به گزارش سلامت نیوز به نقل از شرق، پیروز برای ما یک نماد بود؛ نمادی از پسر تنهای «ایران» که در اسارت به دنیا آمد، در اسارت رشد کرد و در اسارت از دست رفت. پیروز قرار بود یادی باشد از پیروزی پس از شکست، امید پس از ناامیدی، راحتی پس از رنج! نمادی از تجربه رشد و نمو در اسارت که هرچند سختیهای فراوانی به همراه دارد، اما قرار بود راحتی به همراه آورد، تکثیر جمعیت داشته باشد و نسلی را از کابوس انقراض نجات دهد.
در این مدت، گلایههای بسیاری به پیروز و احتمال انقراضش که بخش بزرگی از آن به مدیریت نامطلوب حفاظت از حیات وحش بازمیگردد، وارد شده است. جان کلام در صحبتهای هوشنگ ضیایی نهفته است؛ آنجا که ما را در توهم نبود امکانات، هزینههای بالای نگهداری و اهمیت دیگر گونههای حیات وحش فریز کردهاند، او از واقعیت تلخ و سادهای سخن میگوید، آنها در تیم حفاظتشان و بهویژه با تلاش هومن جوکار که این روزها در بند زندان است، در حال خرید زیستگاه یوزها بودند، سرزمینی به وسعت چندین هکتار تا جلوی ورود سگهای گله و همچنین استفاده دامها از آبشخور یوزها را بگیرند. او میگوید که برای حفظ یوز پول و بودجه کافی بود، اما دلسوزی و عشق نبود، تخصص و مهارت نبود، توانایی حفاظت نبود!
از گذشته درس نگرفتهایم و سناریویی که هنوز یک سال از وقوع آن نمیگذرد، دوباره در حال تکرارشدن است. در روزهایی که صحبت از احتمال بارداری مجدد «ایران» مطرح است، مجلس به دنبال برگزاری جلسات ویژه است و به دنبال مقصر مرگ «پیروز» میگردد و سازمان محیط زیست بیانیه میدهد و گمانهزنیها را تکذیب میکند. صحبت از اولین تجربه تکثیر در اسارت و ادعای استفاده از همه ظرفیتهای ملی و بینالمللی مطرح است، حال آنکه این اولین ممکن است آخرین تجربه باشد و سهم ظرفیتهای ملی و بینالمللی در این تجربه مشخص نیست.
در روزگاری که حفظ زیستگاه یوزها، هنوز هم قربانی تصمیمات مدیریتی است و یک یوز و برادرانش در اسارت میمیرند و باقی یوزها در زیستگاه، صحبت از تلفشدن یک یوز نیست، پای احساسات مردم، توجه به یک گونه کمیاب و یک سوگ جمعی برای یوزی مطرح است که به نمادی از بقا برای مردم تبدیل شده بود.
حمیدرضا میرزاده، کارشناس و روزنامهنگار محیط زیست، در گفتوگو با «شرق» از پیروز و ماندگاری او در بین مردم میگوید: اولین نکتهای که بهعنوان یک کارشناس محیط زیست میتوانم به آن اشاره کنم، تفاوت نوع توجه جامعه و نوع توجه کارشناسی به حیات وحش است که به کلی با همدیگر متفاوت است که در موضوع تولد و مرگ پیروز کاملا نمایان بود. اولین چیزی که درباره پدیده «پیروز» به ذهنم میآید، این است که چقدر زبان ما با جامعه متفاوت است و این بسیار مهم است. میرزاده معتقد است پیروز یک نماد بوده و هست و گرهزدن زندگی یوزها و پیروز به حیات اکولوژیک یک اشتباه است و میگوید: ما با یک موضوع چندوجهی در مورد پیروز و زندگی یوزها روبهرو هستیم که بزرگترین اشتباه، خلاصهکردن آن به موضوعی صرفا اکولوژیک است. پیروز به یک نماد امیدواری تبدیل شد و توجه به این ابعاد نیز در حیات وحش بسیار مهم است.
او معتقد است تراژدی مرگ پیروز یک فرصت دیگر برای مدیران، کارشناسان و مردم است و توضیح میدهد: اگرچه پیروز زنده نماند، اما فرصت خیلی مهم برای ما، چه مردم، چه کارشناسان و چه مدیران بوده و هست از اینکه نگاه ما به مدیریت حیات وحش و برنامه حفاظت گونههای در معرض انقراض را از چیزی که اکنون موجود است بسط دهیم؛ چراکه برنامه حفاظت حیات وحش را معمولا به افزایش تعداد حیوان بیشتر میکنیم، درحالیکه برنامه حفاظت حیات وحش یک نوع اصلاح امور و روند توسعه است. در معرض خطر قرارگرفتن گونهها به معنی این است که یک جای این سرزمین ناپایداری است و باید به دنبال ایجاد تعادل و پایداری در آن باشیم. پیروز فرصت خیلی خوبی در این راه است. من به عنوان یک کارشناس، در عمر خودم تا این اندازه که در روزهای اخیر و با مرگ پیروز درباره یک یوز توضیح دادم، توضیح نداده بودم و آدمها تا این اندازه همدلانه به من گوش نداده بودند.
نظر شما