سلامت نیوز:ظرف سه سال گذشته و به دنبال نوسانات نرخ ارز و رشد تورم و ركود بازار، با پدیده تلخ «خودكشیهای معیشتی» مواجه شدهایم. ممكن است قبل از این مدت هم این پدیده رواج داشته اما شاید رسانهها و كارشناسان تمركزی بر این پدیده نداشتند.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه اعتماد ، سالها قبل، وقتی میخواستم برای اولینبار از بازماندگان خودكشی بنویسم، یك روانپزشك، یكی از بیمارانش را به من معرفی كرد كه بستگانش، دو بار او را از اقدام به خودكشی- حلقآویز و بریدن رگ دست - نجات داده بودند؛ پسرجوانی بود كه ظرف یك سال، هم شغلش را از دست داده بود، هم عشقش، هم همه امیدهایش.
در 40 سالگی، به تعبیر خودش؛ «تنهاتر از یك سطل زباله فراموششده در انتهای بیابانی شوره بسته»، طفیلی شده بود در كنجی از خانه كوچك و استیجاری پدر. وقتی به مطب آمد، ماهها بعد از اقدام به خودكشی، هم رد فشردگی بافت و گره طناب، مثل طوقی به رنگ جگر، در نقطه اتصال گردن و صورت جا مانده بود و هم رد جوشخوردگی 7 بخیه روی دریدگی رگ كه آن هم انگار دستبندی باریك و ضخیم به رنگ حنای رنگ باخته.
نمیدانم چطور قبول كرد كه بیاید و حرف بزند. نمیفهمیدم چرا به مرگ پناه برده. دو ساعت تعریف كرد. وقتی از مطب بیرون میرفت، رو به روانپزشكش، انگشت اشارهاش را تكان داد و لابهلای اشكهایش گفت: «بازم اینكارو میكنم .... دیگه فرصت نمیكنین نجاتم بدین آقای دكتر...»
چهار ماه بعد، غروبی كه برف میبارید، از پلكان اضطراری یك بیمارستان، به پشت بام رسید و خودش را پرت كرد....آدمها برای دست شستن از زندگی، بهانه نمیگیرند. به آنهایی كه دیگر بین ما نیستند چون برای فصل زندگیشان نقطه پایان گذاشتند، انگ نزنیم. احمق بودند، جسور بودند، تاب و تحمل نداشتند، هرچه بودند، یك چیزی در لایههای تودرتوی مغزشان اتفاق افتاد كه وادارشان كرد از ادامه جدل با زندگی كوتاه بیایند.
از دست دادن شغل، ضربه عاطفی، آسیب جسمی، جنگ، ركود اقتصادی، مهاجرت... اینها متعارفترین دلایلی است كه روانپزشكان و مددكاران اجتماعی برای اقدام به خودكشی برمیشمرند و در یك نقطه باهم متفقند: «خودكشی، انتهای خط افسردگی شدید است.»
ظرف هفته گذشته، دو خبر منتشر شد: «....جهانگیر آزادی میان كوهی؛ جانباز كرمانشاهی، خودسوزی كرد.... عمران روشنی مقدم؛ كارگر خوزستانی خودش را حلقآویز كرد...»مدیران در توضیح علت خودكشی جانباز كرمانشاهی گفته بودند: «دچار اختلال پس از حادثه و دچار مشكلات اعصاب و روان بود. درخواست وام داشت و برای پرداخت وام باید ضامن معرفی میكرد...»
همكاران در توضیح علت خودكشی كارگر خوزستانی گفته بودند: «در حدی گرفتار فقر بود كه واقعا قادر به تامین نان برای خانوادهاش نبود و كارگران كمكش میكردند....»حالا، دو نفر، دو عزیز از جمع ما رفتهاند. دو عزیزی كه خانوادهشان، بیشتر از آنكه دلتنگ جای خالیشان باشند، باید برای دست تنگی روزهای بعدی كه دیگر نانآوری هم در كار نیست كه با همه دل خونیاش، به فرداها امیدوارشان كند، گریه كنند.
