فرزندپروری اهمیت بالایی دارد چون والدین با به‌کارگیری روش‌های متفاوت در ارضای نیازها، یادگیری، رفتار و عملکرد، طرز تفکر، مواجهه اجتماعی، ارتباطات و به طور کلی تربیت فرزند نقش دارند. نکته‌ای که باید مورد توجه قرار بگیرد این است که سبک‌ و روش‌ فرزندپروری والدین، بخش مهمی از سلامت روان کودکان را شکل می‌دهد.

سبک فرزندپروری والدین و تاثیر آن بر سلامت روان کودکان

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه شهروند، خانواده اولین مکانی است که کودک در آن رشد و نمو دارد، بنابراین از آنجایی که کودکان تحت‌تاثیر خانواده‌شان هستند، می‌توان گفت کانون خانواده برای کودکان تعیین‌کننده و سرنوشت‌ساز است.

البته نکته‌ای که نباید از نظر دور داشت این است که خانواده می‌تواند هم سازنده باشد و هم تباه‌کننده. درواقع محیط خانواده، محلی است که کودکان در آن درس‌های زندگی را می‌آموزند؛ کودک عشق و محبت را از مادرش یاد می‌گیرد و درس اقتدار، انضباط و کیفیت موضع‌گیری در برابر مسائل را از پدرش می‌آموزد.

با همه این تفاسیر باید گفت، فرزندپروری اهمیت بالایی دارد چون والدین با به‌کارگیری روش‌های متفاوت در ارضای نیازها، یادگیری، رفتار و عملکرد، طرز تفکر، مواجهه اجتماعی، ارتباطات و به طور کلی تربیت فرزند نقش دارند. نکته‌ای که باید مورد توجه قرار بگیرد این است که سبک‌ و روش‌ فرزندپروری والدین، بخش مهمی از سلامت روان کودکان را شکل می‌دهد.

پیش از فرزندآوری مشکلات هیجانی، نگرشی و رفتاری خود را درمان کنید


سمانه حقیری، روانشناس کودک با اشاره به اینکه بی‌تردید اولین تماس کودک با خانواده است، بنابراین سطح دانش و آگاهی خانواده تأثیر مستقیمی بر زندگی، بینش و رفتار کودک در آینده خواهد داشت، می‌گوید: «آگاهی از زمینه‌های چندگانه رشد اعم از رشد جسمانی، رشد ذهنی، رشد هیجانی و رشد اجتماعی کودک به ما کمک می‌کند تا با آگاهی به عرصه والدگری پای بگذاریم.»


بنابرنظر حقیری، نیاز است والدین پیش از فرزندآوری به مشکلات هیجانی، نگرشی و رفتاری خود دقت کرده و در زمینه ترمیم و درمان آسیب‌های فردی خود از متخصصان سلامت روان کمک بگیرند. او با تاکید بر این مساله که اغلب والدین درون‌شان یک کودک آسیب‌دیده دارند، عنوان می‌کند: «این کودک آسیب‌دیده البته تبعات شیوه تربیتی والدین این پدرومادرها بوده که با بالا رفتن سن‌شان همچنان رشد کرده، بنابراین قبل از پدر و مادر شدن باید این کودک آسیب‌دیده درمان شود.»

زیربنای اختلالات روانی در کودکی افراد رقم می‌خورد

بنابر گفته‌های حقیری، والدین هر کدام براساس روش تربیتی که در کودکی پشت‌سر گذاشتند، شیوه تربیتی را برای تربیت کودکشان در پیش می‌گیرند، می‌گوید:«والدینی که در کودکی محبت ندیده‌اند اغلب برای کودکانشان سهل‌گیرند چون باورشان این است که کودکی نکرده خود را جبران کنند.»

این روانشناس کودک و نوجوان با اشاره به اینکه بهترین شیوه تربیتی والد مقتدر مهربان است به این معنی که در عین اقتدار همدلی و دلسوزی را هم داشته باشد، عنوان می‌کند: «والدینی که از کودکشان توقع هیچ کاری را ندارند، کودکان بی‌مسئولیت پرورش می‌دهند. این کودکان در آینده هم نمی‌توانند استقلال داشته باشند.»


او ادامه می‌دهد:«کودکانی که با مفهوم شکست روبه‌رو نشده اند در بزرگسالی خیلی از کارها را انجام نمی‌دهند چون ترس از شکست دارند. البته رفتارهای معقول و متناسب با سن‌شان را هم انجام نمی‌دهند. این کودکان قاطع نیستند و وابسته تربیت می‌شوند. این کودکان چون توانایی انجام کاری را به تنهایی ندارند اعتمادبه نفسشان پایین می‌آید.»


