سلامت نیوز: «پسر آرامی بود و با هیچکس مشکلی نداشت. هنوز هم باورم نمیشود که جنایت، کار او باشد.» این جمله را نخستین بار زمانی شنیدم که برای تهیه گزارش از جنایتهای هولناک قاتل سریالی کودکان در پاکدشت، به محل زندگیاش رفته بودم.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از همشهری آنلاین، محمد كه از سوی رسانهها به «بیجه» معروف شده بود، در جریان چند سال جنایت، 17كودك بیگناه را به قتل رساند و بیآنكه كسی به او مشكوك شود، به جنایتهایش ادامه داد تا اینكه پلیس رازش را فاش و او را دستگیر كرد. خوب یادم است كه وقتی به محل زندگی بیجه رفته بودم، همسایهها و كسانی كه او را سالها میشناختند، چقدر شوكه شده بودند.
هیچكس باورش نمیشد پسر آرامی كه روزها در كورهپزخانه كار میكرد و بعدازظهر روی تپه مقابل خانهشان مینشست و به دوردستها خیره میشد، چه راز بزرگی در سینه دارد. یكی از همسایهها میگفت كه دوست داشته پسرش مثل محمد(بیجه) آرام و سر به راه باشد و همه دوستش داشته باشند اما حالا....
حالا و با گذشت بیش از 13سال از آن ماجرا، شنیدن این جمله برایم عادی شده است. بارها آن را از زبان آدمهای مختلف شنیدهام. آخرین بار هم معلم مدرسه قاتل ملیكا آن را به زبان آورد. وقتی كه گفت: «رضا پسر آرامی بود و با هیچكس مشكلی نداشت. هنوز هم باورم نمیشود كه جنایت، كار او باشد.» حقیقت این است كه قاتلان و جنایتكاران، هیچ مشخصه و مثلا علامت خاصی روی پیشانیشان ندارند كه بشود آنها را به راحتی شناخت.
كه وقتی خبر دستگیری آنها را میشنویم، تعجب نكنیم و با اطمینان بگوییم: «از قیافهاش معلوم بود كه جنایتكار است.» آنها كاملا شبیه ما هستند و درست مثل ما رفتار میكنند. به همین دلیل است كه كارشناسان حوزه انتظامی به جای اینكه از مشخصات قاتلان بگویند همیشه به مردم توصیه میكنند كه مراقب فرزندان خود باشند.
حساسیت درباره این مراقبتها وقتی بیشتر میشود كه پای دختربچهها به میان میآید. اینكه گفته میشود هرگز دختربچهها را در كوچه یا پارك رها نكنید، آنها را درحالیكه طلا و جواهر همراهشان دارند، تنها نگذارید و به آنها آموزش بدهید كه فریب حرفهای غریبهها را نخورند و... به این خاطر است كه ما هرگز نمیتوانیم از نیت جنایتكاران باخبر شده و پیش از اینكه قصد اجرای نقشهشان را داشته باشند، مانعشان شویم. كافی است مروری هر چند كوتاه به پروندههای جنایی اخیر داشته باشیم؛
از ماجرای قتل آتنا گرفته تا كشتهشدن ابوالفضل 11ساله، مرگ دردناك بنیتا و این اواخر هم ماجرای قتل ملیكا. همه آنها زمانی قربانی جنایتكاران شدند كه فقط برای لحظاتی كوتاه، شاید چند ثانیه، والدینشان از آنها غافل شدند. شاید با كمی مراقبت بیشتر و كمی آگاهی بیشتر هیچكدام از این اتفاقها رخ نمیداد و قلبهای والدین آنها و مردمی كه این ماجراها را خواندند و شنیدند اینچنین داغدار و متاثر نمیشد. خطر، گاهی ممكن است خیلی بیشتر از آنچه تصورش را میكنیم به ما و عزیزانمان نزدیك باشد و یك اشتباه میتواند ما را گرفتار حادثهای جبرانناپذیر كند.
«پسر آرامی بود و با هیچکس مشکلی نداشت. هنوز هم باورم نمیشود که جنایت، کار او باشد.» این جمله را نخستین بار زمانی شنیدم که برای تهیه گزارش از جنایتهای هولناک قاتل سریالی کودکان در پاکدشت، به محل زندگیاش رفته بودم.

نظر شما