سلامت نیوز: «لكههای خون روی تار برداشته شده از جسد و خون روی آلت قتاله - كارد آشپزخانه - از نوع A بوده و خون مقتول است. متهم در بازجوییها به قتل اعتراف و علت آن را «تلاش مقتول برای تعرض به خود» اعلام كرده است.»
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه اعتماد، نماینده دادستان متن كیفرخواست را میخواند. او درباره سحر ١٩ ساله حرف میزد كه نیمههای شب ١٧ مردادماه پارسال پسری ٣٠ ساله را در خانه دوستش با ضربه چاقو به قتل رسانده و به كرمانشاه فرار كرده بود. پلیس او را ٢٠ روز بعد از حادثه دستگیر كرد و او در همان بازجوییهای اولیه قتل را گردن گرفت. مهدی ٣٠ ساله با جراحت روی ساعد به وسیله كارد آشپزخانه به قتل رسید. تصاویر جسد او در سردخانه نشان از جراحت عمیقی نداشت اما تاخیر در رسیدن به بیمارستان علتی است كه گزارش پزشكی قانونی بر آن انگشت گذاشته بود.
پدر و مادر مقتول در شعبه ٤ دادگاه كیفری استان تهران درخواست قصاص متهم را داشتند. با خودشان زیر لب حرف میزدند. سحر زیرچشمی به آنها نگاه میكرد. قرائت كیفرخواست به پایان رسیده و نوبت او شده بود. قاضی عبداللهی، رییس دادگاه او را به جایگاه احضار كرد.
دختری با موهای بور، صورتی سفید و بچه گانه، قدی كوتاه و قامتی نحیف. در بازجوییها گفته بود از ١٢ سالگی شیشه میكشد و سر كلاس راهنمایی خوابش میبرد. او درباره نحوه آشناییاش با مقتول گفت: «من از راهنمایی شیشه مصرف میكردم. مهدی – مقتول – شیشه میفروخت و ما از این طریق كم كم با هم دوست شدیم. شب حادثه طرفهای ساعت یك نصف شب بود كه به خانه دوستم سولماز رفتم. آنجا شیشه كشیدیم. چند ساعت بعد مهدی در زد و آمد تو. یادم نمیآید چه شد درگیر شدیم. من با چاقو یك ضربه به دستش زدم. ساعدش زخمی شد. زنگ زدیم اورژانس آمد. مقصر خود مهدی بود. او درگیری را شروع كرد.»
حرفهای سحر با آنچه در بازجوییها اعتراف كرده بود تناقض داشت. او نمیخواست در حضور مادر و خواهرش بار دیگر تكرار كند كه مقتول به او حمله ور شده بود و قصد تعرض داشت. مادر و خواهرش اما همهچیز را میدانستند. آنها در آخرین ردیف صندلیهای شعبه نشسته بودند و حرفی نمیزدند.
رییس دادگاه از زیر عینك نگاهی به متهم انداخت و پرسید: « تو در بازجوییها گفتهای مقتول قصد تعرض به تو را داشت؟» مادر و پدر مقتول روی صندلی جابهجا شدند. اتهام متعرض به پسرشان وارد شده بود.
سحر مدام با پایش بازی میكرد. كف دمپایی زندانش كاملا دیده میشد. او به حرف آمد و گفت: « درست گفتم. من آن شب داشتم گردو میخوردم كه مقتول به سمتم حملهور شد. میخواست به من تعرض كند. من با كارد آشپزخانه روی دستش زدم. فكر نمیكردم آدم با آن از پا بیفتد. او افتاد روی زمین. من ترسیده بودم. همراه سولماز- صاحب خانه - زنگ زدیم اورژانس آمد و بردنش. من هم به كرمانشاه فرار كردم و رفتم خانه مادربزرگم اما چند وقت بعد دستگیر شدم.»