حقیری با تاکید بر این مساله که همه ما باید الگویی برای یادگیری داشته باشیم و در دوران کودکی مهمترین الگوهایمان پدرومادرمان هستند، بیان می‌کند: «کودکان وابسته اغلب اضطراب اجتماعی پیدا می‌کنند چون انتقادپذیر نیستند و با کوچکترین انتقادی می‌رنجند.» او ادامه می‌دهد: «زیربنای شخصیت، احساس امنیت است. کودکی که این حس امنیت را دریافت نکند دچار اختلالات روانی و اضطراب می‌شود. درواقع زیربنای اختلالات روانی در کودکی افراد رقم می‌خورد.»

والد بودن مانند هر کاری نیاز به کسب مهارت دارد

این روانشناس کودک با اشاره به اینکه برخی تصور دارند فرزندآوری و والدگری کار ساده‌ای است و نیاز به آموزش ویژه‌ای ندارد، عنوان می‌کند: «عدم‌ توجه به ابعاد مختلف رشد کودکان چه به دلیل فقدان دانش والدین یا بی‌مسئولیتی آنها باشد یا حتی به دلیل واقف‌نبودن به امر حیاتی فرزندپروری یا عدم‌آمادگی لازم برای فرزندآوری صورت بگیرد در نهایت منجر به غفلت، سهل‌انگاری در والدگری، نادیده ‌گرفتن نیازهای اساسی فرزند و اهمیت‌ ندادن به جنبه‌های رشد در فرزندان خواهد شد.» او ادامه می‌دهد: «بی‌توجهی به جنبه‌های مختلف رشد کودک و غفلت در امر والدگری و فرزندپروری عواقب ناگواری را به دنبال دارد. درواقع والد بودن هم مانند هر کار دیگری نیاز به کسب مهارت دارد.»

هرگونه مبالغه در اصولی تربیتی، مشکلات بیشتری را در پی خواهد داشت


به گفته شیوا دولت‌آبادی، روانشناس کودک تربیت فرزند یا به عبارت دیگر فرزندپروری بر دو بال استوار است؛ یکی حمایت و دیگری هدایت. بنابرنظر دولت‌آبادی، والدین با حمایت فرزندشان باعث می‌شوند، کودک‌شان در بزرگسالی مشکلات کمتری در خصوص دلبستگی، اتکا، اعتماد به‌نفس داشته باشد. این روانشناس کودک با اشاره به اینکه در تربیت فرزندان، دو بال حمایت و هدایت باید در کنار هم در نظر گرفته شوند، می‌گوید: «فرزندانی که والدین‌شان در روش تربیتی‌شان بین این دو بال را به شکل متعادل به کار می‌برند، در بزرگسالی افراد جامعه‌پذیر و کم و بیش شهروندان متعادلی خواهند بود.»


او با تاکید بر اینکه شیوه‌های تربیتی مختلفی وجود دارد که در خصوص پیامدهای کوتاه و بلندمدت آنها بارها بررسی و تحقیق شده است، عنوان می‌کند: «با تکیه بر این تحقیقات و بررسی‌ها، به صراحت می‌توان گفت، هرگونه مبالغه در هر یک از این دو بال اصولی تربیتی، بی‌شک مشکلات بیشتری را در پی خواهد داشت. به عنوان مثال اگر والدین بیش از اندازه از فرزندشان حمایت کنند، دچار بیش‌حمایتی می‌شوند و کودک‌شان به اصطلاح نازپرورده می‌شود و در بزرگسالی، فردی وابسته خواهد بود.»

سوال اساسی اینکه؛ آیا شیوه تربیتی که والدین در پیش می‌گیرند، آگاهانه است یا خیر؟

در روش‌های تربیتی توجه به اصل هدایت فرزند، سبب می‌شود کودک در آینده، شهروند مستقلی باشد و توانایی ایجاد روابط اجتماعی درست را خواهد داشت. دولت‌آبادی با اشاره به اینکه والدین در شیوه تربیتی‌شان مستبد محض یا سهل‌انگار تمام نیستند و گاهی اوقات ترکیبی از این روش‌های تربیتی را در پیش می‌گیرند، اظهار می‌کند: «در بحث شیوه‌های تربیتی باید این نکته را مدنظر داشت که شیوه تربیتی در نظر گرفته شده آگاهانه است یا خیر؟ آیا والدین به عمد شیوه خاصی را در پیش می‌گیرند که به گمان خودشان انسان بهتری تربیت کنند؟ یا اینکه خود والدین توانایی تعدیل رفتارشان را ندارند؟» او بیان می‌کند: «نتیجه سهل‌انگاری در تربیت فرزندان می‌تواند به جنبه‌های عاطفی، هیجانی و ... که باعث قوام شخصیتی کودک می‌شود آسیب بزند.»این روانشناس کودک ادامه می‌دهد:«کودکی که روش تربیتی درستی نداشته است، و این احساس را داشته که مورد حمایت و محبت نیست و دوست داشته نمی‌شود، بی‌شک در آینده نمی‌تواند انتخاب‌های درستی داشته باشد و روابط اجتماعی درستی را شکل بدهد.»