مردی، زنی كه خودكشی میكند، دیوارش از همه عالم كوتاهتر است. همه، مفسر تقصیراتش میشوند و برای رفع مسوولیت، از هم سبقت میگیرند. كسی هم این وسط پیدا نمیشود بپرسد. بپرسد از این همه مدیر و رییس و خویش و قوم و رفیق كه یك آدم به كجا رسید و یك آدم را به كجا رساندید كه آخرین راه را اول انتخاب كرد؟
مدیر بنیاد شهید كرمانشاه گفته بود: «جهانگیر آزادی میانكوهی، باید برای دریافت وام ضامن میآورد.»كسی نبود از این مدیران سوال كند سال 61، وقتی جهانگیر آزادی میانكوهی، یك جوان 18 ساله بود و داوطلبانه راهی خط مقدم شد هم آیا كسی از او ضامن خواست كه حالا باید برای وام، ضامن میآورد؟
مدیران محل كار عمران روشنی مقدم گفته بودند: «پرداخت حقوقها فقط چند روز تاخیر داشت. انصاف است كه خودكشی این كارگر را به چند روز تاخیر حقوق ربط بدهند؟»
كسی نبود از این مدیران سوال كند كه بلدند بدون آنكه به كارگر انگ و برچسب بزنند، به اعتراضاتش حق بدهند؟ سوال كند كه اصلا هیچ فهمی از گذران زندگی كارگر عیالواری در یك خانه مستاجری با حقوق فرمایششده در قرارداد سفید دارند؟ سوال كند كه آیا خودشان حاضرند قرارداد سفید امضا كنند؟ سوال كند كه اصلا فرق «فقر» با موج آب دریا و نان لواش و آسفالت خیابان و بنزین سوپر و نان خامهای و دفتر 100 برگ را میفهمند یا نه؟
پرسیدن این سوالها از همه این آدمها بینتیجه است. در تمام این سالها، مشابه این آدمها، روی صندلیهای دولتی و شبهدولتی و خصوصی و شبهخصوصی نشستند و حقوقهای عجیب و غریب دولتی و خصوصی گرفتند و چرتكه خوشخدمتی انداختند و نیمنگاهی هم به زیر پا نینداختند و بازنشسته شدند و به عنوان «مدیر موفق و پاكدست» تقدیر شدند و رفتند و پشت سرشان را هم نگاه نكردند كه چه صف طویلی از انتظارهای به بنبست رسیده برای رسیدن به ذرهای امید بیشتر، ذرهای رفاه بیشتر، ذرهای زندگی بیدغدغه و بیترس از قسط و وام و هزار بدبختی به جا گذاشتند.
امروز این صف كه در همه این سالها، بیشتر و بیشتر كش آمد، بدون ابتدا و انتهای قابل دیدن، از آدمهایی تشكیل شده كه كارگرند، اعضای دو دهك پایین اقتصادیاند، با همان خردهسوادی كه دارند ضرب و تقسیم میكنند تا ببینند سهمشان از دزدیها و مفقودیها و حقبریهای چند صد میلیاردی و چند هزار میلیاردی آدمهایی كه مثل خودشان، از شكم مادر - و نه فرشته و اهالی ملكوت - متولد شدهاند، چقدر میشده... و چرا آدم ها به خاطر فقر خودشان را میكشند؟ چه كسی میتواند به این سوال جواب دهد ؟ حتما در بحثهای تئوریك، جوابی برای این سوال پیدا میشود ولی همه چیز را نمیشود با عینك تئوری و دانشگاهی تحلیل كرد. «خودكشی به دلیل فقر» از آن اتفاقاتی است كه وقتی میشنویم و میخوانیم زبانمان از حركت باز می ایستد ، یك نفستنگی كوتاه... تا دركی از تنگنای فقر نداشته باشیم مفهوم این اتفاق را نمیفهمیم . حالا ، 6 روز از مرگ عمران روشنی مقدم میگذرد .
رسانه ها، بیهوده تلاش میكنند تحلیلی بر واقعیت « نبودن» این كارگر پاك باخته بگذارند اما غیر ممكن است. آن روزها و شبهایی كه عمران، دستهای خالی را رو به آسمان میگرفت و نانش از جیب باقی كارگران تامین میشد ، هیچ كدام ما آنجا نبودیم كه ببینیم و بشنویم و بفهمیم واقعیت تلخ «فقر » را. « فقر» نامیمون كه به تعبیر سیدحسن موسوی چلك ؛ رییس انجمن مددكاران اجتماعی ایران، در این سالها چه مبهم و بیهوده تلاش كردند مقدسش جلوه دهند . گفت و گوی « اعتماد» با موسوی چلك را بخوانید . این مددكار اجتماعی، تحلیلهای تلخی از زاویهای متفاوت و رنگ گرفته از همدردی با این پدیده دارد ؛ پدیده «خودكشی معیشتی ».
ظرف سه سال گذشته و به دنبال نوسانات نرخ ارز و رشد تورم و ركود بازار، با پدیده تلخ «خودكشیهای معیشتی» مواجه شدهایم. ممكن است قبل از این مدت هم این پدیده رواج داشته اما شاید رسانهها و كارشناسان تمركزی بر این پدیده نداشتند.
امروز هم آماری از افزایش خودكشیهای معیشتی در دست نیست و حتی نمیتوان گفت كه تمام خودكشیها در كشور به دلیل فقر و مشكلات معیشتی است. صحبت ما در مورد آن تعداد از خودكشیهای در ملأعام است كه بنا به اعلام قبلی قربانی یا اظهارات خانواده، ناشی از مشكلات معیشتی بوده و آخرین مصداقها هم، چهارشنبه هفته گذشته و خودكشی كارگر پالایشگاه بود.
چند روز قبل از آن هم، یك جانباز در كرمانشاه به دلیل پرداخت نشدن وام درخواستی، خودسوزی كرد اما تلخترین مصداق، خودسوزی یك زن در شهر دیشموك استان كهگیلویه و بویراحمد بود كه سال گذشته اتفاق افتاد و نمایندههای مجلس در بازدید از محل سكونت این زن، شنیده بودند كه دلیل این اتفاق، مشكلات شدید معیشتی و بهطور خاص، گرسنگی بوده است. چرا خودكشی معیشتی آن هم در كشور تولیدكننده نفت و برخوردار از منابع و معادن غنی؟ چرا در این كشور، فرد به این نقطه میرسد كه به دلیل ناتوانی از تامین معیشت، دست از ادامه زندگی میكشد تا با مرگ خود، این پیام را به دولت بدهد كه دولت نتوانسته نیازهای اولیه او را پاسخگو باشد؟
فقر، برای همه افراد و خانوادهها، قابل تحمل نیست. فقر را مقدس نكنیم. من در روستا بزرگ شدم. به یاد دارم كه در دوره كودكی، انتظارات ما بسیار كم بود چون نمیدانستیم بیرون از روستا چه خبر است ولی وقتی از روستا خارج شدیم و به تهران آمدیم، دیدیم دنیا چیز دیگری است. امروز، به دلیل دسترسی به اطلاعات و به لطف فناوریهای نوین و رسانهها، آگاهی مردم بیشتر شده و تفاوتهای طبقاتی را بیشتر لمس میكنند.
قبلا میگفتیم ارباب باید ارباب باشد و ما هم رعیت. ما به سبك زندگی رعیتی خو گرفته بودیم و هیچگاه هم از این بابت دچار مجادله نمیشدیم كه چون او خیلی داراست، من از ادامه زندگی دست بكشم. اما امروز وقتی در جامعهای زندگی میكنیم كه دولتها بعد از گذشت 41 سال از پیروزی انقلاب میگویند 63 میلیون نفر از جمعیت كشور، نیازمند كمك معیشت 45 هزار تومانی هستند، همین اعلام، یك پیام مشخص دارد؛ اینكه دولتها در حوزه اقتصادی مدیریت خوبی نداشتند آن هم در كشوری با این همه منابع كه البته منابع هم فقط معدن نیست، بلكه موقعیت ژئوپلیتیكی ایران - مثل كاری كه كشور امارات انجام داد - میتوانست در حدی برای این كشور درآمدزا باشد كه مردم حتی از همین كمك معیشت 45 هزار تومانی هم بینیاز شوند. مشكل ما این است كه در اجرای نظام رفاه و تامین اجتماعی فراگیر جامع كافی و پایدار و در اجرای اصول 21 و 29 قانون اساسی موفق نبودیم.
(اصل 21 قانون اساسی: دولت موظف است حقوق زن را در تمام جهات با رعایت موازین اسلامی تضمین كند و امور زیر را انجام دهد: ایجاد زمینههای مساعد برای رشد شخصیت زن و احیای حقوق مادی و معنوی او/ حمایت مادران، به خصوص در دوران بارداری و حضانت فرزند و حمایت از كودكان بیسرپرست / ایجاد دادگاه صالح برای حفظ كیان و بقای خانواده / ایجاد بیمه خاص بیوهگان و زنان سالخورده و بیسرپرست/ اعطای قیمومیت فرزندان به مادران شایسته در جهت غبطه (مصلحت) آنها در صورت نبودن ولی شرعی - اصل 29 قانون اساسی:
برخورداری از تامین اجتماعی از نظر بازنشستگی، بیكاری، پیری، از كارافتادگی، بیسرپرستی، در راه ماندگی، حوادث و سوانح و نیاز به خدمات بهداشتی و درمانی و مراقبتهای پزشكی به صورت بیمه و غیره حقی است همگانی. دولت مكلف است طبق قوانین از محل درآمدهای عمومی و درآمدهای حاصل از مشاركت مردم، خدمات و حمایتهای مالی فوق را برای یكیك افراد كشور تامین كند) نتیجه ضعف عملكرد دولتها در طول بیش از 4 دهه، همین محصولی است كه امروز اعلام میكنیم. به استناد آمار رسمی، 5 میلیون خانوار كشور در 2 دهك اقتصادی پایین هستند و دو میلیون و 300 هزار نفر سالمند از هر چتر حمایتی محروم ماندهاند.
این اعداد نشان میدهد كه دولتها در ایجاد پوششهای حمایتی، موفق نبودهاند. گریزی هم به آمار وزارت راه و شهرسازی میزنم؛ 21 میلیون نفر از جمعیت كشور در محلات ناكارآمد شهری شامل سكونتگاههای غیررسمی، بافتهای فرسوده، روستاهای الحاقی به شهر و بافتهای تاریخی زندگی میكنند كه بنا بر آمار رسمی، 10 الی 11 میلیون نفر در سكونتگاههای غیررسمی ساكن هستند. بنا به تعریف مصوب هیات دولت، سكونتگاههای غیررسمی، مكانهایی است كه ساكنانش از حداقلهای خدمات عمومی هم برخوردار نیستند. توجه كنید؛ از حداقلها هم برخوردار نیستند.
همین تعریف، یك پیام دارد؛ بسیاری از ساكنان این مناطق افرادی هستند كه میتوانند نیازمند حمایتهای اجتماعی باشند چون فرد ثروتمند، این محلات را برای سكونت انتخاب نمیكند و بنابراین، یكی از ویژگیهای اكثر ساكنان این مناطق، درآمد كم است و به دلیل ویژگی ساكنان هم، از این مناطق به عنوان منطقه كم برخوردار یاد میشود. با چنین آماری، نباید این تصور ایجاد شود كه بروز پدیدههایی مثل خودكشی، فرار، اعتیاد و ارتكاب جرم توسط افراد فقیر و نیازمند، غیر طبیعی است. از وقوع این پدیدهها و این آمارها نباید تعجب كرد و اتفاقا، اگر شاهد چنین اتفاقاتی نباشیم باید متعجب شویم.
یعنی اگر چنین حوادثی رخ ندهد، خطرناك است.
بله، بنا به اعلام معاون كل وزارت بهداشت، اغلب مبتلایان كووید 19، افراد فقیر هستند. در واقع، فقر خودش را با شاخصهای مختلف نشان میدهد كه خودكشی، یكی از پدیدههای نامیمون و نامطلوبی است كه ممكن است به دلیل فقر، اتفاق بیفتد چون افراد اگر نتوانند نیاز معیشت خود و خانواده را تامین كنند، ممكن است با احساس شرمندگی نسبت به كسانی كه تكفل و سرپرستی آنها را برعهده دارند،
مرتكب رفتارهایی شوند كه از جمله میتوان به سرقتهای خرد اشاره كرد كه اغلب، ناشی از مشكلات معیشتی است و ما امسال نگران این هستیم كه با افزایش سرقتهای خرد مواجه شویم.
پلیس هم گزارش داده بود كه ظرف 4 ماه گذشته و به دنبال افزایش اخراج و تعدیل كارگران فصلی و روزمزد و مشغول در مشاغل ناپایدار، آمار سرقتهای خرد افزایش یافته است.
پس این پیشبینی تایید شد. در چنین شرایطی، نااطمینانی اقتصادی فقط گریبان كارخانهدار را نمیگیرد، بلكه همه اقشار و از جمله، فعالان اقتصادی هم گرفتار میشوند و البته یكی از عوامل خودكشی، مولفههای اقتصادی است چنانكه از خودكشی ورشكستگان اقتصادی هم مصداقهایی موجود است. حالا در جامعه ما، ظرف 4 ماه گذشته، در جوار نااطمینانی اقتصادی، ركود هم افزایش یافته، تورم هم افزایش یافته، بیكاری هم افزایش یافته، فرصتهای شغلی هم كاهش یافته.
بنا بر آخرین اعلام وزارت تعاون، 840 هزار كارگر، برای دریافت بیمه بیكاری ثبتنام كردهاند كه از این تعداد، ۷۰۳ هزار نفر واجد شرایط دریافت مقرری بیمه بیكاری بودهاند. سخنگوی دولت هم در یادداشتهای جداگانهای در فروردین ماه، پیشبینی كرد كه بیش از 4 میلیون و 500 هزار نفر گرفتار بیكاری شوند كه از این تعداد، بیش از 3 میلیون نفر، كارگر غیررسمی هستند كه از همان بیمه بیكاری هم محروم میمانند.
این هم شاهد دیگری است برای این واقعیت كه همزمانی تشدید ركود و كاهش سرمایهگذاری و كاهش اشتغال و افزایش بیكاری، حتی فعالان اقتصادی را هم متاثر میكند چه برسد به افراد فقیر كه پیش از شیوع ویروس كرونا هم حال و روز خوبی نداشتند و شیوع بیماری در این ایام، اتفاقا فشار اقتصادی بر این اقشار را به مراتب تشدید كرد.
در شرایط نابرابری اقتصادی، آشوب ذهنی افراد فقیر، به دلیل فقدان یك چشمانداز خوب برای خروج از این شرایط، معمولا افزایش مییابد و بهطور خاص، ما در جامعهمان در حالی با نااطمینانی اقتصادی درگیر هستیم كه امید اجتماعی و سرمایه اجتماعیمان هم چندان بالا نیست.
دو سال قبل، رییس سازمان امور اجتماعی كشور، خبر داد كه بنا به نتایج تحقیق سال 1394 وزارت كشور درباره میزان سرمایه اجتماعی، شاخص سرمایه اجتماعی در كشور، ۴۳، ۵ درصد و كمتر از میانگین بوده و سرمایه اجتماعی، افت بیش از 50 درصدی داشته.
بیاعتمادی، یكی از مولفههای سرمایه اجتماعی است و یكی از مصادیق كاهش اعتماد و كاهش سرمایه اجتماعی را باید در كاهش مشاركت در انتخابات اخیر بدانیم كه آمار رسمی مشاركت در كل كشور، كمتر از 50 درصد (42.57) بود. این نشانهها، نگرانی انتظار وقوع پدیدههای نوظهور یا بازپدید پدیدههای قبلی را افزایش میدهد. خودكشی معیشتی، پدیده نوظهور نیست و سالهای قبل هم اتفاق میافتاد. چرا؟ چون تعادلی میان درآمد و هزینه وجود ندارد.
فرد فقیری كه از حداقلها هم محروم است، احساس شرمندگی دارد و تا حدی قادر به تحمل فشارهای اقتصادی است. بعد، باید راه دیگری انتخاب كند. خودش را به بیخیالی بزند؟ مرتكب سرقت شود؟ وارد كار قاچاق شود؟ ممكن است به دلیل فقدان مهارت و توان و حتی روحیه ارتكاب جرم، در همه اینها ناموفق باشد یا حتی فرصت ارتكاب جرایم برایش فراهم نشود.
پس در چنین شرایطی، ممكن است برای رها شدن از فشارهای روانی، استرس و اضطرابی كه از فقر متحمل شده، راه دیگری انتخاب كند؛ خودكشی را انتخاب كند و خودش را خلاص كند. این اتفاق، ربطی به شرایط دو یا سه سال اخیر هم ندارد. خودكشی ناشی از شرایط بد اقتصادی، در دنیا هم روند مشخصی دارد و در بعضی كشورها هم شاهد این پدیده هستیم.
منتها شرایط اخیر كشور ما باید از منظر ناموفق بودن دولتها در مدیریت اقتصادی مورد توجه قرار بگیرد اگرچه كه بعضیها این شرایط را به تحمیل تحریمهای اقتصادی ربط میدهند. من میگویم تحریمهای اقتصادی، یكی از عوامل موثر بر ایجاد این شرایط است و قابل انكار هم نیست اما پنهان شدن پشت تحریمهای اقتصادی برای توجیه ناكارآمدی در حوزه مدیریت اقتصادی و گسترش فقر، منطقی نیست چون اعتقاد دارم كه فقر، موضوع امروز نیست.
ما در كشورمان، همیشه با فقر و تضادهای طبقاتی و اجتماعی و سوءتغذیه و خانههای ناایمن مواجه بودهایم كه تاثیرات این نابرابریها، معمولا در افراد فقیر، بیشتر نمود پیدا میكرده از جمله آنكه فقر میتواند زمینه انزوای افراد فقیر را فراهم كند چون مراودات و روابط اجتماعیشان با دیگران، تحت تاثیر فقر كاهش پیدا میكند و همین انزوا، آنها را از همان حمایتهای اجتماعی و عاطفی كه میتوانستند داشته باشند هم محروم خواهد كرد. علاوه بر اینكه افراد فقیر، معمولا به دلیل فقر، شانس كمتری هم برای استفاده از فرصتهای اشتغال دارند.
و حتی شانس كمتری هم برای ارتقا به جایگاه اجتماعی بالاتر دارند.
بله، چون ارتقا برایشان قابل تصور نیست و بیكاری در كنار فقر هم میتواند به آنها كمك كند كه خودكشی را انتخاب كنند. من این رفتار و این انتخاب را تایید نمیكنم چون در این شرایط و به دنبال تحمیل فشارهای اقتصادی، معمولا افراد، درگیر اختلالات روانی از جمله افسردگی هم میشوند و از آنجا كه خودكشی یك پدیده چند عاملی است، افراد فقیر با مشاهده شكافهای درآمدی، دچار كاهش انگیزه برای ادامه زندگی خواهند شد كه مصداق آن هم، خودكشی آن جانباز در كرمانشاه است كه میگفتند دچار اختلال اعصاب و روان هم بوده است.
مدیران در مورد جانباز كرمانشاهی گفتند كه دچار مشكلات اعصاب و روان بوده و متقاضی وام بوده و در نوبت دریافت وام قرار گرفته اما ضامن نداشته. در مورد كارگر هویزه هم علاوه بر اینكه مدیران، خود را با انگ اعتیاد به آن كارگر، تبرئه كردند، یك مدیر میگفت معترض به تعویق حقوق اردیبهشت بوده و مدیر دیگری میگفت حقوق اردیبهشت را گرفته ولی اخبار واقعی نشان داد كه كل كارگران، حقوق اردیبهشت را نگرفته بودند و به همین دلیل، این كارگر هم درخواست مساعده 500 هزار تومانی داشته چون در آخرین پیام گفته كه حتی قادر به تامین نان شب برای زن و بچهاش نیست.
مساله اول این است كه مسوولان ما برای تبرئه خودشان از ناكارآمدی، چه آسان انگ میزنند. مساله دوم اینكه مدیران در مورد این كارگر هویزه میگفتند یك ماه تعویق حقوق، دلیل بر خودكشی نمیشده. احساس من این است كه مسوولان ما، هیچ دركی از شرایط افراد فقیر و در واقع، هیچ دركی از مفهوم فقر و مستاصل شدن آدمها به دلیل فقر ندارند.سوال همین است كه آیا مسوولان ما میتوانند فكر كنند زندگی با حقوق كارگری یك میلیون و 500 هزار تومانی و 2 میلیون تومانی یعنی چه و با این رقمها چطور باید زندگی كرد؟ من فكر میكنم برخی مسوولان ما از این واقعیت، نه دركی دارند و نه فقر كارگر، در اولویت و دغدغههایشان جایی دارد.
چند سال قبل، سفری به كشور سوئد داشتم. سوئد از نظر شاخصهای رفاه در بالاترین ردههای جدول توسعه ایستاده و مردم این كشور؛ حتی مهاجران، تحت پوشش یك نظام حمایت اجتماعی فراگیر جامع كافی و پایدار قرار دارند. چرا دولتهای سوئد چنین نظامی ایجاد كردهاند؟ چون به این نتیجه رسیدهاند كه اگر نیازهای اساسی و حمایتی همه مردم توسط دولت تامین نشود، اتفاقات ناخوشایندی در حد تهدید امنیت رخ خواهد داد.
نظام حمایت اجتماعی هم با همین هدف در كشور سوئد ایجاد شده و همه مردم، از بیمه اجتماعی، آموزش و درمان بهرهمند هستند و دولتهای سوئد، تامین این حقوق و نیازها را طبق اسناد رسمی و قانون، در زمره وظایف حاكمیت و دولت میدانند و در عین حال كه از حضور بخش خصوصی برای تحقق مسوولیت اجتماعی هم استقبال میكنند، اما خودشان را جدا از مردم نمیبینند. به همین دلیل است كه ظرف دو دهه اخیر، هیچ نمودی از اعتراضات معیشتی در این كشور مشاهده نشد.چرا ؟ چون نظام سیاستگذاری اجتماعی سوئد، مبتنی و متكی بر این اصل است كه دولتها، تحت هر شرایطی باید بخشی از نیازهای مردم را تامین كنند و در غیر اینصورت، با عوارضی روبهرو خواهند شد كه تهدید جدی برای مدیریت كشور است. ما در كشور خودمان، در دورهای، فقر را مقدس نشان میدادیم. آن هم برای چه كسی ؟ برای دیگران و نه برای خودمان.
آیا دین ما نمیگوید اگر فقر از دری وارد شود، ایمان از دری دیگر خارج خواهد شد؟ در كتاب «علی؛ صدای عدالت انسانی» (نوشته جرج جرداق) از حضرت علی (ع) اینطور نقل شده كه ایشان میفرماید: «اگر فقر به صورت مردی در میآمد، من آن مرد را میكشتم.» و همچنین به استناد روایت دیگر در این كتاب، حضرت فرموده است:
«آنكه محتاج قرص نانی است چگونه میتواند فاضل باشد؟»
ما در نظام جمهوری اسلامی زندگی میكنیم و دین رسمی ما، اسلام است، پس الگوی اسلامی و سیره پیشوایان دین، باید مبنا باشد اما واقعیت این است كه امروز، فاصله بسیاری از این الزامها داریم و بسیاری اوقات هم درك درستی از زندگی فقرا نداریم. ما در جامعهای زندگی میكنیم كه باید تابع همان عهدنامه مالك اشتر باشیم كه حضرت خطاب به او فرمود:
«هوای آن دورترینها را هم داشته باشید» و اصلا فلسفه خمس و زكات در دین ما، برای همین فقراست اما امروز شاهدیم كه تعداد فقرای ما رو به افزایش است. در جامعهای كه تعداد فقرای آن در حال افزایش باشد، باید منتظر افزایش پدیدههای نامطلوب اجتماعی از جمله خودكشی هم باشیم و در غیر اینصورت، باید شك كرد كه چه اتفاقی در حال وقوع است كه این پدیدهها را نمیبینیم آن هم در حالی كه پژوهشها و یافتههای علمی و شواهد واقعی نشان میدهد كه باید منتظر عواقب پس از فقر باشیم.
این عواقب و از جمله، خودكشیهای معیشتی هم با شیوع كرونا، صرفا مشهودتر شد. اعتراضات آبان 98 چه بود ؟ از جنس معیشت بود. حالا، شیوع كرونا این پیشبینی ناخوشایند را پیش روی ما میگذارد كه اگر تدبیری اتخاذ نشود، با اعتراضات جامعه كارگری روبهرو خواهیم شد. علت اصلی همه چانهزنیهای جامعه كارگری برای افزایش حداقل حقوق و مزایا، همین است و نرمشی هم كه دولت در این زمینه نشان میدهد، به دلیل نگرانی از همین پیامدهای اجتماعی و تبعات نارضایتی اقتصادی كارگران است.
كارگران، قشر كمدرآمد جامعه هستند. جمعیت این قشر هم؛ همین قشری كه كار دارد و بیمه تامین اجتماعی هم دارد و مزایای سنوات و بازنشستگی هم دارد، بالاست. اما در كنار این قشر، جمعیت قابل توجهی به عنوان فقرای ما هستند كه به هیچ كدام از این حداقلها دسترسی ندارند. قبلا مردم حواسشان بود. یادم هست در روستای ما، مثل همه روستاها، افرادی بودند كه سرپرست نداشتند یا نیازمند بودند و اهالی روستا، نانوشته، به این افراد كمك میكردند.
زمان برداشت برنج، گونی اول متعلق به همین خانوادهها بود. اگر پیرمرد و پیرزنی تنها بود، اهالی روستا، نانوشته تقسیم كار میكردند و كنار این پیرمرد و پیرزن میماندند و خانهاش را تمیز میكردند و غذا به او میدادند و برایش نان میبردند. امروز، فقرای ما از این چتر حمایت اجتماعی و محلهای و در مواردی، حتی از چتر حمایت خویشاوندی هم محروم شدهاند.
و این از تبعات مدرن شدن زندگیهاست؟
بله، وقتی به سمت صنعتی شدن میروید، روابط شما، رفتار و انتظارات شما هم متفاوت میشود. خداوند در قرآن میفرماید: «اگر میخواهی به كسی كمك كنی، ارحام، اولی بر ایتام هستند.» امروز به دلیل كاهش روابط اجتماعی، ما حتی از ارحام خودمان هم بیخبریم. پس امروز، در شرایطی هستیم كه مردم بیشترین انتظار را از حاكمیت دارند، چون قبلا بخشی از این بار را خویشاوندان و همسایگان و اهالی محل به عهده میگرفتند اما امروز، به دلایل متعدد و از جمله، كاهش سرمایه اجتماعی، مشاركت مردم هم كاهش پیدا كرده است.
مشاركتهای احساسی را به منزله بالا بودن سرمایه اجتماعی قلمداد نكنیم. شیوع كرونا یا وقوع یك زلزله، كمكهای خودجوش مردم را رقم میزند و این احساسات، زیبا و پسندیده و قابل ستایش است اما این حضور به منزله بالا بودن سرمایه اجتماعی نیست و نه تنها باری از دوش دولت برنمیدارد و برای دولت قابل اتكا نیست، بلكه هر چه میگذرد هم از وسعت این حضور كاسته میشود هرچند كه ممكن است برخی مسوولان، گزارشهای متناقضی ارایه كنند اما واقعیت، شواهدی است كه پیرامون خودمان میبینیم و مهمترین مصداق، تغییر خودمان و رفتارمان نسبت به 20 سال قبل است.
چند روز قبل مركز پژوهشهای مجلس گزارشی درباره وضعیت اقتصادی كشور در سال 99 منتشر كرد. البته معلوم نیست كه گزارشهای این مركز، تا چه حد مورد توجه دولت قرار میگیرد اما در این گزارش، این هشدار مطرح بود كه در سال 99، با افزایش فقر مطلق روبهرو خواهیم شد. فكر میكنم بعد از چند سال و حداقل ظرف 7 سال گذشته، اولین بار است كه نتایج تحقیقی درباره افزایش فقر مطلق منتشر و اعلام میشود چون گفته میشد كه دولت آقای روحانی، تلاش میكند كه فقر مطلق را به صفر برساند و از سه سال قبل هم از محل تبصره 14 قانون بودجه، ردیف مشخصی برای رفع فقر مطلق در نظر گرفته شده.ولی وقتی مركز پژوهشهای مجلس چنین هشداری میدهد به این معناست كه حتی اعتباردهی سه سال گذشته هم برای رفع فقر مطلق موفقیتآمیز نبوده و حالا، شیوع بیماری و افزایش تحریمهای اقتصادی و كاهش درآمدهای دولت، دست به دست هم داده كه سال 99 و آستانه انتخابات ریاستجمهوری سیزدهم را بد سپری كنیم.
شما به عنوان مسوولی كه از 25 سال گذشته، وضعیت آسیبهای اجتماعی را رصد كردهاید و به عنوان یك مددكار اجتماعی، پیشبینیتان در مورد شرایط پیشرو و ارتباط آن با خودكشیهای معیشتی به دلیل گسترش فقر چیست؟
وقتی از فقر مطلق صحبت میكنیم یعنی حداقلهای لازم هم برای زندگی فراهم نیست. یكی از نتایج چنین شرایطی، نارضایتی از زندگی است. وقتی فقر نسبی برخی گروههای درآمدی جامعه، میتواند آسیبهای اجتماعی و از جمله خودكشی را افزایش بدهد، فرد گرفتار در فقر مطلق، بدون شك دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد چون حتی قادر به تامین حداقلها برای خود و اطرافیانش نیست و در كنار نااطمینانی اقتصادی، چشمانداز امیدواركنندهای هم ندارد كه مثلا اگر دو سال ریاضت بكشد، به شرایط بهتری خواهد رسید.
در چنین اوضاعی، باید شاهد افزایش اقدام به خودكشی باشیم همانطور كه بنا بر آمار سازمان پزشكی قانونی، آمار خودكشی منجر به فوت در سال 97 نسبت به سال 96، افزایش 11 درصدی داشته و بهطور مشخص، آمار حلقآویز در همین سال نسبت به سال 96، 13 درصد افزایش یافته است. البته آمارهای موجود، اعداد دقیقی نیست چون بسیاری از مرگهای ناشی از خودكشی؛ به خصوص ارجاعات مراكز درمانی خصوصی، با اعلام دلیل واقعی ثبت نمیشود یا خانواده برای حفظ آبرو یا حتی استفاده از مزایای بیمهای، از اعلام واقعیت خودداری میكند و مجموع این اتفاقات، در ثبت آمار واقعی تاثیر میگذارد.
امسال هم سازمان پزشكی قانونی هشدار داده كه آمار خودكشی افزایش پیدا كرده و در فهرست گزارشهای مرگ كه به این سازمان قضایی میرسد، آمار خودكشی، یك پله بالاتر رفته.
البته نه فقط خودكشی، بلكه افزایش سرقت خرد و تنفروشی هم در این سال قابل پیشبینی است ضمن آنكه در این شرایط، حتی باید شاهد افزایش اختلالات روانی باشیم كه میتواند در افزایش آسیبهای اجتماعی و از جمله خودكشی تاثیرگذار باشد بنابراین، افزایش طلاق، كودكآزاری، همسرآزاری و حتی گرایش به اعتیاد الكل هم مورد انتظار است.
فقر، برای همه افراد و خانوادهها، قابل تحمل نیست. فقر را مقدس نكنیم. وقتی دولتها بعد از گذشت 41 سال از پیروزی انقلاب میگویند 63 میلیون نفر از جمعیت كشور، نیازمند كمك معیشت 45 هزار تومانی هستند، یعنی دولتها در حوزه اقتصادی مدیریت خوبی نداشتند.
نتیجه ضعف عملكرد دولتها در طول بیش از 4 دهه، همین محصولی است كه امروز اعلام میكنیم. به استناد آمار رسمی، 5 میلیون خانوار كشور در 2 دهك اقتصادی پایین هستند و دو میلیون و 300 هزار نفر سالمند از هر چتر حمایتی محروم ماندهاند. به دنبال تحمیل فشارهای اقتصادی، معمولا افراد، درگیر اختلالات روانی از جمله افسردگی هم میشوند و از آنجا كه خودكشی یك پدیده چند عاملی است، افراد فقیر با مشاهده شكافهای درآمدی، دچار كاهش انگیزه برای ادامه زندگی خواهند شد.
نظر شما