...خشونت ابتدا در ذهن شکل می گیرد و بر اساس گفتمان فرهنگی جامعه بنیان نهاده میشود .در واقع هویت وریشه یابی خشونت ورزی راباید در ساختار فکری-فرهنگی جامعه جستجو کرد. خشونت گرچه در مناسبات اجتماعی و فردی انسانها بروز مییابد اما بیش از آن در الگوی رفتاری و ساختار فرهنگی جامعه به رسمیت شناخته و مبتنی بر انسان شناسی و فلسفه اجتماعی هر جامعه و البته تجربیات تاریخی یک تمدن خاص بنا میشود. اگرچه خشونت جنسیت نمی شناسد اما همواره دو گروه از آدمیان یعنی زنان و کودکان بیش از مردان قربانی خشونت شده اند. شاید خشونت به کودکان را بتوان ذیل تفاوت قدرتهای جسمی تفسیر کرد اما خشونت علیه زنان را باید در جایگاه انسانی و اجتماعی آنان در بستر تاریخ پی گرفت. تاریخ مذکر در ذات خویش پرورنده فرهنگ خشونت بر علیه زنان است د ردامن این تاریخی که زن طفیلی وجود مرد است و تنها رویکرد کارگردگرایانه به زن حاکم است. خشونت لازمه زیست زنانه میشود و کتک زدن به مقام ابزار تادیب و تربیت ارتقا مییابد. اما به هر حال با توسعه و رشد تمدن بشری و گسترش فرهنگ مدرن، خشونت عریان علیه زنان کمتر شد و دست کم قوانین و مقرراتی برای محدود کردن و کنترل خشونت فیزیکی علیه آنان تدوین شد و اقدامات جنبشهای طرفدار حقوق زن تا حدود زیادی توانست خشم بیمنطق علیه زنان را تعدیل کند اما معضلات عمیق فرهنگی همواره ریشه در لایه های پنهان و ذاتی یک ساختار ظالمانه دارد. امری که توجه کمتری به آن شده است و شاید مدافعان حقوق بشر و زنان کمتر به آن توجه کردهاند خشونت کلامی و روانی علیه آنان است. خشونتی بیرحم، تحقیرآمیز و ضدکرامت انسانی که در پشت خشونتهای ظاهری به فراموشی سپرده شده است. خشمی که دایره قلمرو آن تا جایی گسترش مییابد که هرگونه تعرض و تعدی به شخصیت و کرامت زنان را خشونت علیه آنان قلمداد می کند این خشم به ظاهر نرم، زخمی به عمق جان آدمی دارد که گفته اند زخم زبان از تیغ شمشیر نیز برنده تر است و از زهرمار تلختر! و تلختر آنکه این وجهه از خشونت، نادیده انگاشته میشود و بیمهری به زنان، خود مورد بی مهری قرار گرفته است این نوع از خشونت به مثابه دردی است که به دلیل پنهان بودن علاوم بیماری شناخته نمیشود که مورد معالجه قرار گیرد. به همین دلیل خشونت کلامی و روانی، طیف بیشتری از زنان را به دام آسیبهای خود می کشاند.
نتایج یک پژوهش ملی نشان میدهد زنان ایرانی درمیان انواع 9گانه خشونت خانگی، بیشتر تحت خشونتهای روانی و کلامی قرار دارند. 7/52 درصد از کل پاسخگویان اعلام کردهاند که از اول زندگی مشترک تاکنون قربانی این نوع خشونت که شامل به کارگیری کلمات رکیک ودشنام، دادو فریاد بهانه گیریهای پی درپی و ... است بوده اند ده بار است. رتبه بعد، خشونت فیزیکی از نوع دوم است که 8/37 درصد از زنان ایرانی از اول زندگی مشترک خود، آن را تجربه کرده اند که شامل سیلی زدن، زدن با مشت یا چیز دیگر، لگدزدن و... است. متوسط میزان تجربه این نوع خشونت ها برای زنان درگیر در خشونت خانگی برابر با 46/2 بار است. رتبه سوم با رقم 7/27 درصد متعلق به خشونت های ممانعت از رشد اجتماعی و فکری و آموزشی است که شامل ایجاد محدودیت ار ارتباطهای فامیلی، دوستانه و اجتماعی، ممانعت از کاریابی و اشتعال و ایجاد محدودیت در ادامه تحصیل و مشارکت در انجمن های اجتماعی است که 3/72 درصد از زنان اظهار کردهاند که از اول زندگی مشترک تا کنون در معرض این نوع از خشونت همسران خود نبودهاند.
بخش دیگری از خشونت پنهان بر علیه زنان، خشونتهای جنسی و ناموسی است که شامل مجبور کردن به دیدن عکس و فیلمهای مبتذل یا اجبار به روابط زناشویی ناخواسته یا غیر متعارف میشود با رقم 2/10 درصد رتبه پایینی را به خود اختصاص داده است. آمارهایی که ابعاد میزان وقوع خشونت خانگی را در سطح ملی نشان میدهد حاکی است که 8/89 درصد زنان ایرانی گفتهاند در طول زندگی مشترک خود هرگز قربانی خشونتهای جنسی و ناموسی نبودهاند. همچنین اکثر افراد درگیر در خشونتهای جنسی و ناموسی اعلام کردهاند که در حد پایین و خیلی پایین در معرض این نوع خشونتها بودهاند. بنابراین نتایج پژوهش بررسی خشونت خانگی در 28 مرکز استان نشان میدهد که وقوع خشونتهای جنسی و ناموسی در سطح ملی در مقایسه با خشونتهای دیگر ، کمتر گرازرش شده است. این نوع از خشونتها به دلیل فرهنگ ایرانی و نزاکت و حجب و حیای زنانه دچار خود سانسوری از سوی آنان میشود و قطعا این مساله بررسی و تحقق دقیقتر خشونتهای جنسی را دچار مشکل میسازد اما از سویی دیگر و براساس یافتههای روانشناسی زن، خشونت روانی- کلامی بیش از خشونتهای فیزیکی بر روح زنان تاثیر میگذارد و لایههای عمیق و حساستر یاز درون آنان را تهدیدمیکند. خشونتی که کمتر به چشم میآید و اساس به دلایل فرهنگی در بسیاری از موارد به رسمیت شناخته نمیشود. این شکل از خشونت ورزی علیه زنان طیف وسیعتری از مردان راشامل میشود و بسیاری از زندان تحصیل کرده و مدرن را نیز در بر میگیرد و به همین دلیل نیازمند فرهنگ سازی در پروسه تاریخی بیشتری است. اگرچه در دنیای جدید خشونت فیزیکی کمتر از گذشته به چشم میخورد اما خشونتهای روانی-کلامی همواره در ساختار فرهنگی جامعه پنهان مانده است و قربانیان زیادی میگیرد، قربانیانی که صدای خورد شدن استخوانهایشان شنیده نمیشود اما در د به استخوانشان رسیده است این خشم خاموش بیش از فریادهای خشمگین، آتشین است . گرچه امروز این چهره از خشونت علیه زنان درحال بروز درسطح عمومی استدرگیری لفظی برخی از زوجها در خیابان وارتباط آشکار مرد با زنی دیگر وقتلهای ناشی از این اختلافات گواه ادعای ماست وباید پذیرفت صرفا بر اساس تدوین قوانین و آیین نامه نمی توان شعله خشونت علیه زنان را خاموش کرد تنها با روشن کردن چراغ آگاهی میتوان از چنگ این ظلمت پنهان، رهایی جست.
تهیه شده در گروه خبر سلامت نیوز
نظر شما