آشفتگی در احساس والدین به کودک احساس عدم‌امنیت روانی و عاطفی می‌دهد

دولت‌آبادی با اشاره به اینکه والدین سهل‌انگار کودکان‌شان را به سمتی هدایت می‌کنند که نتواند در روابط‌شان با دیگران مرزبندی را رعایت کنند، عنوان می‌کند: «هرگونه کوتاهی یا مبالغه در شیوه‌های تربیتی، آسیب‌هایی را در روان کودک به جا می‌گذارد. به طور مثال زمانی کودک نیازهایش را به تعویق می اندازد زمانی هم توانایی اولویت‌بندی ندارد.»


او بر این باور است که گاهی اوقات والدین در اثر غفلت یا بی‌توجهی روش‌های نادرستی در پیش می‌گیرند. اغلب این غفلت‌ها، ریشه در مشکلات روانی یا عاطفی، اجتماعی، اقتصادی و ... والدین دارند. این روانشناس ادامه می‌دهد: «والدینی که قدرت اتکا به جایی را ندارند، طبیعتا نمی‌توانند تکیه گاه خوبی برای فرزندان‌شان باشند و این در حالی است که نتیجه این آشفتگی در احساس والدین به کودک احساس عدم‌امنیت روانی و عاطفی می‌دهد. این کودکان در آینده هم نسبت به جامعه عدم‌تعلق می‌کنند و انسان‌های سردرگمی خواهند بود ، البته گاهی اوقات این سردرگمی تا جایی پیش می‌رود که کودک را به یک انسان ضدجامعه بدل می‌کند. او می‌گوید: «والدین بودن سخت‌ترین، جدی‌ترین و مهمترین هدفی است که یک انسان می‌تواند داشته باشد. چون والدین با رفتارهایشان به مغز یک کودک که آماده شکل گرفتن و تبدیل شدن به یک انسان بالغ است با رفتار و عواطف و چشم‌انداز خود ، خوراک می‌دهد.»‌

چطور پدر و مادری هستیم؟

فرزندپروری؛ به مجموعه رویکرد و رفتارهایی گفته می‌شود که والدین از ابتدا در برخورد با کودک خود پیش می‌گیرند. بر همین اساس ما پنج نوع والد داریم؛ والد مقتدر، والدین سهل‌انگار، مستبد، والدین وابسته و خودخواه و والدین طردکننده.

والدهای مقتدر برای مطیع‌سازی از استدلال و منطق بهره می‌جویند

والدین مقتدر، واقعیت‌ها را به کودکان‌شان منتقل می‌کنند. این والدین اغلب برای مطیع‌سازی از استدلال و منطق بهره می‌جویند و به این منظور با کودکان‌شان گفت‌وگو می‌کنند.والدین مقتدر به تلاش‌های کودکان برای جلب حمایت و توجه پاسخ می‌دهند. آنها در بُعد محبت هم عملکرد خوبی دارند و در ابراز محبت و علاقه‌شان دریغ نمی‌کنند. آنها حقوق ویژه خود را به عنوان یک بزرگسال می‌شناسند و از علایق فردی و ویژگی‌های خاص کودک خود آگاهی دارند.


کودکانی که توسط والدین مقتدر تربیت می‌شوند، فعال، دارای اعتماد به‌نفس، استقلال رای، واقعگرا، باکفایت و خشنود، توصیف شده‌اند. این کودکان به دلیل اینکه والدین‌شان فرصت‌های زیادی در تصمیم‌گیری و انتخاب در اختیارشان قرار می‌دهند و به این خاطر که مورد عشق و محبت بودند از نوعی احساس امنیت عاطفی برخوردارند.

والدهای سهل‌گیر در مواجهه با بهانه‌جویی کودک سر تسلیم فرود می‌آورند

والدین سهل‌گیر، کنترل کمتری بر کودکان‌شان اعمال می‌کنند. مهرورزی و محبت این والدین در حد متوسطی قرار دارد. البته فعالیت خانواده، نامنظم و اعمال مقررات، اهمال‌کارانه است. این والدین به ندرت به فرزندان‌شان اطلاعات صحیح یا توضیحات دقیق ارائه می‌دهند. اگرچه والدین سهل‌انگار زورگو و سرکوبگر هستند ولی در بیشتر موارد در مواجهه با بهانه‌جویی و شکایت کودک، سر تسلیم فرود می‌آورند. مادران سهل‌انگار به عنوان تنبیه، کودک را از محبت‌شان محروم می‌کنند.


کودکانی که توسط والدین سهل‌انگار تربیت می‌شوند، متکی به خود، نیستند یا از استقلال رای اندکی برخوردارند. این کودکان به صورت افرادی نسبتا ناپخته توصیف شده‌اند که هنگام مواجهه با ناملایمات، تمایل به واپس روی (روی‌گردانی) دارند. این کودکان نسنجیده عمل می‌کنند و به فعالیت بی‌هدف می‌پردازند. پرخاشگر و فاقد اعتماد به‌نفس هستند و رفتارهای بزهکارانه از خود نشان می‌دهند.

والدین مستبد، کمترین مهرورزی و محبت را از خود نشان می‌دهند

نمایش قدرت والدین مستبد، اولین عاملی است که این شیوه را از دو شیوه دیگر متمایز می‌کند. این والدین بسیار پرتوقع‌اند و پذیرای نیازها و امیال کودکان نیستند. پیام‌های کلامی والدین یک‌جانبه و فاقد محتوای عاطفی است. والدین مستبد، نسبت به دیگر والدین در میزان مرعوب شدن در برابر رفتارهای نامطلوب، در حد متوسطی قرار دارند.

والدین متمایل به شیوه استبدادی، کمترین مهرورزی و محبت را از خود نشان می‌دهند. آنها به ندرت در رابطه‌ای که به خشنودی کودک منجر شود، شرکت می‌کنند. آنها اغلب نسبت به تلاش‌های کودکان برای جلب حمایت و توجه بی‌تفاوت‌اند. این والدین برای کنترل کودکان‌شان از شیوه‌های ایجاد ترس استفاده می‌کنند و هیچ‌گونه تفاهمی بین والدین مستبد و فرزندانشان وجود ندارد.


بر اساس تحقیقات، فرزندان والدین مستبد نسبت به فرزندان والدین مقتدر در برقراری رابطه با همسالان و داشتن موقعیت فعال و نیز استقلال رای در سطح پایینی قرار می‌گیرند. این کودکان همچنین افرادی خشمگین، منزوی، غمگین و آسیب‌پذیر نسبت به استرس هستند و محتاط توصیف می‌شوند.

والدین وابسته و خودخواه، دمدمی مزاج و غیرقابل پیش‌بینی هستند

والدین وابسته و خودخواه، والدینی هستند که برای ارضای نیازهای‌شان از کودک سوءاستفاده می‌کنند. این والدین دمدمی مزاج و غیرقابل پیش‌بینی هستند. آنها به کودکان وظایف فراتر از توانمندی‌ها و انتظارات‌شان تحمیل می‌کنند. اصطلاح معروف «کودک والدگونه» مصداق این کودکان است. کودکان این والدین، خشم ناشی از کودکی نکردن را دارند چون نیازهای اساسی آنها تامین نشده است.

والدین طردکننده، معتقدند بچه‌ها خودشان بزرگ می‌شوند

والدین طردکننده، آن دسته از والدینی هستند که توجه بسیار کمی به فرزند خود دارند. آنها معتقدند بچه‌ها خودشان بزرگ می‌شوند. در این شیوه فرزندپروری، فرزندان نه تنها از سوی والدین هدایت نمی‌شوند، بلکه توجه بسیار کمی را هم دریافت می‌‎کنند. والدینی که این شیوه را پیش می‌گیرند، آگاهی اندکی درباره رشد و پرورش کودک دارند و قادر به رسیدگی نسبت به نیازهای عاطفی و جسمی کودک نیستند. این روش تربیتی، بیش از دیگر روش‌ها آسیب‌زننده است و فرد را با مشکلات جدی روبه‌رو می‌کند.


کودکان این والدین، اغلب اعتماد به‌نفس اندکی دارند و در برخورد با اجتماع نمی‌توانند با قاطعیت رفتار کنند یا تصمیم بگیرند. آنها اغلب به افسرده‌خویی، دوری از دیگران و عدم‌برقراری ارتباط با افراد دیگر دچار می‌شوند و برای جلوگیری از طردشدن دوباره، به رابطه جدیدی ورود نمی‌کنند. احساس کم‌ارزش بودن نیز از دیگر پیامدهای روش تربیتی والد طردکننده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha