعمت‌الله فاضلی، استاد بازنشسته پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و محمود نجاتی‌حسینی، عضو شورای گروه علوم اجتماعی خانه اندیشمندان علوم انسانی در آن سخنرانی کردند.

زوال جامعه

محمود نجاتی‌حسینی، عضو شورای گروه علوم اجتماعی خانه اندیشمندان علوم انسانی، صحبت‌هایش را با موضوع علوم اجتماعی شروع کرد و گفت که انسان اجتماعی، انسان اقتصادی، انسان فرهنگی و تاریخی و جغرافیایی، موضوع علم جامعه‌شناسی است: «ما در این نشست بیش از همه وجه خاص علوم اجتماعی را مدنظر قرار داده‌ایم؛ آن بخش از علوم اجتماعی که شامل جامعه‌شناسی، جمعیت‌شناسی، روان‌شناسی اجتماعی و مطالعات فرهنگی است». او در ادامه تریبون را به سعید معیدفر، رئیس انجمن جامعه‌شناسی ایران داد. معیدفر در صحبت‌هایش به موضوعات قابل توجهی اشاره کرد.

او یکی از چالش‌های علوم اجتماعی را که بسیار هم مورد نیاز جامعه است، از بین ‌رفتن خود جامعه می‌داند: «موضوع اصلی علوم اجتماعی این است که جامعه در حال از بین رفتن است. جامعه‌ای که قبلا زیست اجتماعی متکثری داشته و از خانواده تا قوم، طایفه، قبیله و محله و... را از سر گذرانده، حالا در وضعیت دیگری به سر می‌برد. امروز با سیاست‌گذاری‌هایی که در ارتباط با مسئله اجتماعی انجام شده، می‌توان گفت که تمام حوزه‌های زیست‌ اجتماعی در حال نابودی است. در این میان فضای مجازی ضربه کاری به آن وارد کرده و در کنار آن شیوع کرونا، به‌شدت به آن فشار آورده است».

دانشگاه‌ها  خاموش شده‌اند

براساس اعلام این جامعه‌شناس، از سال ۸۳ تا ۸۷ که‌ مسئولیت مدیریت انجمن جامعه‌شناسی را عهده‌دار بوده، دانشکده‌ها پر از شور و حرارت بود، اما حالا برخی از دانشکده‌ها تبدیل به قبرستان شده‌اند. حتی دیگر کلاسی تشکیل نمی‌شود، چون وقتی فعالیتی در کلاس نباشد، یعنی کلاسی هم وجود ندارد. دانشجو سر کلاس حاضر نمی‌شود و درس‌ها را جدی نمی‌گیرد. همه چیز باسمه‌ای‌تر شده چون جامعه از جامعه‌بودن ساقط شده است‌.

به گفته او، آن چیزی که برای نگه‌داشتن جامعه در نظر گرفته شده بود، خانواده بود که همان هم به‌تدریج در حال از بین رفتن است: «موضوع علوم اجتماعی به‌تدریج در حال فروپاشی است. برنامه‌های تلویزیونی تمام تمرکز خود را بر مسائل روان‌شناسی برده است؛ بنابراین در این شرایط باید علوم اجتماعی را کنار بگذاریم و در زمینه علوم‌ روان‌شناسی کار کنیم. آدم‌ها تبدیل به فرد شده‌اند، از جامعه گسیخته و بریده و بیگانه‌اند. نتیجه این شده که می‌گویند علوم اجتماعی را رها کنید و بروید به سمتی که بحران فرد را درمان کنید؛ فردی که با خود بیگانه است آن هم به دلیل بیگانگی از زیست اجتماعی و در نهایت دچار بحران‌های عمیق زیستی و عاطفی و اجتماعی می‌شود. آنچه مشاهده می‌شود، این است که یکی از مشکلات اصلی جامعه، فقر و به اضمحلال کشیده‌شدن آن است».