«سولماز همان زنی است كه قتل در خانه او اتفاق افتاده. همه در محله او را میشناسند. دوست دارد همه الهام صدایش كنند.» رییس دادگاه این چند جمله را خطاب به همكارانش گفت، نگاهش را به متهم برگرداند و ادامه داد: «كاردی كه مقتول را از پای درآورده، آنچنان كوچك است كه تصور مرگ یك انسان با آن را دشوار مینماید با این حال در گزارش پزشكی قانونی آمده كه ضربه چاقو جراحتی ٢٠ سانتیمتری روی ساعد دست چپ مقتول ایجاد كرده و همان باعث خونریزی شدید و مرگش شده. شما مقتول را به پاركینگ بردید. آنجا لكههای خون نمونهبرداری شده. خونریزی شدیدی داشته و وقتی رسید به بیمارستان خون زیادی از دست داده بود.»
سحر به چشمان قاضی خیره شد. صدایی مثل دست زدن در فضای دادگاه پیچید؛ مادر مقتول با كف دست به سرش میزد. متهم گفت: «من آن شب شیشه مصرف كرده بودم. یادم نمیآید چطور شد. مقصر مهدی بود كه نیت بدی داشت.»
متهم ساكت شد. یكی از قضات سرش را از پرونده برگرداند و از مادر متهم پرسید كه آیا نمیدانست دخترش شیشه مصرف میكرد؟
مادر چادری متهم گفت: «من نمیدانستم. چندین بار شده بود از مدرسه به من زنگ میزدند و میگفتند دخترت سر كلاس میخوابد. من فكر میكردم به خاطر تماشای فیلم و بیدار ماندن تا دیروقت خسته است و خوابش برده. نمیدانستم مواد مصرف میكند. پدرش مرده. من دست تنها او را بزرگ كردهام.»
متهم سرجایش برگشت. مادر مقتول دستش را بالا برد، چهرهاش را در هم كشید و گفت: «آقای قاضی، این دختر مدام دنبال مهدی بود. یك بار من آمدم خانه. رفتم اتاق مهدی دیدم همهچیز غیرعادی است. فهمیدم سحر آنجاست. اتاق را گشتم دیدم در كمد پنهان شده. سریع گفتم برو و اینجا نمان. از او خواستم پسرم را ول كند و به زندگی خودش برسد اما او قبول نكرد و این اتفاق افتاد.»
مادر مهدی میگفت هرچند سحر همهچیز را نمیگوید اما مقصر اصلی سولماز است. شوهرش هم حرف او را تایید كرد. از جا بلند شد. مرد كوتاه قامت آستینهای لباس آبیاش را بالا زده بود. او گفت: «متهم هرچه میگوید دروغ است. آن شب پسر دیگری مشهور به زانتیا هم با آنها بود. او همهچیز را دیده. آن چاقویی كه مهدی را با آن كشتهاند آلوده بود.»
متهم سكوت خود را شكست. تمام رخ در چشمان قاضی نگاه كرد و گفت: «مهدی مقصر بود. من نمیخواستم او را بكشم اما او میخواست به من تعرض كند.» پدر مقتول از دور گفت: «تو راست نمیگویی. خودم صندلی را از زیر پایت میكشم.»
رییس دادگاه به مرد كوتاه قامت اخطار داد كه متهم را تهدید نكند. سحر برای آخرین دفاع به جایگاه احضار شد. او بار دیگر مقتول را مقصر دانست. رییس دادگاه با قضات وارد شور شدند تا حكم متهم را صادر كنند. قصاص، تقاضای اولیای دم بود. با این حال قاضی عبداللهی برای لحظاتی جلسه را غیرعلنی اعلام كرد. همه بیرون رفتند. پدر و مادر مقتول به متهم نگاه نمیكردند. آنها از دادگاه خارج شدند اما متهم پشت در شعبه ایستاده بود و با مادر و خواهرش حرف میزد. لبخند تلخی روی لبش بود. لحظاتی بعد بار دیگر به شعبه احضار شد.
سرباز همراه او را به شعبه برد و در را بست. دقایقی بعد صدای گریههای متهم، در راهرو پیچید. چشمان مادر و خواهرش به در خیره ماند. حكم صادر شده بود. قتل عمد به قتل شبه عمد تبدیل و سحر به پرداخت دیه محكوم شد...
نظر شما