والدینی كه در خانوادههای بسیار سنتی بزرگ شدهاند، اگر نخواهند به همان سبك و سیاق پدر یا مادرسالاری ادامه بدهند، به شكل افراطی سعی میكنند تجربه گذشته خود را در فرزندسالاری جبران كنند.در اغلب خانوادههای سنتی معمولا پدر حرف اول را میزند و در دوران قدیم كه ابهت و قدرت پدرها در سختگیری و كمی خشونت تعریف میشد، رابطهها رسمی و كمی غیرصمیمانه بود.كسی جلوی پدر شوخی و خنده نمیكرد، اولین كسی كه غذا میكشید، پدر بود و خلاصه همه چیز در تصمیمات پدر خانواده خلاصه میشد. در خانوادههای مادرسالار نیز همین نقش در قالب مادر تعریف میشود و فرزندان در خانوادههای والدینسالار به گونهای رشد میكنند كه باید با سلیقه و نظر آنها تصمیم بگیرند.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از جام جم ؛ فرزندانی كه در این خانوادهها رشد پیدا كرده بودند، وقتی خودشان در نقش والدین قرار گرفتند ترجیح میدادند كه روابط از آن حالت خشك و رسمی خارج شود، اما تنها راهی كه به ذهنشان میرسید، الگوی مقابل همان والدینسالاری خشك و رسمی بود. نتیجه به اینجا ختم میشد كه فرزندان جایگاه والدین را با دوست و همكلاسی مدرسهشان اشتباه میگرفتند و روابط فرزندان و والدین بیشتر به زورگویی و اعتراض فرزندان میرسید.
فرزندسالاری در 70 درصد از خانوادههای ایرانی
براساس تحقیقات صورت گرفته در مركز پژوهش دانشگاه شهید بهشتی 70 درصد خانوادههای ایرانی فرزندسالار هستند. خانوادهها سعی میكنند نیازها و انتظارات فرزندان را مقدم برتمامی سلسله فعالیتهای خانواده قرار دهند و فرزندان در اینگونه خانوادهها ارجحیت پیدا كرده و برای اینكه اختلالات رفتاری و خلقی در آنان ایجاد نشود، سعی میكنند انعطاف بیشتری با فرزندانشان داشته باشند.
در خانوادههای فرزندسالار پس از گذشت مدتی فرزند، خود را محور و مركز تمام فعل و انفعالات خانواده میداند و براین اساس، خواستههای خود را در اولویت خواست خانواده تلقی میكند و خانواده با هر مشكلی كه دارد، سعی میكند آن را برآورده
كند.غلامرضا علیزاده،روانشناس در این خصوص به خبرگزاری مهر میگوید: فرزندسالاری مقولهای است كه در خانوادههای متوسط و بالای شهری ایجاد شده و در حال حاضر افزایش یافته است. اكثر این والدین در كودكی در خانوادههای پدرسالار رشد كردهاند، به همین دلیل احساس میكنند كه آن شیوه رفتاری را نباید در مورد فرزندان خود بازتولید كنند و به نوعی میكوشند فضای لازم را برای تحقق خواستههای فرزندان فراهم كنند.
چرا فرزندسالاری پسندیده نیست؟
كارشناسان معتقدند فرزندسالاری ظلم بزرگی به فرزندان است، چون باعث میشود كودكان به بلوغ اجتماعی دست نیابند و به دلیل اینكه خواستههایشان بسرعت برآورده میشود و در عین حال برای اینكه فرزندان رنجش نداشته باشند، خانوادهها همه مسئولیتها را به عهده میگیرند و در این موارد هیچ عرصهای برای تمرین و تجربهاندوزی برای فرزندان به وجود نمیآید و كسب مهارتهای زندگی برای آنها ایجاد نمیشود.علیزاده ادامه میدهد: كودكان خانوادههای فرزندسالار همان انتظاری را كه از خانواده خود دارند، از جامعه نیز دارند؛ به همین دلیل پس از ورود به جامعه دچار یاس و ناامیدی و دلمردگی شده و همچنین شكننده و دچار آسیب میشوند و این مساله باعث میشود ارتباط خود را با جامعه قطع كنند كه عوارض و عواقبی را به دنبال دارد.
به اعتقاد او، این درحالی است كه در خانوادههای روستایی فرزندانسالاری حاكم نیست و رابطه سنتی وجود دارد. این فرزندان مهارتهای زندگی را میآموزند و احساس مفید بودن میكنند و چون با سهولت چیزی را به دست نمیآورند، از به دست آوردن آن احساس خوشحالی و شادی میكنند، اما فرزندان شهری اینگونه نیستند. مطالعات نشان میدهد روستاییان احساس خوشبختی بیشتری نسبت به شهرنشینان دارند.
چرا والدین به فرزندسالاری رو میآورند؟
دلیل والدین برای ابراز بیش از حد محبت به فرزندشان این است كه احساس میكنند جامعه و محیطهای مختلفی كه وجود دارد، برای فرزندشان خطرناك شده و میترسند مبادا كودكانشان در انجام وظایف خود و حضور در اجتماع شكست بخورند. والدین به اشتباه تصور میكنند با محبت زیاد و اولویتدهی به نیازهای آنها سبب میشوند فرزندشان از مسیر درست منحرف نشود و گرفتار دوستان ناباب و آسیبهای اجتماعی نشود، این در حالی است كه فرزندسالاری حتی میتواند به بروز آسیبهایی در فرزندان منجر
شود.دلیل دیگر نیز این است كه والدین تصور میكنند اگر بچهها مستقل شوند و كارهایشان را خودشان انجام بدهند، از آنها بینیاز شده و تنهایشان میگذارند.در گذشته والدین برای بچهها محدویت اعمال میكردند. حالا پدر و مادرهای امروز، چون در آن سیستم تربیتی پرورش یافتهاند، میخواهند به گونه دیگری عمل كنند و كودكان خود را كاملا آزاد میگذارند.
فرزندسالاری نوین
فرزندسالاری نوین اما در خانوادههایی شروع شد كه لزوما سنتی نبودند، بلكه بیشتر قصد داشتند مدرن باشند و مفهوم مدرن بودن برایشان در این تعریف میشد كه فرزندانشان باید در همه امور خانواده یعنی از چه بخوریم و چه بپوشیم تا با چه كسانی رفت و آمد داشته باشیم، نظر بدهند.در این خانوادهها فرزندسالاری از همان دوران كودكی فرزندان شروع میشود. روحیه كودكان در به دست آوردن و خواستن همه چیز، والدین را تسلیم میكند و همین روش تا بزرگسالی فرزندان ادامه پیدا میكند و كار به جایی میرسد كه والدین اعتماد به نفس اظهار نظری خلاف فرزندانشان را از دست میدهند و به اشتباه میاندیشند كه حتما حق با فرزندشان است.در خانوادههای تكفرزندی نیز این مساله میتواند بروز بیشتری داشته باشد.
الگوی درست روابط فرزندان و والدین
آنچه به عنوان الگوی درست روابط فرزندان و والدین عنوان میشود، جمله «نه والدینسالاری و نه فرزندسالاری» است.این روزها همه میدانیم كه خردمندی و هوشمندی لزوما در سن و سال و جنس تعریف نمیشود. از طرفی خردمندی نمیتواند به همه مسائل و تنها در یك شخص تعریف شود.اگر شما راهنمای خوبی برای خرید خودرو محسوب میشوید، لزوما نمیتوانید در خصوص روانشناسی دوستیابی هم راهنمای خوبی شوید. اگر شما در كار با رایانه موفق و زبانزد هستید، توقعی وجود ندارد كه بتوانید همه خوب و بدهای زندگی را هم تشخیص دهید.
بر همین اساس، محمد جمالنژاد، مشاور خانواده میگوید: خانواده خوب، خانوادهای معتدل است.او در تعریف خانوادهای كه اعتدال را رعایت میكند، ادامه میدهد: همه اعضای خانواده میتوانند در امور خانواده مشاركت داشته باشند و هیچوقت نمیتوان یكی از شیوههای فرزندسالاری یا والدینسالاری به عنوان شیوه مناسب برای داشتن خانوادهای گرم را تعریف كرد.به گفته این مشاور خانواده، والدینسالاری سبب میشود فرزندان بدون اعتماد به نفس و نامهربان با جامعه روبهرو شوند و میتواند اثرات منفی و جبرانناپذیری بر آینده فرزندان بگذارد. از طرف دیگر، فرزندسالاری اعتماد به نفسی كاذب را در فرزندان به وجود میآورد كه نتیجهاش عدم موفقیت در زندگی خواهد بود.
به اعتقاد این كارشناس، والدین در جایگاهی هستند كه میتوانند خیر و صلاح خانواده را تعیین كنند، اما در عین حال فرزندان نیز حق اظهارنظر دارند و دستكم در مسائل خانواده اجازه حضور دارند، اما این حضور نباید به اندازهای پررنگ باشد كه فرزندان صاحبنظر اصلی باشند.جمالنژاد درخصوص مضرات فرزندسالاری در خانوادهها میگوید: فرزندسالاری در هیچ كجای دنیا پسندیده نیست، فرزندان مسلما دارای جایگاه ویژه در هر خانواده هستند، اما این جایگاه نباید همعرض با جایگاه والدین باشد، بلكه جایگاه آنها در طول جایگاه و نظرات والدین است، بها دادن بیش از حد به فرزندان هم در خانواده سبب میشود آنها دچار اشتباه شده و همین جایگاه نادرست را در میان جمع دوستان، مدرسه، دانشگاه و محیطهای مشابه برای خود متصور شوند.
چه باید كرد ؟
مهمترین كاری كه والدین باید انجام بدهند، این است كه روشهای تربیتی خود را اصلاح كنند. اگر والدین تربیت فرزند خود را به همین سبك و سیاق، ندانمكاریها، افراط در محبت و درك نادرست از تربیت پی بگیرند، جامعه روز به روز بیشتر به سمت انحراف حركت میكند.روانشناسان معتقدند تربیت مانند موم است كه هر قدر زمان میگذرد، تغییر شكلش دشوار و دشوارتر میشود. زمانی كه فرصتهای دوران كودكی را برای تربیت بچهها با ترویج این عقیده كه «باید بگذاریم بچه آزاد باشد»، از دست میدهیم، دیگر برای اصلاح این رفتارها در زمان نوجوانی دیر میشود.
محبت از نوع زیادی
این روزها والدین بیش از حد دلواپس فرزندان خود هستند و بسیاری از آنها برای این كه محبتهای افراطی خود به فرزندشان را توجیه كنند عنوان میكنند كه زمانه عوض شده و بچهها به مراقبت بیشتری نیاز دارند.اما روانشناسان معتقدند محبت بیش از حد به كودك اثر منفی و معكوس دارد. در حالی كه براساس آمارها و مشاهدات بالینی كودكان امروز در مقایسه با نسلهای پیشین، زندگی راحتتری دارند. امكاناتی كه یك كودك از طبقه متوسط امروز دارد در اختیار بچههای آن زمان نبود.روانشناسان معتقدند كه حمایتهای افراطی از فرزندان در قالب فرزندسالاری منجر به سركشی افراطی در بزرگسالی میشود در حالی كه پدر و مادر باید بیشتر انرژی خود را روی استقلال و افزایش آستانه تحمل فرزند خود بگذارند.
در واقع ابراز محبت یك مقوله مهم و قابل اعتنا محسوب میشود اما ابراز بیش از حد آن میتواند مشكلاتی را به همراه داشته باشد. اما محبتها و مراقبتهای والدین به حدی افزایش یافته است كه فرزندان مفهوم ارزش و محبت را فراموش میكنند. تصور كنید كودك انواع و اقسام ماشینهای اسباببازی از نوع عالی را در اختیار دارد. حال اگر یكی از آشنایان یك ماشین اسباببازی به او هدیه بدهد كه یك ماشین معمولی هم باشد، آن را به گوشهای پرت میكند، زیرا از بازی كردن با این وسیلهها دیگر لذت نمیبرد. این افراد زمانی كه بزرگ میشوند با مشكلات فراوانی دست به گریبان خواهند بود كه از این میان میتوان به پایین آمدن اعتماد به نفس و توانایی در اداره خود اشاره كرد.
ترس از شكست خوردن و خطا كردن در وجود این كودك نهادینه میشود و هیچ گاه نمیآموزد چگونه باید برای زندگی كردن بر روی پاهای خودش بایستد. اختلال در رشد شناختی و بلوغ عقلی از جمله جنبههای منفی محبت بیش از حد است. این افراد در تواناییهایی نظیر گفتوگو و بیان نیازهایشان، حل مشكلات و تعامل با افراد دیگر دچار نارسایی میشوند.در حالی كه پدر و مادر باید انرژی خود را به روی استقلال و افزایش آستانه تحمل فرزند خود بگذارند.
دردسرهای والدینسالاری
در خانوادههای والدینسالار نیز چون این كودكان مرتب از سویوالدین خود برای انجام كارها نهی میشوند، به مرور زمان خسته میشوند. در حالی كه نوجوانان دوست دارند خودشان تصمیم بگیرند و خطر كنند.پدر و مادری كه از سالنهای ورزشی تا دبیرستان، دانشگاه، خدمت سربازی و حتی پیدا كردن شغل نیز به دنبال فرزندشان هستند تا او بتواند به مسیرش بر اساس خواستههای آنها ادامه بدهد، باعث میشوند كه فرزند اعتماد به نفس لازم برای زندگی را از دست بدهد.
این كودكان هیچگاه فرصت كافی پیدا نمیكنند كه با فكر خود كاری را شروع كنند زیرا همیشه روی كارهایشان نظارت میشود و زمانی كه در بطن مشكلات قرار میگیرند به علت ترس از شكست عقب میكشند.نظارت والدین بر اغلب فعالیتهای بچهها اعم از غذا خوردن و تماشای تلویزیون گرفته تا روابط با دوستان و ثبتنام در انواع كلاسهای ورزشی، موسیقی و تحصیلی كودك را دچار بیاعتمادی و ناتوانی در تصمیمگیری میكند.والدینی كه مدام ارزشهای خود را با موفقیتهای فرزندانشان محك میزنند، سبب ناراحتی و دلخوری فرزندشان میشوند. در مشاهدات بالینی مشخص شده است كه این بچهها در بزرگسالی والدین خود را مورد آزار قرار داده و رفتارهای پرخاشگرانه از خود نشان میدهند.
فرزندانیكه سالار هستند، مغرور میشوند
فرزندانی كه در خانوادههای فرزندسالار رشد میكنند بسیار مغرور هستند، در حالی كه توانایی و بضاعت كمی دارند، اهمیت زیادی به خواستههای خود میدهند و بدون توجه به امكانات والدین در به دست آوردن اهداف خود سرسختی میكنند و زیادهخواه میشوند.این بچهها با مظاهر قدرت چون معلمها، مدیران خود، والدین و رئیس خودشان نمیتوانند سازگار شوند و كنار بیایند. در واقع طغیان و نافرمانی نیز نتیجه دیگر حمایت بیش از حد است.
والدینی كه در تربیت فرزندانشان تنها به شیوه فرزندسالاری اهمیت میدهند در واقع ناخواسته راه را برای مشكلات آینده فرزندشان باز میگذارند. فرزندان آنها از شروع مدرسه دچار تناقض میشوند و نمیتوانند بین شرایط منزل و مدرسه هماهنگی ایجاد كنند. اگر این مشكل حل نشود و اولیای مدرسه نتوانند كودك را نسبت به اینكه همیشه خواستهها و اعمالش نمیتواند مورد قبول واقع شود، توجیه كنند این مشكلات در بزرگسالی نیز ادامه مییابد.
از تكفرزندی تا فرزندسالاری
یكی از علل رواج شیوه فرزندسالاری برای تربیت فرزندان، نبود والدین و بخصوص پدر عنوان میشود. چندی پیش در همایشی با عنوان بررسی علل افزایش فرزندسالاری در ایران عنوان شده بود كه مدت ارتباط پدر با فرزند در ایران فقط ۲۰ دقیقه است.در این همایش همچنین عنوان شده بود مدت زمانی كه مستمر از سوی مادران ایرانی در شبانه روز، صرف بچهها میشود به طور متوسط ۴ ساعت است، بنابراین نسبت ناعادلانه ارتباط پدر و مادر با فرزندان، خانوادههای امروز را با مشكلی روبهرو كرده كه در آن والدین از روند تربیت فرزند كنار زده میشوند.
در واقع اشتغال والدین، اختلاف آنها و وجود مشكلات كه كاهش علاقه آنها را به ارتباط بیشتر با فرزندان دامنزده است، موجب میشود والدین در برابر فرزندان تنها موضع قبول همه درخواستها را بگیرند.بر اساس بررسیهای انجام و اعلام شده در این همایش، فرزندسالاری در قشر متوسط كشور بیشتر دیده شده كه ناشی از سستشدن هنجارها، بالا رفتن سطح تحصیلات والدین، صنعتیشدن زندگی و كمرنگشدن نقش پدر در امور خانواده است.كارشناسان با اشاره به تحقیق انجام شده در جامعه ۹۰۰ نفری از خانوادهها بیان میكنند متأسفانه بسیاری از فرزندان والدین خود را جاهل، بیاطلاع و حتی عقبمانده تلقی میكنند. این نشان میدهد بر اثر رواج فرزندسالاری در خانواده آنان بشدت پر توقع، قدرنشناس، غیرمسئول و تنبل بار آمدهاند كه ناشی از نظام تربیتی خانوادههاست.
به اعتقاد كارشناسان برخی تكفرزندان ممكن است دچارمشكلات رفتاری شوند، چرا كه در خانوادههای تكفرزندی روش تربیتی طوری است كه آنها را فرزندسالار بار میآورد. فرزندانی كه با این روش بزرگ میشوند، معمولا خودخواه، مغرور و گوشهگیر هستند و روابط اجتماعی خوبی از خود نشان نمیدهند.در واقع مهمترین مشكل تكفرزندی، فرزندسالاری عنوان میشود بهگونهای كه پدر و مادر تمام توجهشان به صورت اغراقآمیزی به فرزندشان است و هر خواستهای كه داشته باشد، برآورده میكنند و معمولا كودكان با این روش لوس خواهند شد و چون خواهر و برادر ندارند، توانایی برقراری ارتباط موثر با دیگران را كمتر یاد میگیرند.
نظر شما