علوم اجتماعی مصرفی شده تا تولیدی

او چالش دیگر را نبود نظریه سرزمینی در کشور می‌داند و این پرسش را مطرح می‌کند که کدام اندیشمند توانسته در این زمینه کار کند؟ چه آماری در این بخش جمع‌آوری کرده؛ آماری که بعدا تبدیل به راهنمایی برای سیاست‌مداران کشور شود؟ «حداکثر کاری که ما کردیم، این بود که برای یک دستگاه خاص پژوهشی انجام دهیم که در نهایت نمی‌دانیم از آن پژوهش‌ها استفاده کردند یا اینکه برای یک دوره مقطعی به کارشان آمد. از همه اینها مهم‌تر اینکه احساس می‌کنم نهاد اجتماعی علمی برای آینده علوم اجتماعی‌ اهمیت زیادی دارد، اما امروز این نهاد، افراد متخصص خود را یکی پس از دیگری از دست می‌دهد و به سراغ افراد دیگر می‌رود».

به گفته رئیس انجمن جامعه‌شناسی ایران، یکی از چالش‌های مهم علوم اجتماعی این است که در جوامع دیگر که این علوم تأسیس شده‌اند، علوم اجتماعی بیرون از دانشگاه رشد کرده، شاید برای رشته‌های دیگر هم همین‌طور باشد که اولین خاستگاه‌شان دانشگاه نبوده، بلکه بیرون از دانشگاه گسترش پیدا کرده‌اند. کسانی که با انگیزه‌های قوی در ذهنشان مسئله داشته‌اند و دنبال پاسخی برای آن بودند، به این علم پرداختند و بعد همین‌ها تبدیل به سرفصل‌های آموزشی برای کلاس و درس شد. یعنی جنبه آموزشی این علوم فرع بر ابداع و نظریه‌پردازی و... بود. بزرگان علوم اجتماعی اغلب از دانشگاه طرد می‌شدند اما در فضایی خارج از دانشگاه، با سوژه‌های بسیار متکثر و عمیق نظریه‌پردازی می‌کردند. اما در ایران چه اتفاقی افتاده است؟

در ایران متأسفانه این علم کار خودش را از دانشگاه شروع کرده، آن هم به شکل درس و کلاس و آموزش. یعنی خودشان را به همین کلاس‌ها محدود کردند تا جایی که علوم اجتماعی در ایران بیشتر مصرفی شده تا تولیدی. یعنی هیچ‌کدام مولد یا مؤسس اندیشه یا فکری متناسب با این سرزمینی که در آن زندگی می‌کنیم، نشدند. همه اینها در شرایطی است که ایران سرزمین ویژه‌ای است و در جغرافیای خاصی قرار دارد. به‌طوری که شناخت آن می‌تواند در تحولات فعلی و آینده کشور تأثیرات فراوانی داشته باشد. اما سؤال اینجاست که چه تعداد از اندیشمندان این حوزه در این زمینه نظریه‌پردازی کرده‌اند؟

ما در ایران فاقد نظریه سرزمینی هستیم. سؤال این است که این جامعه چیست و چه هویتی دارد؟ هویت اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و... همه اینها ناشناخته است. به همین دلیل ما در وضعیتی قرار گرفته‌ایم که بحران تولید می‌شود. حداکثر کاری که علوم اجتماعی می‌تواند در کشور ما داشته باشد، این است که در عرصه دانشگاهی فعالیت کند یا یک متن را ترجمه کند. اما در حوزه تألیف نتوانسته ایده‌پردازی کند و در این بخش عمیق شود. البته به این معنی نیست که ما در ایران با مسئله‌ای روبه‌رو نبودیم. در ارتباط با جامعه فعلی ایران، باید گفت که مسائل اجتماعی ما نتوانسته در یک قالب اجتماعی علمی ریشه بگیرد و عمیق شود و به‌تدریج برای خودش جایگاهی در حوزه‌های علمی و نظریه‌پردازی پیدا کند». معیدفر در بخش گفت‌وگوی این نشست، در پاسخ به سؤال «شرق» درباره اینکه سیاست‌گذاری‌های موجود چقدر روی علوم اجتماعی تأثیر گذاشته است؟

گفت: «سؤال این است که حاکمیت موجب قبض اندیشه و جامعه شده یا بالعکس؟ فکر می‌کنم همان بحث نظریه سرزمینی که مطرح کردم، در اینجا صادق است. یعنی از زمانی که با ورود به دنیای مدرن با ریشه‌های اصلی‌مان انقطاع ایجاد کردیم، متوجه این مسئله نبودیم که در چه سرزمینی با چه شرایطی و موقعیتی زیست می‌کنیم و عملا وارد فرایند مخرب شدیم». او حرف‌های دیگری هم به زبان آورد: «در این فرایند نخبگان ما هم مسیر را اشتباه رفتند و به جای اینکه در راستای هم و در تعامل با هم قرار گیرند، در تقابل با هم قرار گرفتند. در این میان هم خود نخبگان آمدند و سازمان سیاسی را تخریب کردند و به مسیری کشیدند که در انتهای آن، عامل مخرب استمرار پیدا کرده است». او معتقد است ازخودبیگانگی که یکی از بحث‌های جامعه‌شناسی است و منجر شده تا افراد از سرزمین‌شان فاصله بگیرند، در نهایت منجر به رقابت کشنده میان نخبگان اجتماعی و سیاسی شده و روی شکل‌گیری حاکمیت تأثیر گذاشته و دور باطل را تقویت کرده است: «من همه تقصیرها را به گردن حکومت نمی‌اندازم، بلکه می‌گویم باید اتفاقی بیفتد و از نو به این موضوع پرداخت که ریشه‌های اصلی بحران از کجا آغاز شده است».

در ادامه این بحث، نجاتی‌حسینی هم حرف‌هایی اضافه کرد: «ما در علوم اجتماعی بحث بازاندیشی را داریم که فرایندی در علوم انسانی و اجتماعی است. علوم اجتماعی مسائل را از جامعه می‌گیرد و نظریه‌پردازی می‌کند و از همان طریق هم بازخوردی به جامعه می‌دهد. مفاهیم از جامعه گرفته می‌شود و از طریق آنها ایده‌پردازی‌ها و نظریه‌پردازی‌ها شکل می‌گیرد. نمونه آن در انتخابات ریاست‌جمهوری سال گذشته مشاهده شد که چقدر تحلیل‌های علوم اجتماعی زیادی در ارتباط با میزان مشارکت مردم در انتخابات انجام شد. البته باید گفت هنوز به آن بخش شایسته و بایسته نرسیده. معتقدم بخشی از آن به محافظه‌کاری در جامعه علوم اجتماعی برمی‌گردد».

تفکر هیئتی در مقابل تفکر علوم اجتماعی قرار دارد

در ادامه صحبت‌ها، نعمت‌الله فاضلی، استاد بازنشسته پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی،  درباره اینکه مصداق‌های علوم اجتماعی در ساخته‌شدن گفتمان عمومی جامعه چیست؟ توضیح داد: «نمونه آن دموکراسی است. دموکراسی نظریه‌ای در علوم اجتماعی است که مرتبط با جامعه مدرن است و امروز در فضای کشور تبدیل به یکی از واژه‌های مورد استفاده در زبان عمومی شده است. یا واژه‌های فرهنگ، دولت و... علوم اجتماعی در ایران توانسته مفاهیم بزرگی وارد جامعه کند. مفاهیم، ساخته گفت‌وگوهای تمدنی بشر است و جامعه ایرانی هم در فرایند مدرن‌شدن از این مفاهیم استفاده می‌کند.

نمونه دیگر آن عقلانیت است؛ این روزها به میزان زیادی از این واژه استفاده می‌شود. گروهی می‌گویند به خدا توکل کنیم یا دعا کنیم. ما منکر توکل‌کردن به خدا نیستیم اما در گفتمان سیاسی و اجتماعی و اقتصادی نمی‌توان از این واژه‌ها استفاده کرد؛ چراکه با این جملات فرد مسئولیت خود از کنشگری را از بین می‌برد. حالا همه از گفت‌وگوهای عقلانی صحبت می‌کنند. نمی‌توان گفت زلزله کار خداست، تورم کار خداست و... . نمی‌توان گفت که برای حل فلان مشکل دعا کنید و... . علوم اجتماعی می‌گوید باید نقادی کرد و باید وارد گفت‌وگوی عقلانی شد. تفکر هیئتی درست در مقابل تفکر علوم اجتماعی قرار دارد».

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha